یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهیده نسترن عباسی فر ، شهدای دانش آموز خرم آباد

  • ۱۳:۲۶

بانوان شهید

شهیده نسترن عباسی فر
نام پدر: شکرالله
تاریخ تولد: ۱۳۵۳/۱۲/۱۶
محل تولد: خرم آباد
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۱/۰۹
محل شهادت: خرم آباد
طول مدت حیات: ۱۴ سال
مزار شهید: بهشت رضا-فاز۲-خرم آباد-لرستان
نحوه شهادت : بمباران هوایی توسط دشمن بعثی

شهیده نسترن عباسی فر در خانواده ای مذهبی از شهر خرم آباد در روز شانزدهم اسفند ماه سال ۱۳۵۳ دیده به جهان گشود. او نیز همانند مادر و خواهرانش دختری پاکدامن و محجوب بود.

شهید جهانبخش کرم رضا پور - شهید دانش آموز خرم آباد

  • ۱۴:۲۲

شهید جهانبخش کرم رضا پور-خرم آباد

شهید جهانبخش کرم رضا پور (شهید دانش آموز)

نام : جهانبخش

نام خانوادگی: کرم رضا پور
نام پدر: احمدعلی
تاریخ تولد: 1-7-1348 شمسی
محل تولد: زاغه لرستان 
تاریخ شهادت : 3-12-1362 شمسی
محل شهادت : چزابه
دلیل شهادت : 
گلزار شهدا: بهشت رضا (ع) فاز2 - شهر:خرم آباد- استان
لرستان

زندگی نامه و خاطرات شهید

دانش آموز شهید فرهاد صفرزاده ، شهدای خرم آباد

  • ۰۰:۵۸

شهید فرهاد. صفرزاده - خرم آباد

شهید فرهاد صفر زاده

نام پدر: احمدعلی

تاریخ تولد: 20-5-1348 شمسی

محل تولد: خرم آباد

تاریخ شهادت : 3-5-1363 شمسی

محل شهادت : هورالهویزه - جزیره مجنون

مزار: گلزار شهدای بهشت رضا(ع) فاز2 - شهر خرم آباد -استان لرستان 

زندگی نامه شهید فرهاد صفر زاده

وصیت نامه شهید جهان بخش سپهوند ، شهدای خرم آباد

  • ۰۰:۴۸

شهید جهان بخش سپهوند - خرم آباد

شهید جهان بخش سپهوند

نام پدر: امین

محل تولد: خرم آباد

تاریخ تولد: 1348/05/02

شغل: دانش آموز تحصیلات: دیپلم

تاریخ شهادت: 1361/12/28

محل شهادت: شیب نیسان - تپه دوقلو

مزار : گلزار شهدای خرم آباد - استان لرستان 

سامانه ملی شهدا

دوم مرداد ۱۳۴۸، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش امین، پاسدار بود و مادرش مهین خانه دار بود. دانش آموز اول راهنمایی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم اسفند ۱۳۶۱، در تپه دوقلو (بستان) توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر و گردن، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است.

یاد امام و شهدا

وصیتنامه شهید جهان بخش سپهوند (شهید دانش آموز)

