یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید ذبیح الله دودانگه - تاکستان

  • ۰۸:۳۳

شهید ذبیح الله دودانگه - تاکستان

شهید ذبیح الله دودانگه

کد ایثارگری: 6514864 نام پدر: عزیزالله محل تولد: ایران ، استان قزوین ، شهرستان تاکستان ، تاریخ تولد: 1330/04/02 شغل: کارگر کارخانه تحصیلات: زیر دیپلم تاریخ شهادت: 1365/04/10 محل شهادت: مهران-ایلام

شهید ذبیح الله دودانگه، 2 تیر ماه 1330، در روستای داکان از توابع تاکستان دیده به جهان گشود. پدرش عزیزالله، کشاورز بود و مادرش مریم نام داشت. تا پایان دوره مقطع راهنمایی درس خواند. کارگر کارخانه بود. ازدواج کرده و دارای 3 فرزند دختر و 3 پسر شد. با آغاز جنگ تحمیلی از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. 10 تیرماه 1365، در منطقه ی مهران توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. پیکر او را در تهران به خاک سپردند.

سامانه ملی شهدا

امیر سرتیپ دوم «علی شهبازیان» از فرماندهان ارتشی دوران دفاع مقدس

  • ۱۳:۰۹

سرتیپ دوم «علی شهبازیان» از فرماندهان دوران دفاع مقدس

امیر سرتیپ دوم ستاد، «علی شهبازیان» از فرماندهان و یادگاران ۸ سال دفاع مقدس و از فرماندهان لشکر 92 زرهی خوزستان، پس از عمری رشادت و مجاهدت دعوت حق را لبیک و به جمع همرزمان شهیدش پیوست.

امیر سرتیپ‌ دوم ستاد «علی شهبازیان» در سال  1344 شمسی در شهرستان هرسین از توابع استان کرمانشاه متولد شد. وی در طول خدمت، دوره‌های مقدماتی و عالی رسته ای، دوره ترابری،دوره بصیرت، دوره جنگ های نامنظم و دوره‌ دافوس را با رتبه های عالی طی کرد.

وی با روحیه بالای خدمتی و ویژگی های اخلاق مداری و خستگی ناپذیری الگوی افسران جوان و نمونه ای از شمار رزمندگان و فرماندهان ارتش انقلابی بود.

شهدای روستای سوهان منطقه طالقان

  • ۱۱:۵۷

شهدای روستای سوهان طالقان

شهدا و ایثار گران روستای سوهان طالقان

خاطرات آزاده شهید خلبان "حسین لشگری" اسطوره مقاومت/ 2

  • ۱۰:۳۰

شهید لشکری

 امیر آزاده شهید سرلشکر "حسین لشگری" خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که پس از 18 سال اسارت (6410 روز) در زندان‌های رژیم بعث عراق، در فروردین 1377 به ایران بازگشت.
 
او دارای درجهٔ جانبازی 70 درصد بود و در طول جنگ تحمیلی تا پیش از اسارت توانست در 12 عملیات هوایی شرکت کند. او از سوی مقام معظم رهبری به لقب "سید الاسراء" مفتخر شد.
 
آزاده سرافراز "حسین لشگری" با موافقت فرمانده معظم کل قوا در تاریخ 27 بهمن 1378 به درجه سرلشکری ارتقا یافت.
 
رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم تجلیل از امیر آزاده سرلشکر "حسین لشگری" فرمودند: " لحظه به لحظه رنج‌ها و صبرهای شما پیش خدای متعال ثبت و محفوظ است و پروردگار مهربان این اعمال و حسنات را در روز قیامت که انسان از همیشه نیازمندتر است به شما بازخواهد گردانید... آزادگان، سربازان فداکار اسلام و انقلاب و رمز پایداری ملت ایران هستند."

 
صبح روز 1359.6.27، با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم و پس از ادای فریضه نماز لباس پوشیده، به گردان پرواز رفتم. شهید لشکری و رهبر انقلاب جناب سرگرد "ورتوان" قبل از من در گردان آماده بود. پس از احترام نظامی و احوال پرسی به اتفاق، برگه ماموریت را باز کردیم و برای هماهنگی عملیاتی به اتاق مخصوص توجیه رفتیم.

