- جمعه ۳۰ دی ۰۱
- ۰۰:۲۵
شهید محمد آزادبخت و شهید شهرام عباسی
خاطره آقای علی اسفندیار پور
در حالی که نماینده مردم کوهدشت در مجلس شورای اسلامی بودم راهی جبهه جهت ملاقات آن عزیزان در شلمچه شدم. وارد سنگر شدم. در قسمت بالای سنگر ژاکتی توجهم را جلب کرد. گفتم ژاکت از آن کیست؟ گفتند مال شهرام است که راهی خط مقدم جبهه است، الان هم خبر رسید که شهید شده است. در هر صورت در سنگر نشسته بودیم مکدّر و ناراحت، هر کس به فکر فرو رفته بود.
گاهی اوقات از پزشک شهید و سخنانش یاد میکردند و میگفتند این روزهای آخر در جواب آقایی که از شیرین زبانی و سخنوری او تعریف میکرده گفته بود: فلانی به خدا سخنانم ته کشیده و دیگر حرفی برای گفتن ندارم.
در هر صورت شب فرا رسید. ده یا دوازده نفر از فرماندهان مختلف در سنگر نشسته بودند. ساعت یازده شب جمعه بود. بنده با صدای بلند، سوره ی جمعه را به یاد شهدا تلاوت کردم، بعدها گفتند زمانی که شما قرآن تلاوت میکردید حاج محمد آزادبخت (از دانش آموزان ما که مسؤولیت حفاظت تیپ را بر عهده داشت) به شدت می گریسته است و امروز مدام تکرار میکرده: من با شهرام برادر صیغه ای بودم، چگونه و با چه رویی، بدون ایشان به کوهدشت برگردم.
تلاوت قرآن تمام شد.جهت استراحت پتوها را پهن کردیم. محمد آزادبخت جهت تجدید وضو به بیرون سنگر رفت و در این لحظه از میان خمپاره و توپ هایی که به شدت اطراف سنگر را میزد، یکی بر درب سنگر اصابت کرد و همه چیز را تغییر داد. فرمانده تیپ، سردارحاج نوری که از خرمشهر (چهار کیلومتری) قسمت تسلیحات می آمد در حالی که دست به شکم خود گرفته بود ترکش را از قسمت پوست شکمش بیرون آورد و با آرامی و صلابت خود گفت:«من هیچیم نشده ولی محمد آزادبخت شهید شد».
سلام.خداقوت در رابطه با وبلاگ شهدای البرز - قالب را دستکاری ...