- پنجشنبه ۱ تیر ۰۲
- ۱۱:۳۶
سردار خط شکن ماووت عراق شهید ملک محمد آدینه وند
به علت مشکلات اقتصادی خانواده و فقر شدیدی که در مناطق روستایی وجود داشت از همان اوایل جوانی برای تامین معیشت خانواده مجبور به کار کشاورزی و دامپروری بود. کار و سختی های زندگی روستایی ازایشان انسانی صبور و خوش اخلاق و مهربان و اهل گذشت ساخته بود بطوریکه از نظر اخلاقی زبانزد اقوام و دوستان و همکاران بود تا اینکه برای تامین نیازهای خانواده در سن جوانی با چند نفر از دوستانش راهی تهران شد و در آنجا در شرکتی به نام نوآوران با چند نفر از دوستان در پروژه ی احداث یک برج مشغول به کار شدند و چون اعتماد مهندسین و مسئولین کارگاه را به دست آورده بود به عنوان سرپرست کارگاه در آن برج فعالیت می کرد بطوریکه بیش از ۲۰ نفر از اهالی روستای گراب را در آنجا مشغول کار کرد. برادرش که دانشجوی دانشسرا بود تابستان ها که دانشسرا تعطیل بود به همراه چند نفر از همکلاسی ها و دوستانش نزد ایشان کار می کردند و همین همنشینی با دانشجویان نیز سطح آگاهی و اطلاعات ایشان را از مسائل روز جامعه بیشتر کرده بود.
در سال ۱۳۵۶ با خانمی از اقوام به نام زینب رحیمی ازدواج نمـودند که ثمره این ازدواج ۴ فرزنـد (۲ پسر و ۲ دختر) بود که همگی دارای تحصیلات عالیه هستند و فرزند کوچکترش که به یاد علی اصغر حسین(ع) نام او را علی اصغر انتخاب کرده بود هم اکنون دانشجوی دکترای برنامه ریزی شهری دانشگاه تهران است.
در سال ۵۶ و ۵۷ که تظاهرات و مبارزه مردم علیه استبداد شدت یافته بود ایشان نیز از علاقمندان به امام خمینی بود و عکس و نوار سخنرانی ایشان را به همراه برادر کوچکترش که دانشجو و انقلابی بودند به روستای محل سکونت خود می آوردند و توزیع می کردند. در مراسم مذهبی و انجام فرائض دینی در مسجد روستا حضور داشتند و گاه خود مراسم روضه و نذر امام حسین(ع) داشتند و عاشق کربلای حسین(ع) بودند.
اهل گذشت و فداکاری بودند؛ درسال ۵۹ که در تهران در یک کارگاه کار می کردند و بخشی از دیوار کارگاه فرو ریخته بود، پایش در زیر آوار مانده و شکسته بود. با توجه به اینکه صاحب کار ایشان را بیمه نکرده بود، از صاحب کار گذشت نمودند در حالی که مدت ۲ ماه در بستر بیماری افتادند و نگهداری و بهبودشان هزینه داشت.
همزمان با آغاز جنگ تحمیلی در آذر ماه سال ۵۹ به همراه عده ای از جوانان جوانمرد و شجاع روستای گراب، بستگان و تعداد زیادی از برادرزاده ها، پسرعموها و خواهرزاده هایش برای دفاع از شرافت این ملت بزرگ بصورت خانوادگی عازم جبهه ی جزیره مینو در آبادان شدند و این سرآغاز همکاری وی با سپاه پاسداران شد و پس از آن نیز چندین بار به عنوان بسیجی داوطلب راهی جبهه های نبرد در مناطق عملیاتی جنوب از جمله خرمشهر و پاسگاه زید شد و سپس در سال ۶۱ به عنوان نیرو به عضویت سپاه پاسداران شهرستان کوهدشت درآمد.
در سال ۶۲ مدتی از سپاه پاسداران خارج شد و در بازار مغازه کفش فروشی داشتند تا اینکه در سال ۶۳ دوباره به سپاه پاسداران پیوست و در تیرماه سال ۶۴ با جمعی از بسیجیان شهرستان کوهدشت به عنوان فرمانده و مسئول آنان راهی جبهه ی کردستان در شهرستان مرزی سردشت شدند و پس از پایان ماموریت در سپاه کوهدشت مشغول خدمت شدند تا اینکه در بهمن ۱۳۶۵ همزمان با عملیات کربلای پنج در شلمچه با چند نفر از پاسداران به منطقه مذکور اعزام گردید و در گردان محبین لشگر ۵۷ ابوالفضل (ع) در عملیات کربلای ۵ حضوری فعال یافت. در این زمان بود که عده ای از فرماندهان گردان محبین از جمله شهید علی محمد کوشکی و شهید علی مروت طرهانی به شهادت رسیدند و آقایان سیروس لرستانی به عنوان فرمانده گردان و میرزا پاپی زاده موحدی به عنوان معاون گردان مسئولیت هدایت گردان را بر عهده گرفتند. در این عملیات یکی از هم رزمان و هم روستاییانش به نام پیروز علی آدینه وند که با وی به جبهه اعزام شده بود و بیسیم چی گردان بود، در خط مقدم شلمچه به شهادت رسید که انتقال جسد وی به سختی میسّر بود اما با تلاش ایشان جنازه اش به پشت خط منتقل گردید تا بدست خانواده و مادرش برسد.
