یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید حمید سلیمانی از شهدای پلدختر

  • ۲۳:۰۱

شهید-حمید-سلیمانی- پلدختر


بالاگریوه_بسیجی شهید حمید سلیمانی در سال 1337در روستای جلگه خلج از توابع شهرستان پلدختر لرستان به دنیا آمد. پس از اتمام مقطع ابتدائی برای ادامه تحصیل رهسپار خرم آباد شد و تحصیلات خود را تا چهارم متوسطه دنبال کرد. حمید از همان دوران کودکی تنفر و کینه عجیبی از رژیم طاغوت در دل داشت و لذا به همراه برادرش شهید جمشید سلیمانی در تظاهرات شرکت داشت. سال 57 در راهپیمائی های خرم آباد شرکت داشت و به پخش اعلامیه اقدام می کردند و این دو یار با هم پیمان بسته بودند که تا آخر عمر در خدمت اسلام و انقلاب اسلامی باشند و در همین راستا پس از پیروزی انقلاب در سرکوبی گروهکها و اشرار ضد انقلاب فعالیت داشتند. با شروع جنگ تحمیلی صدام علیه ایران بطور مداوم در جبهه های حق علیه باطل حضور داشتند تا اینکه در منطقه عملیاتی کربلای 5 روح بلندش به آسمان پرکشید و به آرزوی دیرینه خود که شهادت در راه خدا بود نائل آمد. پیکر مطهر این سرباز اسلام و انقلاب در گلزار شهدای زادگاهش و در جوار برادرش سردار شهید جمشید سلیمانی در روستای جلگه به خاک سپرده شد. از این شهید سرافراز یک دختر به یادگارمانده است . روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

وصیت نامه شهید حمید سلیمانی 
 سخنی با برادرانی که مسولیتی دارند و به خدمتگذاری مشغولند .ای برادان مومن باید بدانید و آگاه باشید که خدای ناکرده کاری برخلاف اسلام و خون شهدا انجام دهید و فکر کنید که کسی خلاف شما را ندیده پس خدای سبحان را چه می کنید که بر همه کارها و اعمال انسان نظارت دارد .


سخنی از زبان خود شهید حمید سلیمانی 
 اگر لیاقت شهید شدن را داشتم و جنازه ام به محل رسید آن را در داخل مقبره و کنار برادر بزرگوارم شهید جمشید سلیمانی بگذارید و برای کندن قبر و دفن بنده حقیر به خاطر اینکه روح آن بزرگوار ناراحت نباشد چون داخل مقبره و کنار قبر این شهید جا کم است و فقط برای 3 نفر جا دارد که وارد مقبره بشوند . برای من گریه نکنید و فقط برای مظلومیت شهید جمشید سلیمانی گریه کنید زیرا من در پرتو و سایه او مورد عفو خداوند قرار خواهم گرفت .

خاطره ای از زبان همرزم شهید
 درسال 1363 در جبهه زبیدات فقط 16ساله بودم و شرایط بدی داشتم و کمبود نیرو و غذا و هرشب 4 ساعت نگهبانی میدادم و خلاصه تحمل این چنین شرایطی برایم مقداری دشوار بودیک روز بعدازظهر هوا ابری شد و نم نم باران شروع شد خلاصه فردای همان روز باران شدت گرفت بطوری که تمام سنگرهای ما و تمام وسایل و تجهیزات جنگی به زیر آب رفت و هیچ کاری از دست ما بر نمی آمد، همه بچه ها به یک سنگر متروکه که در بلندی واقع شده بود پناه بردند آن موقع برادر بسیجی حمید سلیمانی که خیلی فرد منظم و باگذشت ، فداکار و مخلصی بودند در زیر آتش سنگین دشمن به تنهایی تمام وسایل و تجهیزات بچه ها را از داخل سنگرها بیرون آوردند با اینکه لباسهایش کاملاً خیس شده بود بدون هرگونه زیر اندازی و یا پتویی در راهروی منتهی به سنگر از شدت سرما به شدت می لرزید. من به ایشان گفتم چرا اینجا دراز کشیده ای؟ و او با لبخند گفت بچه ها داخل سنگر خواب بودند نخواستم مزاحم آنها شوم .