وصیت نامه شهید نادر زبردستی ، شهدای دانش آموز خرم آباد

  • ۰۰:۲۹

شهید نادر زبردست - خرم آباد

شهید نادر زبردستی

نام پدر: علی راست

محل تولد: خرم آباد

تاریخ تولد: 1347/01/01

شغل: دانش آموز- 15 ساله

تاریخ شهادت: 1361/11/20

محل شهادت: جنگل امقر - بستان

مزار: گلزار شهدای خضر خرم آباد - استان لرستان 

سامانه ملی شهدا ، نوید شاهد

متولد روستای سراب علی نقی از توابع بخش بیرانشهر شهرستان خرم آباد

وصیت نامه شهید نادر زبردستی

شهید محمد علی دوزانی - شهدای الیگودرز

  • ۰۰:۳۷

شهید محمدعلی دوزانی - الیگودرز

نام: محمد

نام خانوادگی: علی دوزانی

نام پدر: علی

تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۰۶/۰۳

محل تولد : الیگودرز

تاریخ شهادت: ۱۳۶۷۰۴/۱۳

منطقه عملیاتی شهادت: سردشت

مزار: نام گلزار:مرکزی شهر الیگودرز - لرستان

وصیت نامه شهید بهروز رحمتی -شهدای دانش آموز

  • ۲۳:۴۴

شهید بهروز رحمتی - خرم آباد

شهید بهروز رحمتی

نام پدر: طهماس

تاریخ تولد: 2-4-1353 شمسی

محل تولد: خرم آباد - لرستان

تاریخ شهادت : 4-9-1364 شمسی

محل شهادت : دربندیخان

گلزار شهدا: نام گلزار:فلک الدین شهر خرم آباد - استان لرستان

وصیت نامه شهید بهروز رحمتی (شهید دانش اموز)

نوید شاهد

نوید شاهد 

دانش آموز شهید محمدتقی علی زاده ، شهدای خرم آباد

  • ۲۳:۵۹

شهید محمدتقی علی زاده - خرم آباد

شهید محمدتقی علی زاده (شهدای دانش آموز)

نام پدر: عزیزاله

تاریخ تولد: 26-11-1346 شمسی

محل تولد: خرم آباد 

تاریخ شهادت : 11-9-1361 شمسی

محل شهادت : عین خوش

دلیل شهادت : اصابت ترکش خمپاره دشمن به کمر

گلزار شهدا: نام گلزار: خضر شهر:لرستان - خرم آباد

نوید شاهد

شهیدمحمدتقی علی زاده ششم بهمن 1346، در شهرستان خرم آباد دیده به جهان گشود. دانش آموز سوم راهنمایی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. یازدهم آذر1361، در عین خوش توسط نیروهای بعثی عراقی بر اثر اصابت ترکش به کمر، شهید شد. مزار وی در آرامگاه خضر زادگاهش واقع است.

وصیت نامه شهید 

نوجوان شهید محمدعلی نادرزاده ، شهدای خرم آباد

  • ۰۰:۲۸

شهید محمدعلی نادرزاده - خرم آباد

شهید محمدعلی نادرزاده

نام پدر: قوام

شغل : دانش آموز 

تاریخ تولد: 1-5-1349 شمسی

محل تولد: خرم آباد 

تاریخ شهادت : 3-12-1362 شمسی

محل شهادت : تنگه چزابه

سن: ۱۳ سال 

گلزار شهدا: بهشت رضا فاز2 شهر خرم آباد استان لرستان 

زندگینامه شهید محمد علی نادرزاده

شهید در سال 1349 در خانواده ای مذهبی و فقیر به دنیا آمد . دوران کودکی را پشت سر نهاد و فعالیت های خود را برای انقلاب از زمان مدرسه آغاز کرد. از همان ابتدا از مدرسه فرار می کرد و به صفوف تظاهر کنندگان می پیوست . چند بار از مدرسه به او تذکر دادند و از او خواستند از مدرسه بیرون نیااید اما او کار خود را انجام می داد . تا جایی که انقلاب به رهبری امام به پیروزی رسید و ایشان هم درس می خواند و هم مقالات و پیام های و نشریات سپاه را به ارگان های و ادارات و مجامع مردم میبرد و می فروخت .امور زندگی خود را با کار در مغازه جگرکی تامین می کرد تا این که جنگ 8 ساله آغاز گردید . ایشان هم در اوایل در مسجد و در پایگاه ها فعالی خود را آغاز کرد آن موقع تازه وارد اول راهنمایی شده بود . همیشه در دعاهای کمیل شرکت می کرد و در سرکشی به خانواده شهدا پیشقدم بود . تا این که در تاریخ 62/4/1 از طریق مسجد و پایگاه به جبهه اعزام شد و چند ماه بعد به فیض عظیم شهادت رسید. 

وصیت نامه شهید محمد علی نادرزاده

بسمه تعالی

آن قدر به جبهه می روم و می جنگم تا شهید شوم

به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا .

با سلام و درو فراوان به رهبرکبیر انقلاب حضرت امام خمینی و با سا م به همه شهیدان صدر اسام تا کنون

ای جوانان نکند در رختخواب بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد .نکند در حال بی تفاوتی بمیری که علی اکبر در راه حسین و با هدف شهید شد ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری می کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحم 72 شهید را نمود همه خاندان و همه جوانان را به جبهه های ن برد بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیر زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان ها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیاندازند.و شما را ازر وحانیت و متعهد جدا نکند که اگر چنین ک ردند روز بدبختی و روز حبس ابر قدرت هاست . حضورتان را در جبهه های حق علیه حق بر علیه باطل ثابت نگه دارید در امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را هم چنان ح فظ کنید اگر شهادت نصیب من شد آن که پیرو خط سرخ امام خمینی نیست و به او اعتقاد ندارد بر من نگرید و بر جنازه من حاضر نشود دعا ی شهدا آنان را متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان سازد .

سلام من را به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلا را ترک نخواهم کرد با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشورا و در تمام کربلا با حسین همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان جمع درآید

اگر می خواهید در مقام و عظمت شما خللی وارد نشود هیچ گاه زبان به شکایت نگشایید و ان چه را که از قدر معرفت الهی شما می کاهد بر زبان نیاورید.

خداحافظ

در این آخر یک وصیت دارم دعای امام را فراموش نکنید .

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزای.

خاطرات مربوط به شهید محمد علی نادرزاده

به نقل از برادر شهید

شهید کلاس اول راهنمایی بود و به درس خود ادامه می داد تا این که امام از مردم خواست در جبهه ها حضوور یابند او هم درس خود را رها کرد و می کت من می خواهم به جبهه بروم . او ان موقع کوچک بود و به سن تکلیف نرسیده بود و پدر و مادر هم اجازه نمی دادند که این کار را بکند چون دو تا از برادرانم هم ان موقع در جبهه بودند اما او شناسنامه خود را دستکاری کرد و جون قبلاص در پایاه عضو بود خود را برای اعزام ثبت نام ک رد .

روز اعزام فرا رسید و ما هیچ کدام از این موضوع خبری نداتیم و ایشان با گرفتن مقداری پول از رفقا به جبهه رفته بود . یک ماه بعد برای ما نامه ای نوشت که من را ببخشید که بدون اجازه رفته ام زیرا این یک تکلیف الهی بود و من باید آن را انجام می دادم . او برای ما در نامه خود نوشت که در خط مقدم جبهه است او آن جا رفته بود اما به علت سن کم از او خواسته بودند که در پشت جبهه کار کند . برادر دیگرم که در ان جا بود می گفت ما در یک سنگر بودیم که گفتند برای درست کردن پدافندها آمده اند و سراغ تو را می گیرند . من هم گفتم او کیست . آن ها در جواب به من گفتند من نام او را نمی دانم . من از سنگر بیرون آمدم و علی را دیدم از تعجب خشکم زد . از او پرسیدم که پدر و مادر می دانند که تو این جا ستی . گفت ک نه اما برای ان ها نامه نوشته ام . من از این که بدون اجازه آمده بود بسایر ناراحت بودم ولی بعداٌ از این که او توانست پدافند را درست کند بسیار خوشحال شدم .من او را با خود به سنگر بردم و از او پذیرایی کردم با خود گفتم شاید این قسمت است که هر سه ما با هم در جبهه باشیم . در سنگر به من گفت از این که پدر و مادر بی اطلاع هستند ناراحتم .

آن زمان گذشت و آن ها برای کار کردن به خانه آمدمد ان موقع پدر از کار افتاده بود و علی هم د کنار سایر برادران باید کار می کرد . او در مراسم های مذهبی شرکت فعال داشت . او در مراسم های دعا و ... شرکت می کرد . تا این که امام دو باره پیام داد جوان ها به جبهه ها بروند او هم برای رفتن اماده شد . پدر به او گفت ک شما صبر کن تا یکی از برادرانت برگ رد و بعد شما برو . زیرا من نمی توانم دوری شما را تحمل کنم . علی گفت : پدر برای چه نماز می خوانید . پدر گفت :‌نماز به این کارها ربطی ندارد . - خیلی هم ربط دارد زیرا حال که امام دستور داده است بر هر فرد م سلمان اعم از پیر و جوان زن و مرد که در این امر کوتاهی نکنند .

ایشان حرف حرف خودش بود و برای اعزام آماده شد ان روز همه ما به درب پادگان رفتیم . یاد دارم که آن روز تا ما را نگاه می ک رد ا شک از چ شمانش سرازیر می شد . پدر از او می پرسید چه شده  است و او در جواب می گفت چیزی نشده است . پدر می گفت ک باز هم دیر نشده است می توانی برگردی . او گفت : پدر برای به جبهه رفتن گریه نمی کنم فقط از این که دیگر شما را نخواهم دید.... پدر گفت : من پیرمردی هستم که به خدا طاقت شهادت تو را ندارم . او در جواب گفت : پدر هیچ به روز عاشورا فکر کرده اید که امام حسین چه کشیده است و مادر شما به زینب فکر کرده اید که سر برادر را در آغوش گرفته بود و برای این که دشمن شاد نباشد گریه و زاری را کنار گذاشت و توانست در شام یزید و یزیدیان را رسوا کند . فقط از شما می خواهم که اگر جسد من را پیدا نکردید ناراحت نباشید و برای من گریه نکنید زیرا ناراحت بودن شما دل دشمنان را شاد می کند و آن روز او اعزام شد و رفت......

در وصیت نامه خود هم این را نوشته بود گویی که می دانست و به او الهام شده است که جسد ایشان مدت ها در بیابان خواهد ماند . عمویم می گفت من برگه مرخصی را در جیب او دیدم و از او خواستم برای حال پدرش هم که بد احوال بود به خانه بازگردد اما او به من گفت اگر فردا حمله باشد به خانه بر نمی گردد و اگر زنده ماند روز دیگری به خانه می رود . ایشان با شجاعت غیر قابل وصف و با شادی به استقبال عملیات والفجر می رود که دوستان و همرزمان او می گویند گویی که به مراسم عروسی خود می رود . جز اولین خط شکنان بوده و آن شب به فرماندهی شمس اله پاپی  در عملیات شرکت می کند . شهید به همراه 40 نفر دیگر مفقود می شود تا این که بعد از هشت سال دفاع مقدس در سال 1369 جسد ایشان را کشف می کنند و به خانواده باز می گردانند . ما قبل از پیدا کردن جسد او برایش مجلس ختم هم گرفتیم چون می دانستیم که او شهید شده است چون در وصیت خود هم این را گفته بود .

+ نوشته شده در 23 آذر ۱۳۹۱ - توسط حورا راد 

یادداشت مرتبط

یادش بخیر. محصل بود که به جبهه رفت. بسیار پر انرژی و بچه کوروش بود که مسجد امام رضا(ع) هم حضور می داشت اما بیشتر با بچه های مسجد امام صادق (ع) پل کرگانه بود.

در تنگه چذابه به خیل شهدا پیوست و سالها بعد پیکر مطهرش تفحص شد.

همیشه پای انقلاب، برو بچه های مستضعف نشینند که تا پای جان ایستاده و می ایستند.🌷

شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم

شادی روح تمام شهدا ، شهدای گمنام و شادی روح جوان ترین شهید لرستان 🌹شهید حاج محمد علی نادرزاده 🌹

فاتحه با صلوات

شهید مهرداد کاویانی ، شهدای کرج

  • ۱۴:۰۲

https://www.golzar.info/wp-content/uploads/2018/03/6529960.jpg


شهید مهرداد کاویانی
نام پدر: امامقلی

تاریخ تولد: 1-1-1349 شمسی
محل تولد: شهرستان کرج
تاریخ شهادت : 10-6-1365 شمسی
محل شهادت : حاج عمران
سن در زمان شهادت : 16 سال
گلزار شهدا: امامزاده محمد شهر کرج- استان
البرز

نوید شاهد  ،  گلزار شهدا

برادر و پدر و مادرش هم به شهادت رسیده اند.