پس از عملیات کربلای ۵ لشگر ۵۷ ابولفضل (ع) در اوایل سال ۶۶ به جبهه شمال غرب کردستان نقل مکان کرد و در سد بوکان مستقر شد و از آنجا به مناطق عملیاتی کردستان عراق برای عملیات و پدافند اعزام می شدند. در همین ایام چند نفر از دوستانش از جمله محمد میرزا سلیمی نژاد، بساط شهمرادی و صید علی یاری پور ( محمدی نیا) به عنوان پاسدار در گردان محبین لشگر ۵۷ ابوالفضل(ع) ماندگار شدند و با پایان ماموریت به سپاه کوهدشت برنگشتند. در این دوره ی فعالیت در جبهه به عنوان معاون و بعدا به عنوان فرمانده گروهان یکم (گروهان خط شکن) گردان محبین در عملیات نصر ۴ حضوری فعال و شجاعانه داشتند. وی در این عملیات که در خرداد ماه سال ۶۶ به آزاد سازی شهر ماووت عراق انجامید از خود دلیری و شجاعت بی نظیری نشان داد . به نقل از آقای حاج محمد اکبری نسب که از هم رزمان شهید در عملیات مذکور بودند: نیمه های شب برای شروع عملیات نصر۴ به خط مقدم رسیدیم، منتظر رسیدن سایر گردان هایی که در سمت راست ما باید وارد عمل می شدند شدیم و تخریب چی ها هم معبر را باز کردند که عراقی ها در این حین متوجه حضور ما شده بودند و یک تیربارچی عراقی مسیر را با آتش شدید سد کرده بود و به شدت تیراندازی می کرد. چند نفر جلو رفتند تا او را از کار بیندازند که شهید شدند، از جمله شهید علی بازوند از نیروهای رومشگان که شجاعانه در میان روشنایی منورها جلو رفت و تیربار چی عراقی او را به شهادت رساند و در همین اثنا که گردان زمین گیر شده بود شهید ملک محمد آدینه وند که سمت معاون گروهان اول (گروهان خط شکن) گردان محبین را بر عهده داشت با شجاعت تمام از سمت راست جلو رفت و در میان آتش شدید دشمن آن تیربارچی را هدف قرار داد و از کار انداخت و مسیر را باز کرد که پس از آن سنگر های عراقی فتح شد و تا صبح شهر ماووت عراق به تصرف در آمد. آزادسازی ماووت با تدبیر این سردار خط شکن که علی وار(ع) شجاعت ها و رشادت های فراوانی را از خود نشان داد انجام شد و این جوهره واقعی مجاهدت و ایثار و شجاعت کم کم برای شهادت و پیوستن به فرمانده واقعی لشکرش، ابوالفضل العباس(ع) آماده می شد.
سیروس لرستانی فرمانده شجاع و دلیر گردان محبین کوهدشت که جا دارد از برادر شهیدش پاسدار خدارحم لرستانی که انصافا انسان الگویی بود و از هم رزمان سردار شهید ملک محمد آدینه وند بودند یادی بکنیم، درباره رشادت و شجاعت سردار شهید ملک محمد آدینه وند می گویند:
در عملیات نصر ۸ که در ارتفاعات قمیش و گرده رش کردستان عراق انجام گرفت، گردان محبین توانسته بود به اهداف پیش بینی شده برسد و ارتفاعات قمیش و گرده رش را تصرف کرده بود. پس از این پیروزی ارتش عراق پاتک خود را شروع کردند و طی عملیاتی به پیشروی به سوی ما ادامه دادند به طوریکه برای بازپس گیری ارتفاعات حتی از طریق هلی برد به منطقه نیرو اعزام کرده بودند و نبرد شدیدی در آن ارتفاعات اتفاق می افتد و شهید ملک محمد آدینه وند؛ معاون گروهان اول گردان محبین که مرحوم صادق ساعدپور فرمانده آن بودند را برعهده داشت؛ در این عملیات با شجاعت تمام در مقابل نیروهای عراقی مقاومت کردند و نیروهایشان را نیز روحیه می دادند و به مقاومت دعوت می کردند. حتی زمانی که گلوله وی تمام شده بود و در بین نیروهای ایرانی و عراقی به علت نزدیکی به هم نبرد تن به تن بود و به علت نرسیدن و دسترسی نداشتن به گلوله و مهمات و تمام شدن گلوله هایش با آرپی چی و تفنگ بدون گلوله اش مثل چوب دستی به جنگ تن به تن با عراقی های پرداخت و مقاومت کرد.