من پیشنهاد کردم هنگام ورود به خاک عراق در ارتفاع پایین پرواز کنیم و با فاصله هدف را رد کرده، دور بزنیم و هنگام بازگشت به خاک خودمان هدف را بزنیم. با توجه به اینکه سرگرد ورتوان،‌فرمانده عملیات بود،‌ پیشنهاد مرا نپذیرفت و قرار شد در ارتفاع هشت هزار پایی و با سرعتی حدود 900 کیلومتر در ساعت عملیات را آغاز کنیم.

پس از توجیه به اتاق چتر و کلاه رفتیم. هنگامی که لباس " جی سوت" ( لباس مخصوصی که نوسانات فشار "جی" را برای خلبان کنترل می‌کند) را می‌پوشیدم سروان " احمد کُتّاب" گفت: حسین کی برمی‌گردی؟ نمی‌دانم چرا بی‌اختیار گفتم: هیچ وقت!

- مطمئنی؟
- نمی‌دونم.

- هواپیمای من مسلح به راکت بود و سرگروه ( لیدر) من جناب ورتوان بمب می‌زد. پس از این که کاملاً هواپیما را از نظر فنی بازدید کردیم، برگ صحت هواپیما را امضا کرده، به مسئول نگهداری پرواز دادیم و او برایمان آرزوی موفقیت کرد. هواپیماها روشن شد و لحظه‌ای بعد هر دو هواپیما سینه آسمان را شکافتیم.

- آن روز، ما دومین دسته پروازی بودیم که در خاک عراق عملیات می‌کردیم. دسته اول با حمله خود پدافند عراق را هوشیار و حساس کرده بود لذا به محض این‌که مرز را رد کردیم، پس از چند ثانیه متوجه شدم از سمت چپ سرگروهم گلوله‌ها بالا می‌آیند. قبل از پرواز مشخصات هدف را به دستگاه ناوبری داده بودم. در یک لحظه متوجه شدم نشان‌دهنده، مختصات محل هدف را مشخص کرده است.

به سرگروه گفتم: روی هدف رسیدیم؛ آماده می‌شوم برای شیرجه. گرد و خاک ناشی از شلیک توپخانه عراق وجود هدف را برای ما مسجل کرده بود. کمی جلوتر در پناه تپه‌ای چندین دستگاه تانک و نفربر استتار شده به چشم می‌خورد. روز قبل همین تانک‌ها و توپخانه پاسگاه مرزی ما را گلول باران می‌کردند.

از لیدر اجازه زدن هدف را گرفتم. قرار بود هر دو به صورت ضربدری از چپ و راست یکدیگر را رد کرده، هدف‌ها را منهدم کنیم. بلافاصله زاویه مخصوص پرتاب راکت را به هواپیما دادم و نشان‌دهنده مخصوص را بر روی هدف میزان کردم. در یک لحظه ناگهان هواپیما تکان شدیدی خورد و فرمان، تعادلش را از دست داد.


نمی‌دانستم چه بر سر هواپیما آمده، سعی کردم بر خودم مسلط شوم و هواپیما را که در حال پایین رفتن بود کنترل کنم. به هر نحو توسط پدال‌ها، سکان افقی هواپیما را به طرف هدف هدایت کردم، در این لحظه ارتفاع هواپیما به 6000 پا رسیده بود و چراغ‌های هشدار دهنده موتور مرتب خاموش و روشن می‌شدند. شاسی پرتاب راکت‌ها را رها کردم. در یک لحظه 76 راکت بر روی هدف ریخته شد و جهنمی از آتش در زیر پایم ایجاد کرد.

ادامه دارد...

باشگاه خبرنگاران جوان

همسر شهید لشگری نماد صبر و مقاومت زنان ایرانی

  • ۱۰:۲۰
 شهید لشگری و همسرش

همسر شهید لشگری نماد صبر و مقاومت زنان ایرانی

منیژه لشگری که از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۷۷ چشم‌انتظار همسر اسیرش بود در ۵ بهمن ۱۳۹۸ بر اثر سکته قلبی دار فانی را وداع گفت

  زندگی با حسین برای منیژه پر از اتفاقات پیش‌بینی نشده بود. جدایی از خانواده و ترک زادگاه و رفتن به شهری دور اولین اتفاقی بود که در زندگی خانم لشگری افتاد. محل مأموریت حسین لشگری دزفول بود و او باید نزدیک محل خدمتش زندگی می‌کرد. با وجود دوری از خانواده، زندگی برای منیژه لشگری بسیار شیرین می‌گذشت.
 سخت‌ترین لحظات یک انسان در طول زندگی چه می‌تواند باشد؟ سال‌ها بی‌خبر بودن از عزیزش، سال‌ها چشم‌انتظار بودن یا سال‌ها تنهایی کشیدن و یک‌تنه مقاومت کردن. منیژه لشگری همه این‌ها را با تمام وجودش لمس کرد. منیژه لشگری در طول سال‌های پس از جنگ به وفاداری، مقاومت و سختکوشی شهره بود. پس از اسارت شوهرش در آخرین روز‌های شهریور ۱۳۵۹، سال‌های زیادی را در بی‌خبری مطلق سپری کرد و هر روز امیدوار به آمدن خبری تازه از عزیزش بود. او در طول سال‌های دفاع مقدس و پس از آن به نماد زنان مقاوم و امیدوار ایرانی تبدیل شد. خبر درگذشت خانم لشگری برای آن‌ها که سرگذشت زندگی این بانوی مقاوم را می‌دانستند، موجی از تأثر و اندوه به دنبال داشت. منیژه لشگری سختی‌های بسیاری در زندگی‌اش کشید و گاه مورد بی‌مهری‌هایی واقع شد. با این وجود هیچ‌گاه سر خم نکرد. زندگی را با تمام بی‌مهری‌هایش پس نزد، فرزندش را بزرگ کرد و وفادارانه منتظر ماند تا عزیزش به خانه برگردد.

چهره زنانه جنگ

دانشجوی شهید امامعلی رشوند ، شهدای رودبار الموت

  • ۱۰:۴۵
شهید امامعلی رشوند- روبار الموت2
شهید امامعلی رشوند
نام پدر : حسنعلی
تاریخ تولد : 1341/04/04
مکان تولد : روستای جونیک - رودبار الموت (قزوین)
دانشگاه : دانشگاه لرستان
مقطع تحصیلی : کاردانی
رشته تحصیلی : دبیری ریاضی
تاریخ شهادت : 1365/03/02
مکان شهادت : حاج عمران
علت شهادت: اصابت ترکش به سر و صورت

مزار: گلزار شهدای روستای جونیک - رودبار الموت - قزوین (Javinak)

زندگی نامه

امامعلی رشوند چهارم تیر ماه ۱۳۴۱ در روستای باصفای جونیک از توابع منطقه خوش آب و هوای رودبار الموت (قزوین) دیده به جهان گشود. پدرش حسنعلی، کشاورز بود و مادرش مرجان خانه دار بود. وی تحصیلات دوره ی ابتدایی را در زادگاهش آغاز و دوره راهنمایی را در رجایی دشت و سرانجام دیپلمش را از دبیرستان دکتر علی شریعتی شهرستان قزوین اخذ کرد

همسرم بعد از شهادتم سنگر حجاب را حفظ کن و هم‌چون کوه استوار باش

  • ۱۲:۰۳

شهید محمد علی محمدی رامندی- قزوین

در آستانه سالروز شهادت شهید «محمدعلی محمدی‌رامندی»، در دست‌نوشته به‌جا مانده از این شهید گرانقدر خطاب به همسرش می‌خوانیم: «ای همسرم بعد از شهادتم سنگر حجاب را حفظ کن و هم‌چون کوه استوار باش!»

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید محمدعلی محمدی‌رامندی، دوم فروردین ۱۳۴۴ در روستای طرویزک از توابع شهرستان تاکستان به دنیا آمد، پدرش یاور، کشاورز بود و مادرش گلستان نام داشت.

این شهید گرانقدر که تا اول متوسطه درس خواند، او نیز کشاورز بود، سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد و صاحب سه دختر شد.

شهید محمدی‌رامندی از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، سی و یکم خرداد ۱۳۶۷ در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

شهید محمدعلی محمدی رامندی- قزوین

و‌ ای همسر عزیزم! مثل همسران شهدای صدر اسلام، استوار و محکم باش و فرزندانم را خوب تربیت کن و آن‌ها را به مکتب و مدرسه بفرست و بعد از شهادتم با پدر و مادرم طوری رفتار کن که همسر شهید به تو صدق کند؛

و‌ ای همسرم بعد از شهادتم سنگر حجاب را حفظ کن و هم‌چون کوه استوار باش!

نوید شاهد

پدر شهید "مهدی رحمانی" به فرزند شهیدش پیوست - قزوین

  • ۱۴:۱۲

پدر شهید
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، اسمعیل رحمانی پدر شهید بزرگوار مهدی رحمانی دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست.
پیکر پاک این پدر شهید بزرگوار در مزار والدین شاهد همجوار گلزار شهدای شهر قزوین تشییع و به خاک سپرده شد. (
پنجشنبه, ۰۵ فروردین ۱۴۰۰)

در بخشی از وصیت‌نامه این شهید بزرگوار آمده است:

« مادر جان و پدر جان! وقتى جنازه‌ام را براى شما آوردند، نماز شُکر بجا آورید و برایم طلب بخشش کنید؛ چرا که برایم زحمات فراوانى کشیدید. امیدوارم با صالحین درگاه خدا محشور شوید، مرا نیز حلال کنید، پس از مرگم نگریید و صبور باشید.

مادر جان! که جانم فداى تو انشاءالله مرا حلالم کن. مادر! مانند مادرهاى دیگر، مانند زینب کبرى (س) و سکینه (س) که وقتى اهل قافله شهید شدند، صبور بودند، شما هم همان گونه باشید.

وقتى زینب (س) بر سر بالین برادرش حسین (ع) رسید، صبور بود و خدا را شُکر کرد و با اینکه اهل قافله را شهید کردند و خود ایشان را شکنجه دادند، ولى با این حال در زیر شکنجه‏ ها «لا اله الا الله» می گفت و دین خدا را ابلاغ مى‏‌کرد؛ که با ابلاغ‌هاى زینب (س) بود که جهان به لرزه درآمد ...»
زندگینامه شهید
گفتنی است شهید مهدی رحمانی، چهاردهم آبان ۱۳۴۶ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش اسماعیل، کارگر بود و مادرش اقدس نام داشت و تا اول متوسطه درس خواند.
این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت، بیست و هشتم فروردین ۱۳۶۷ در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به کمر و پاها، شهید شد و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.


خاطره ای از سرلشکرخلبان شهید حسین لشکری

  • ۱۴:۲۰

ماجرای سفر خلبانی که از آریزونا آغاز شد و در مهران به پایان رسید    

روایت شهید لشکری از شهید محمد زارع‌نعمتی

امیر سرلشکر خلبان شهید حسین لشکری خلبان آزاده جنگ تحمیلی و دفاع مقدس در خاطرات خود به شهید محمد زارع‌نعمتی اشاره می‌کند و می‌گوید: «در اوایل جنگ بود که در مأموریتی، قسمت انتهایی هواپیمایم، مورد اصابت موشک قرار گرفت و کنترل هواپیما از دستم خارج و موتور هواپیما خاموش شد! من احساس کردم که دارم شهید می‌شوم و شهادتین خود را گفتم و دستگیره پرش را کشیدم و بیرون پریدم و دیگر متوجه چیزی نشدم. 

چند ثانیه بعد، با سرعت وحشتناکی به زمین خوردم و از شدت ضربه، جلوی چشم‌هایم را خون گرفت، به طوری که بیشتر از پنج متر را نمی‌توانستم ببینم! کم‌کم حالم بهتر شد و حس کردم در ده‌متری من، عده‌ای مرا در محاصره گرفته‌اند! دست‌هایم را به علامت تسلیم بالا بردم و اسیر شدم. در میان نیروهای محاصره‌کننده، یک افسر هم بود که جلو آمد و چتر و لباس فشاری را از تنم باز کرد. بعد دست‌ها و چشم‌هایم را بستند و مرا سوار ماشین کردند و به جایی بردند که احتمالا مقرشان بود. 

لب پایینم پاره شده و پوست گردنم سوخته بود! بدنم داشت کم‌کم سِر می‌شد و بیش از پیش احساس درد می‌کردم و تعادلم را از دست می‌دادم. در آنجا یکی از افسران ارشدشان آمد و به روی من آب دهان انداخت! در همان لحظه، دردم بسیار شدید شد و بی‌هوش شدم! بعد که به هوش آمدم، دیدم در بیمارستان هستم.

بعدا فهمیدم که بیمارستان «الرشید بغداد» است. وقتی به هوش آمدم، دکتر سرهنگی که پزشک معالج من بود، بالای سرم آمد. بعد یک افسر امنیتی عراق آمد و کارتِ خلبان زارع نعمتی را – که اسیر شده بود – به من نشان داد تا او را شناسایی کنم. من ایشان را قبلا در پایگاه دیده بودم و گفتم: این کارت خلبان زارع نعمتی است. آن افسر اطلاعاتی هم دیگر حرفی نزد و رفت. »

ماجرای سفر خلبانی که از آریزونا آغاز شد و در مهران به پایان رسید    

شهید سرلشکر خلبان محمد زارع نعمتی

شهید داود رحیمی ، شهدای کمیته ، بوئین زهرا

  • ۱۴:۲۰

شهید داود رحیمی - بوئین زهرا

شهید داوود رحیمی
فرزند عبدالله
متولد1348/05/05
محل تولد : آبگرم - استان قزوین
دین و مذهب : اسلام ، شیعه
درجه : سرباز - پاسدار وظیفه
یگان خدمتی: کمیته انقلاب اسلامی بیجار
تاریخ شهادت : 1369/01/19
محل شهادت : بیجار - گلوگاه - استان کردستان
زندگینامه شهید داود رحیمی
شهید داود رحیمی، پنجم تیر ۱۳۴۹، در روستای رحمت آباد از توابع شهرستان بوئین زهرا به دنیا آمد. پدرش عبدالله و مادرش سکینه نام د اشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز نیروی انتظامی خدمت می کرد. هجدهم فروردین ۱۳۶۹ ، در بیجار بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهرستان قزوین واقع است. وی را داود رحمانی نیز می نامیدند.
قاتلش را دستگیر و به حکم دادگاه در همان محل گلوگاه تیرباران کردند.
 

شهید رضا سیاکالی‌مرادی ، شهدای رودبار الموت

  • ۱۱:۰۷

شهید رضا سیاکالی‌مرادی، ششم شهریور ماه سال ۱۳۴۵ در روستای سنبل‌آباد از توابع رودبار الموت شهرستان قزوین به دنیا آمد، پدرش نجات و مادرش مینابگم نام داشت و تا دوم متوسطه در رشته تجربی درس خواند.

این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، بیست و چهارم بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸، منطقه فاو – اروندرود بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد و مزار او در گلزار شهدای قزوین واقع است.

در بخشی از وصیت‌نامه این شهید بزرگوار آمده است:

«.. پدر و مادر عزیزم! اگرچه کوچک‌تر از آن هستم که به شما چیزی بگویم؛ ولی چه می‌شود کرد که وظیفه‌ای است که هر مسلمان دارد و آن این که قبل از هر کاری، سعی کن کارَت برای رضای خدا باشد و بیشتر به فکر آخرت باشی تا به این جهان فریبنده.