چهار شهید و یک جانباز سهم یک خانواده از جنگ

نوجوان بسیجی شهید رحمان علی نیا ، شهدای دلفان

  • ۱۹:۲۶

شهید رحمان علی نیا - نورآباد

شهید رحمان علی نیا در سال 1351در شهرستان دلفان به دنیا آمد. این شهید والا مقام در دوران کودکی پدر خود را از دست داده و به همین خاطر به همراه مرحوم مادرشان به روستای شترخفت که روستای مادر ایشان بود عزیمت نمود و ساکن آنجا شد. اگرچه بسیار کم سن و سال بود اما به گفته نزدیکان از همان کودکی علاقه زیادی به جبهه و جنگ داشت و در بازیهای کودکانه خود با هم سن و سالانش این علاقه را ابراز می نمود و به همین خاطر در اولین فرصتی که سن قانونی اعزام به جبهه رسید بدون هیچ درنگی راهی جبهه های حق علیه باطل شد. این شهید در سن چهارده سالگی در منطقه عملیاتی حاج عمران در دوازدهم شهریور سال 1365 در حالی که فقط چهارده سال داشت به آرزوی خود رسید و عاشقانه در خون سرخ خود غلطید. پیکر این بزرگوار در گلزار شهدای دلفان به خاک سپرده شد.

نحوه شهادت و وصیت نامه به نقل از برادر رزمنده مرادی صفری:

 در عملیات کربلای ۲ حاج عمران بودیم و هدف ما تصرف تپه شهدا بود، نیروهای خیلی زیادی از دشمن در منطقه بودند و امکان تصرف در روز وجود نداشت و باید در شب، تپه شهدا را تصرف می کردیم ، پس از اینکه به بالای ارتفاعات رسیدیم نیروهای دشمن با تجهیزات بسیار به ما حمله کردند ، شهید رحمان علی نیا و شهید مرادی عباسپور دو شهید بزرگواری بودند که در این عملیات با ما بودند، تانک های دشمن تا ۲۰۰ متری ما رسیده بودند و فقط با آرپی‌جی می شد با آنها مقابله کرد. دائماً آرپی‌جی شلیک می‌کردم تا جایی که از گوشم خون جاری بود. گلوله آرپیچی نداشتم و مجبور بودم به سنگر برگردم ، پس از اینکه گلوله ها را آوردم دو تن از شهیدانمان را دیدم که گلوله مستقیم تانک به آنها برخورد کرده بود و در خون خود می غلطیدند، شهید عباسپور که تا من برگشتم به درجه شهادت رسیده بود و شهید رحمان علی نیا که در لحظه های آخر شهادت به بالینش رسیدم، جوانی مومن و نورانی که گفت فلانی نمی‌خواهد به من روحیه بدهی می دانم تا لحظاتی دیگر شهید می شوم، از طرف من به مردم بگو که امام را تنها نگذارید، وقتی از او پرسیدم اگر وصیتی داری برای پدر و مادرت بگو ، همین را گفت که من یتیمم و پدر ندارم فقط امام را تنها نگذارید ... .

به نقل از : شهدای دلفان 

شهید محمدرضا خادمی ، شهدای خرم آباد

  • ۱۹:۵۰

برادران شهید خادمی - خرم آباد

شهید محمدرضا خادمی

فرزند : قاسم

تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۰۷/۰۳

محل شهادت : شاخ شمیران

محل دفن : گلزار شهدای روستای طالقانی – خرم آباد

نهم شهریور ۱۳۴۸، در روستای کره گاه از توابع شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش قاسم، کشاورز بود و مادرش نجیمه نام داشت. دانش آموز اول راهنمایی بود. سوم مهر ۱۳۶۳، با سمت جهادگر در شاخ شمیران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، سینه و دست، شهید شد. مزارش در روستای طالقانی از توابع شهرستان زادگاهش قرار دارد.

برادرش محمد نیز همراه ایشان شهید شده است.

یاد امام و شهدا


پدر شهیدان خادمی به فرزندان شهیدش پیوست 

۱ ۲ ۳ . . . ۴ ۵ ۶
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan