- پنجشنبه ۱۸ خرداد ۰۲
- ۲۳:۰۵
دانشجوی شهید : ناهید احمدی مقدم
نام پدر : شیرمحمد
دانشگاه : مرکز تربیت معلم نسیبه - تهران
مقطع تحصیلی : کاردانی
رشته تحصیلی : تربیت بدنی
مکان تولد : خرم آباد (لرستان)
تاریخ تولد : ۱۳۴۲/۰۶/۰۱
تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۰۵
مکان شهادت : خرم آباد
عملیات : بمباران هوایی دشمن
شهیده ناهید احمدی مقدم در سال ۱۳۴۲/۰۶/۰۱ به دنیا آمد. پدرش شیرمحمد و مادرش صدیقه نام داشت. او تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و همچنین دبیرستان را در شهرستان خرم آباد با موفقیت کامل در سال تحصیلی ۵۹-۶۰ به پایان رسانید و چون آن زمان به علت انقلاب فرهنگی دانشگاه ها بسته بود تنها توانست در آزمون ورودی مراکز تربیت معلم شرکت کند و در رشته ی تربیت بدنی مرکز تربیت معلم نسیبه تهران قبول شود.
خاطرات از زبان برادرش :
او پنجمین فرزند خانواده بود اما مانند فرزند اول خانواده در مقابل تک تک اعضای خانواده احساس مسئولیت می کرد. بی نهایت به مادر و پدر خود احترام می گذاشت همواره می گفت کاش می توانستم به جبهه بروم و در راه خدا شهید شوم و همیشه در دفاتر خود با خط زیبایی می نوشت «ناهید شهید، شهید ناهید»
او دختری خوش قلب، مهربان، از خود گذشته، با ایمان و تقوی و فوق العاده ساده پوش و محجبه بود. زمانی که خرم آباد به علت مسائلی امام جمعه نداشت شهید ناهید به همراه مادر بزرگوارشان برای ادای نماز جمعه به بروجرد می رفتند. شهید در زمان دانشجویی چه در درس و چه در مسائل فرهنگی و تربیتی و کمک به جبهه فوق العاده کوشا بود. رشته تحصیلی آن بزرگوار تربیت بدنی بود او همیشه می گفت: «دوست دارم به نحو بهتر و بیشتری به جامعه خدمت کنم» و همواره آرزوی شرکت در آزمون دانشگاه ها را داشت. دانشجویان تربیت بدنی هیچ کدام حق استفاده از طلاجات را نداشتند اما شهید چند النگو داشت که همیشه دستش بود و در مقابل پرسش دیگران می گفت: «آن ها برای کمک به جبهه است» و در زمان مناسب برای کمک به جبهه های حق بر باطل هدیه شد. شهیده سال اول تحصیل را با موفقیت به پایان رسانید، سال دوم را به عنوان کارورزی در روستای "دارائی" در حومه شهر خرم آباد مشغول به کار شد و مهرماه سال ۱۳۶۲ ترم جدید را در تهران شروع کرد.
در یکی از عملیات های پیروزمندانه رزمندگان اسلام، مردم تهران برای شادی به خیابان ها ریختند و نقل و شیرینی پخش می کردند و آن ها به اتفاق اساتید محترم به طرف جماران پیاده حرکت کردند و آرزوی دیدار امام را داشتند اما امام آن روز دیدار نداشتند ولی با پافشاری خانم گرجی یکی از اساتید محترم (نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی) و صبوری بچه ها بالاخره إذن دیدار دادند و آن ها به یمن این اتفاق خوب همه از جماران به بیمارستان شهید طالقانی که آن زمان اکثریت بیماران آن را مجروحان جنگ تحمیلی تشکیل می دادند رفتیم و با اهدای خون گام کوچکی در راه کمک به جنگ برداشتیم.
آن شهید عزیز همواره آداب دین را آن طور که شایسته بود به جا می آورد و همواره تکیه کلام وی این بود که انجام این کار در این روز ثواب بیشتری دارد.
عیادت مجروحان جنگی و سایر بیماران، شرکت در دعا و نیایش، نماز شب و سایر ادعیه، زیارت اماکن متبرکه و ... را انجام می داد. او همواره مرتب و منظم بود و طوری رفتار می کرد که گویی هر لحظه ممکن است سفری دائمی و ابدی برایش پیش بیاید و باید کارهایش ردیف و مرتب باشد و این کار او الگو شده بود برای سایر دانشجویان. زیباترین گذشت او پرستاری یک سال تمام از بیماری پدرش بود به گونه ای که صبر و طاقتش زبان زده همه اقوام بود.
سرانجام بعد از اتمام امتحانات برای تعطیلات ترم به خرم آباد آمد و زمانی که آماده برای رفتن و شروع مجدد ترم جدید بود با داشتن بلیط برای سفر به تهران سفری دیگر را ترجیح داد و همراه برادر گرامیشان که با کوله باری از ایثار و از خود گذشتگی سفر را آغاز کردند و در سحرگاه ۶۲/۱۲/۵ خواهر عزیزمان به همراه برادرش به وسیله بمباران هوایی دشمن به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند.
روحش شاد و یادش گرامی