عاقبت در همان عملیات در تاریخ ۸/۲۹/ ۶۶ در حالیکه ذکر صلوات بر محمد و آل محمد بر زبان داشتند و مکررا قمر بنی هاشم، حضرت عباس را صدا می زدند به شهادت رسیدند. در ضمن در همان روز و در آن عملیات خواهر زاده متدین و با اخلاصش، شهید شاهمراد محمدی نیز به شهادت رسیده بودند. طوری تعریف می کردند که شهید محمدی نیز همانند مولایش حسین (ع) بر اثر اصابت تیر مستقیم سرش از تنش جدا شده بود. جنازه سردار شهید ملک محمد آدینه وند در ۴ آذر ماه ۱۳۶۶ در قبرستان گراب در میان حزن و اندوه شدید تمام مادران و پدران شهدا به خاک سپرده شد و بزرگ شهدای منطقه طرهان گردید. این سردار رشید و مجاهد در بین همرزمانش به شجاعت و رشادت و دلیرمردی و در عین حال به مهربانی و خوش اخلاقی معروف بود. او نمونه بارز ”فضّل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما” بود.
وی با اقوام و دوستانش ارتباط بسیار خوبی داشت و در مشکلات به آنها کمک می کرد بطوریکه هرگاه اسمی از ایشان به میان می آید همراه با نیکی و مهربانی و خوش اخلاقی است و برای اقوام الگو و نمونه بود. نظم داشت، شیک پوش بود و به سر و وضع ظاهری اش خیلی اهمیت می داد.
منظم و وظیفه شناس بود بطوریکه همیشه لباس نظامی اش مرتب و پوتین های واکس زده و براقش آماده بود. در میدان نبرد و میان آتش و خون در قبال نیروهایش و سلامت آنها احساس مسئولیت می کرد و همیشه به آنها سرکشی می کرد و هیچ گاه از آنها غافل نبود. در صحنه نبرد همواره ایثار و ازخودگذشتگی داشت و مادر و پدر اکثر رزمندگان روستای گراب فرزندانشان را به این مجاهد طریق الی الله می سپردند.
در مقابل نیروهای اعزامی از گراب عضو گردان محبین و خانواده هایشان احساس مسئولیت می نمود و اگر یکی از آنها به شهادت می رسید، در سخت ترین شرایط هم برای انتقال جنازه ی آنها ایثار و فداکاری می نمود. از جمله جنازه های شهیدان میر ولی میری و مرادجان نجفی که اتفاقا هردو هم یتیم بودند که با کمک دیگر همرزمان به پشت منطقه عملیاتی نصر ۴ منتقل گردیدند و برای تشییع جنازه و خاکسپاری به گراب، زادگاهشان آورده شدند. در مقابل شهدای بومی احساس مسئولیت مضاعفی برای رسیدن جنازه ها به دست خانواده هایشان می کرد تا در مقابل خانواده شهیدان سرافراز باشد و به آنها خدمتی کرده باشد. در بازگشت از جبهه و زمان مرخصی برای نیروهای طرهان وسیله نقلیه تهیه می کرد که زودتر به منزل برسند.
به فرزندانش عشق می ورزید. هر وقت به مرخصی می آمد بیشترین وقت را صرف صحبت کردن با آنها می نمود و در حد وسع امکانات را برایشان فراهم می کرد تا بعد از خودش زیاد به زحمت نیفتند بطوریکه در آخرین دیدار با برادرزاده اش در پادگان تیپ ۲ سقز که چند روز پس از آن به شهادت رسیدند، توصیه و سفارش فرزندانش را می کرد. به منزل همه خواهران و برادران و برادرزاده هایش مرتب سرکشی می نمود و در بیماری ها به عیادت آنها می رفت و نسبت به صله رحم حساس بود.
ایشان با توجه به اینکه بیشتر اوقات در جبهه حق علیه باطل بودند اما نسبت به امورات خانواده بی توجه نبودند.
“عاش سعیدا و مات سعیدا” و به راستی که شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.
به تمـامی شهـدای بزرگ این خاندان؛ شهیدان یعقوب، سلطانـعلی، علی احـمد، شاهـمراد و مجتبی آدینه وند درود می فرستم.
محمدجواد آدینه وند دبیر و کارشناس ارشد علوم سیاسی
برادرزاده شهید و هم رزم وی در سالهای دفاع مقدس
************************************
سرهنگ ستاد سلمان آدینه وند کارشناس ارشد حقوق
برادر زاده شهید و فرمانده انتظامی شهرستان پیشوا-استان تهران
20 آبان 1393