- سه شنبه ۲۳ آذر ۰۰
- ۱۲:۰۹
شهدا را فراموش نکنیم
در این فیلم زهیر بان پرور جنگ زده خوزستانی روایتی دارد از سرگذشت خود که دانش آموز دبیرستان شهیدستان کرج بوده و بعد از جنگ دبیر همان دبیرستان می شود و در کلاسی تدریس میکند که زمانی خود با همکلاسی های شهیدش بر روی همان نیمکت ها می نشسته . سالیانی بعد "زهیر بان پرور" در اثر جراحات ناشی از جنگ خودش هم به شهادت میرسد.
وقتی تو جبهه رفتی من خواب ناز بودم
بهر محبت تو غرق نیاز بودم
وقتی شهید گشتی، شبها چه گریه کردم
از دوریت نهان در سوز و گداز بودم
مادر که گریه می کرد می سوخت قلب زارم
من با خدای خوبم مشغول راز بودم
وقتی نماز می خواند آرام می گرفتم
من هم کنار مادر اندر نماز بودم
مادر ز خاطراتت با افتخار می گفت
از این شهادت تو من سرفراز بودم
جان عزیز خود را کردی فدا و من هم
آماده شهادت با دست باز بودم
با کسب علم و دانش راهت ادامه دادم
من بهر کشور خود آینده ساز بودم
======================
حمیدرضا فاطمی
(این شعر با الهام از عکس بالا سروده شده)
تقدیم به فرزندان عزیز شهدا و رزمندگان
بنده هم کتاب را مطالعه کردم هم خیلی تخیلی بود هم تناقض زیاد داشت نویسندگی کار هرکسی نیست