امیدوارم همانند حسین بن علی (ع) که در شهادت خود کوشا و صابر بود، شما نیز از ایشان درس بگیرید؛ زیرا من امانتی بیش نزد شما نبودم و باید راضی به رضای خدا بود؛ زیرا مرگ و زندگی تنها در دست اوست.

مادر عزیزم که حق فراوانی بر گردن این بنده حقیر داری! از شما می‌خواهم همانند جَدّت فاطمه زهرا (س) مقاوم باشی. مادر جان! از شهادت من ناراحت نباش؛ زیرا در مقابل جَدّت رو سفید می‌شوی و در آخرت فاطمه‌زهرا (س) از شما گله‌ای ندارد. ما که رفتیم، کار حسینی کردیم و شما که ماندید، باید کار زینبی کنید و چنان روحیه‌ای داشته باشید که شهادت من هیچ اثری در اعمال شما نداشته باشد، بلکه شما را برای مبارزه آماده‌تر کند ...».

مرحومه مینابیگم مرادی، مادر شهید والامقام رضا سیاکالی مرادی به فرزند شهید خود پیوست ۰۲ خرداد ۱۴۰۰

جزییات شهادت دو‌ مرزبان شجاع در پاوه و بانه

  • ۰۰:۴۸

 جزئیات شهادت دو مرزبان در درگیری با گروهک‌های تروریستی

جانشین مرزبانی فراجا گفت: دو تیم تروریستی دیشب از مرزهای استان کردستان و کرمانشاه قصد نفوذ به کشور را داشتند که با تلاش و جانفاشانی مرزبانان غرب کشور از نفوذ آنها به خاک کشور ممانعت شد، دراین درگیری‌ها ستوان‌دوم مهدی محمدی‌نسب و استواردوم علی فاضلی‌شاد به شهادت رسیدند.

به گزارش ایمنا، سردار جلال ستاره عصر امروز_ چهارشنبه بیست‌ونهم تیرماه در حاشیه مراسم تشییع پیکر دو مرزبان شهید بانه در تشریح حادثه بامداد چهارشنبه در مرز برویشکانی بانه اظهار کرد: بامداد امروز دو تیم تروریستی که نوع آنها مشخص نیست قصد نفوذ به داخل کشور را داشتند.

وی ادامه داد: یکی از گروه‌ها از مرز بانه استان کردستان و یک گروه نیز از مرز پاوه استان کرمانشاه بود که از نفوذ هر دو تیم با تلاش و از خودگذشتگی مرزبانان ممانعت شد.

ستاره گفت: تیمی که در پاوه بود منهدم شد و مقادیر زیادی سلاح و مهمات از آنها به دست آمد و تیمی که در بانه بود به هدف نرسید و به خاک کشور مقابل فرار کرد.

وی با بیان اینکه این حوادث نخستین بار و آخرین بار نخواهد بود اضافه کرد: مردم ایران بدانند که مرزبانان جمهوری اسلامی ایران از مرزها به شدت دفاع می‌کنند و امنیت را برقرار خواهند کردند.

جانشین مرزبانی فراجا اظهار کرد: فعالیت‌های عمرانی و اقتصادی که در روستاهای مرزی و مرزها انجام می‌شود نمونه بارز امنیت پایدار در مرزها است.

وی گفت: امیدوارم که این گروه‌ها بدانند که جواب ما بسیار قاطع و کوبنده خواهد بود و مردم غیور مرزنشین هم از اقدامات ما دفاع می‌کنند و در این زمینه پیش‌قدم هستند.

بامداد چهارشنبه نیروهای مرزبانی هنگ مرزی برویشکانی در حین پایش مرزها با گروهی از افراد مصلح ناشناس درگیر شدند و ستوان‌دوم مهدی محمدی‌نسب و استواردوم علی فاضلی‌شاد شهید شدند.

ستوان‌یکم "مهدی محمدی‌نسب"، از نیروهای مرزبانی، ساکن شهر اقبالیه از توابع شهرستان قزوین، متولد سال ۱۳۶۴ و دارای یک فرزند پسر بود.

۱ ۲
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan