- چهارشنبه ۱ تیر ۰۱
- ۱۱:۴۲
شهید اسدالله بختیاری اول مهر ماه سال 1335 در روستای رستم آباد به دنیا آمد. دومین فرزند پسر خانواده بود. تحصیلات ابتدایی را در روستای سرسگاز گذراند.
به گفته پدرش بختیار بختیاری، در خانه در کارهایی که مرسوم روستائیان بود کمک می کرد و در بیرون از منزل گوسفندان را به صحرا می برد و به همین خاطر ما به او پیرو حضرت موسی می گفتیم.
در سال های 1347 تا 1350 دوره راهنمایی را در سنقر گذراند و تحصیلات متوسطه را در سال 1351 در دبیرستان سیدجمال الدین فعلی آغاز و موفق به اخذ مدرک سوم متوسطه شد اما به دلیل مشکلات مالی و مشغله کاری ترک تحصیل کرد.
در اوقات فراغت کتاب های شهید آیت الله مطهری و شهید آیت الله دستغیب را مطالعه می کرد و قرآن را تلاوت می نمود.
در مراسم مذهبی و عاشورایی شرکت می کرد و به روحانیت نیز علاقه بسیاری داشت. شرکت در تظاهرات، راهپیمایی ها، شرکت در پایگاه های بسیج مساجد و پخش اعلامیه های امام (ره) از جمله فعالیت های او بود.
پس از حدود 15 ماه خدمت سربازی با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وارد سپاه شد. اوقات بیکاری نداشت و تمام وقتش را در خدمت سپاه بود. از طریق سپاه به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد.
در 28 سالگی با خانم آرامفر ازدواج کرد اما زندگی مشترک آن ها که در منزل پدری اش آغاز شده بود، 4 سال بیشتر طول نکشید. از زندگی مشترک آنها، یک دختر به نام زهرا و یک پسر به نام ابوذر به یادگار مانده است.
به گفته خانم آرامفر مدام توصیه می کرد: در تربیت فرزندان کوشا باشم و حجاب اسلامی خود را حفظ نمایم. همه را به نماز و روزه دعوت می نمود. تمام وقتش را در جبهه می گذراند و کمتر با خانواده بود.
در مرخصی هایش به خانواده شهدا سرکشی می کرد و از آن ها دلجویی می نمود. سعی می کرد نمازش را با جماعت بخواند و در نماز جمعه حضور داشته باشد.
پدرش می گوید: یک روز به اسدالله گفتم: شما کمتر به جبهه بروید. گفت: پدرجان، اگر من بیایم عقب و روی ماشین تصادف کنم و بمیرم، خوب است یا به جبهه بروم و شهید شوم، شما کدامش را می پسندید؟
از جمله مسئولیت های اسدالله می توان به مسئولیت تعاون سپاه پاسداران، مسئولیت پذیرش و تسلیحات سپاه اسدآباد، مسئولیت گردان قائم در عملیات والفجر 4 و 5، معاونت پدافند هوایی لشکر 32 انصارالحسین (ع) اشاره کرد.
وی در چند مرحله به جبهه اعزام شد و در عملیات های متفاوتی شرکت داشت. از جمله: عملیات والفجر مقدماتی، والفجر 4،5،2 ، والفجر 8، عملیات فاو، ... و یک بار هم مجروح شد و پس از بهبودی نسبی به جبهه بازگشت.
بزرگترین آرزویش پیروزی انقلاب اسلامی و رسیدن به لقاء الله و شهادت بود.
همسرش می گوید، آخرین باری که به جبهه رفت شب خواب دیدم درون آمبولانس بود و چهار پاسدار این طرف و چهار پاسدار دیگر آن طرف او بودند، من رفتم و پارچه ای را که روی اسدالله بود کنار زدم، دیدم که تمام بدنش را گاز شیمیایی مجروح کرده و شهید شده است.
سرانجام در 22 فروردین ماه سال 1366 در منطقه عملیاتی ام الرصاص به آرزویش رسید و بر اثر مسمومیت با گاز شیمیایی به مقام شهادت نائل آمد.
پدرش می گوید، هر وقت از اسدالله پرسیدم که شما چه کاره هستید؟ می گفت: من در سپاه و جبهه کاره ای نیستم، من یک ظرف شوی هستم. تا این که شهید شد و دیدم از طرف لشکر انصار الحسین (ع) آمدند و پلاکارد دادند که نوشته: معاون پدافند لشکر.
در بخشی از وصیتنامه شهید آمده است:
من در زندگی ام نتوانسته ام خدمتی به انقلاب رسانم، شاید که با مرگ خویش اسلام عزیز را یاری دهم.
اصولا در مکتب ما شهادت مرگ تحمیل شده به یک فرد نیست، شهادت یک انتخاب است، یک اصالت فردی است.
همانطور که قرآن با بیانی رسا مرگ فی سبیل الله را مردن و فنا محسوب ننموده و آنان که فقط جهان مادی را مدنظر دارند، بیش از این آنان را یارای دیدن ماوراء طبیعه نیست و چنین مرگی را فنا و نیستی می پندارند.
پیکر پاکش پس از تشییع در گلزار شهدای اسدآباد به خاک سپرده شد تا زیارتگاه عاشقان و دلدادگان باشد.
منبع: نوید شاهد همدان