خاطره دیگری از زبان همرزم شهید 
 خاطره ای که از شهید حمید سلیمانی دارم و تا آخر عمر آن را فراموش نمی کنم این است که در عملیات کربلای 5 و آن شب های انتظار که در دارخوین اردو زده بودیم و همگی آماده عملیات بودیم این شهید که فرماندهی گروهان ما را به عهده داشت هر روز صبح ما را به نرمش و ورزش صبحگاهی می برد و همیشه به بچه ها مژده می داد که عملیات بزودی انجام خواهد. کلیه گردان ما و دیگر رزمندگان از روحیات این شهید بزرگوار بهره می گرفتند. بعنوان مثال روزی یکی از تیربارهای گردان خراب بود آن را پیش فرمانده گردان بردند و فرماندهی گردان از درست کردن آن بازماند، در این حین شهید حمید سر رسید و تیربار را گرفت و در یک چشم به هم زدن درست کرد و بچه ها که استادی این بزرگوار را به صورت برق آسا دیدند همگی با هم صلوات فرستادند. عملیات شروع شد و حمید به عنوان فرمانده گروهان جلودار کلیه بچه ها و از نصایح گرانبهای خود بچه ها را به فیض می رساند. تا اینکه به خط اول رسیدیم و دشمن که از حضور ما خبردار شده بود مرتب خمپاره و کاتیوشا می زد و ما برای در امان ماندن از این خمپاره ها در یک کانال موضع گرفته بودیم و حمید سلیمانی که جلوتر بودند صدای انفجار آمد بطوری که ما همگی فکر می کردیم حمید شهید شده است که دیدیم آن شهید عزیز با شهید میرشاکی و شهید نادری و چند نفر دیگر با آتشباری توانسته بودند آتش دشمن را در آن نقطه خاموش کنند و در همان شب بود که حمید به یاران آسمانی اش پیوست و روح بلندش از قفس خاکی زمین پرواز کرد و بر سفره میهمانی شهدای کربلا و برادر شهیدش جمشید سلیمانی نشست .

یکی از همرزمان شهید می گوید: 
در سال 61 که با هم همرزم بودیم این شهید در زدن آرپی چی به هدف مهارت خاصی داشت و موشکی که از آر پی چی ایشان رها می شد صددرصد به هدف می خورد به طوری که عده ای از نیروهای متجاوز بعثی که در یک سنگر گروهی قرار گرفته بودند و از بین بردن آنها خیلی مشکل بود اما این شهید عزیز آر پی چی خود را بر دوش می گیرد و با چند حرکت تاکنیکی خاص تا نزدیک سنگر آنها پیش رفته و با شلیک یک گلوله آرپی چی به داخل سنگر متجاوزینی که در آنجا تجمع کرده بودند همه را از بین برد و خود سالم به مقر برگشت و این است شهامت و دلیری مردان خدا که چنین فعالیت نمودند و عاقبت هم راهی که سرورشان امام حسین(ع) ترسیم کرده بود انتخاب کردند.
 

نامه شهید حمید سلیمانی 
 با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی حال که توفیق حاصل شد برای هدف بزرگ دفاع از اسلام و انسانیت به جبهه های حق علیه باطل اعزام شدم. از همه وابستگی ها و خوشی ها و خانواده گذشته ایم، لازم است نکاتی را مورد توجه قرار دهیم تا از قافله الهی باز نمانیم و اجر خود را ضایع نگردانیم باشد که در زمره سربازان صدیق امام زمان قرار گیریم. و خون شهدا را ضایع نگردانیم زیرا مسولیت شرعی دارد.
پس از عرض سلام و سلامتی شما و پدر و مادر بزرگوارم امید است که بعد از شهادتم هیچ گاه برای من عزاداری نکنید و یا لباس سیاه نپوشید و خودتان را ناراحت نکنید. و پدر بزرگوارم از شما تقاضا می کنم چنانچه فامیل ها از من نگرانی داشته اند از طرف من از آنها معذرت خواهی کنی و بگوئی که مرا ببخشند و نگویید که اگر کسی شهید می شود مرده است بلکه زنده است و در بهشت نزد خدای خود روزی می خورد . ای کاش من هم این سعادت را داشتم . به امید پیروزی حق بر باطل.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan