یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهدای عملیات تروریستی 31 شهریور سال 1397 اهواز - رژه نیروهای مسلح

  • ۰۳:۴۱

https://s6.uupload.ir/files/22223_m9a.jpg

شهدای عملیات تروریستی 31 شهریور سال 1397 اهواز

شهید سید حسن سواری

سردار شهید علی لویمی ‌باقری

شهید محمد عذاری

شهید اسماعیل شفیعی ‌نژاد

شهید رضا شعیبی

شهید سینا آقاجری

شهید امید حسینی

شهید میلاد جهانگیری‌ نژاد

شهید سید خلیل هاشمی ‌فر

شهید هادی الماسیان

شهید سعید زارع

شهید مهران زرافشان

شهید سعید کریمی

شهید نبی دریس

روحانی شهید محمد افچنگی

شهید محمدطاها اقدامی

سردار شهید امید فرجی ‌زنگنه

سردار شهید حسین منجزی

شهید امید نریمیسایی

شهید علی سلمانوند

شهید حسین ولایتی ‌فر

شهید علی کمایی

شهید یونس پورجلو

+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم تیر ۱۴۰۱

نگاهی به زندگی سرباز شهید رضا شعیبی -شهدای حادثه تروریستی اهواز

  • ۰۳:۲۶

https://uupload.ir/files/8of3_1538395506673998.jpegنگاهی کوتاه به زندگی سرباز شهید رضا شعیبی

سرباز شهید رضا شعیبی فرزند موسی در روز بیست و پنجم اسفند ماه سال 1378 در منطقه سخریه شهر اهواز به دنیا آمد و مراحل زندگی را تا دوران جوانی پشت سر نهاد.

پس از آن، این جوان اهوازی به سربازی اعزام شد و در سپاه ولیعصر(عج) استان خوزستان در حال انجام خدمت بود.

شهید رضا شعیبی به همراه تعداد زیادی از سربازان سپاه حضرت ولیعصر(عج) استان خوزستان در رژه نیروهای مسلح روز شنبه 31 شهریور ماه همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس حضور یافت که هدف تیر کین تروریست ها قرار گرفت و مظلومانه به شهادت رسید.

پیکر پاک این شهید گلگون کفن به همراه دیگر شهدای عملیات تروریستی 31 شهریور اهواز در آئینی با شکوه بر دستان اقشار مختلف مردم از سراسر کشور و استان خوزستان روز دوشنبه دوم مهر ماه سال 1397 تشییع و تا چهار راه ابوذر اهواز بدرقه شد.

پس از برگزاری آئین تشییع، پیکر پاک شهید رضا شعیبی به همراه هفت تن دیگر از شهدا به گلزار شهدای اهواز منتقل شد و در نزدیکی مزار شهید دانیال چهارلنگی، مزار سرباز شهید رحیم حزباوی و مزار سرباز شهید قاسم سالمی در قطعه شهدای حله آرام گرفت.

 شهید رضا شعیبی

نگاهی به زندگی سرباز شهید سینا آقاجری -شهدای حادثه تروریستی اهواز

  • ۰۳:۱۴

https://s6.uupload.ir/files/1398062011061219618368234_tzeg.jpg

نگاهی کوتاه به زندگی سرباز شهید سینا آقاجری

سرباز شهید سینا آقاجری روز بیست و سوم آذر سال 1368 در اهواز دیده به جهان گشود و دوران کودکی و نوجوانی خود را در زادگاهش گذراند..

در دوران جوانی به خدمت سربازی اعزام شد و پس از طی کردن دوره آموزشی به اهواز آمد تا ادامه خدمتش را انجام دهد.

شهید سینا آقاجری در صبح روز شنبه 31 شهریور سال 1397 در رژه نیروهای مسلح به مناسبت هفته دفاع مقدس در بلوار قدس اهواز حضور داشت که هدف تیر کین تروریست‌ها قرار گرفت و به همراه 22 نفر دیگر به شهادت رسید.

پیکر پاک شهید سینا آقاجری در کنار دیگر شهدا روز دوشنبه دوم مهر با حضور اقشار مختلف مردم از سراسر کشور و استان خوزستان تشییع شد و پس از آن، به‌همراه هفت تن دیگر از شهیدان به گلزار شهدای اهواز انتقال یافت و در قطعه شهدای حله آرام گرفت.

مادر شهید سینا آقاجری می‌گوید: «من و سینا در وهله اول با همدیگر دوست بودیم بعد مادر و فرزند. خیلی به هم وابسته بودیم، بسیار شدید و عمیق به هم علاقه‌مند بودیم و طاقت دوری همدیگر را نداشتیم. به‌طوری‌که در ۶۰ روز آموزشی خدمتش من سه بار برای دیدن سینای عزیزم به تبریز رفتم.

مثل هر مادر دیگری آرزوهای زیادی برای پسرم داشتم ولی بزرگترین آرزویم این بود عاقبت بخیر شود که لطف خدا هم شامل حالش شد و با شهادت پذیرفته شد.

از اینکه پسر من شهید شده بسیار خوشحالم، به خاطر روح بزرگی که داشت و دوستی‌اش با اهل بیت و حسن خلقش، مرگی به جز شهادت لایق سینا نبود.»

ایام عزای حسینی و شهادت سید و سالار شهیدان تسلیت باد

  • ۱۱:۵۷

السلام علیک یا ابا عبدالله

ای کشته در خون شناور لبیک

نوحه های دیگر در : ذاکرین

اللهم عجل لولیک الفرج

حفظ «حجاب و عفاف » دغدغه همیشگی شهید «ناصر ابدام» بود

  • ۱۲:۲۱

شهید ناصر اقدام - تهران

شهید ناصر (عبّاس) اِبدام در 30 شهریور 1354 در خرّم‌آباد دیده به جهان گشود و در 30 شهریور 1369 در تهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

نوید شاهد: بیست‌ویکم تیرماه سالروز قیام مردم «مشهد» علیه «کشف حجاب» در سال 1314 است که در تقویم به عنوان روز «حجاب و عفاف» نامگذاری شده است. از گذشته تا امروز شهدای بسیاری برای حفظ این واجب شرعی به شهادت رسیده‌ و خون پاکشان بر زمین ریخته است. به مناسبت فرارسیدن بیست‌ویکم تیرماه با «ابوالفضل ابدام» برادر شهید «ناصر ابدام» نخستین شهید امر به معروف و نهی از منکر کشور، گفت‌وگو کرده‌ایم.

فقط از خوبی‌های برادر شهیدم شنیدم

برادر شهید در گفت‌وگو با خبرنگار نوید شاهد با اشاره به اینکه در زمان شهادت برادرش 4 سال سن داشته، تعریف کرد: هر چیزی درباره «ناصر» می‌دانم نتیجه شنیده‌هایم از «خانواده» و «دوستان» است. آنطور که از پدر و مادر شنیده‌ام «ناصر» تمام وجودش محبت و خیرخواهی بود. شهید نمی‌توانست به انجام عمل خیر بی‌تفاوت باشد و اگر می‌توانست به کسی کمک کند، دریغ نمی‌کرد. شهید در کارهای خانه کمک حال پدر و مادرم بود و نمی‌گذاشت آب توی دل آنها تکان بخورد.

وی در ادامه صحبت‌هایش افزود: برادرم برای بچه‌های محله‌مان یک تکیه‌گاه بود. شهید به‌ویژه  مراقب کوچک‌ترها بود و نمی‌گذاشت کسی آنها را اذیت کند. از خیلی‌ها شنیدم که بچه‌های محل هر وقت برای گرفتن حقشان به در بسته می‌خوردند بلافاصله سراغ «ناصر» می‌آمدند.

برادرم در راه دفاع از ناموس به شهادت رسید

با حفظ حجاب خود از خون من پاسداری کنید.

  • ۱۴:۴۳

شهید «فرامرز عزیزی» در وصیتنامه خود بر حفظ حجاب تاکید کرده و می نویسد: از خواهرانم می خواهم با حفظ حجاب خود از خون من پاسداری کنند.

شهید فرامرز عزیزی - خدابنده زنجان

شهید فرامرز عزیزی

دوازدهم فروردین ۱۳۳۴، در روستای گوندره از توابع شهرستان خدابنده به دنیا آمد. پدرش مهدی، کشاورز بود و مادرش جیران نام داشت. سال ۱۳۶۰ ‏ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دوازدهم اسفند ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت گلوله به پا، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است.

نوید شاهد زنجان

شهید محمدرضا زندیه -شهدای اصفهان

  • ۱۱:۵۰

شهید محمدرضا زندیه

تصویر مزار باصفای شهید در پایگاه قاب عشق

شهید محمدرضا زندیه
نام پدر: محمدعلی
تاریخ تولد: 12-6-1329 شمسی
محل تولد: اصفهان

شغل: معلم
تاریخ شهادت : 23-4-1361 شمسی
محل شهادت : شلمچه
دلیل شهادت : حوادث ناشی از درگیری با دشمن
گلزار شهدا: گلستان شهدا شهر:اصفهان

صفحه شهید در سامانه ملی شهدا / نوید شاهد

دیدار با خانواده فرهنگی شهید محمد رضا زندیه

شهید محمدرضا زندیه ، شهدای کمیجان اراک

  • ۱۱:۳۶
شهید محمدرضا زندیه - کمیجان اراک
شهید محمدرضا زندیه
نام پدر: شرف علی

تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۰۱/۰۲ شمسی
محل تولد: کمیجان
شغل : نظامی ، کادر ارتش

تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۱۱/۱۸ شمسی
محل شهادت : میمک
دلیل شهادت : حوادث ناشی از درگیری با دشمن
مزار : گلزار شهدای روستای امامزاده عباس شهر: کمیجان - استان مرکزی - اراک

شهید محمدرضا زندیه در سال ۱۳۴۲ در روستای امامزاده عباس دیده به جهان گشود و در تاریخ ۶۶/۱۱/۱۸ در منطقه عملیاتی میمک به فیض شهادت رسید.

صفحه شهید در شهدای ارتش

سامانه ملی شهدا / نوید شاهد

شهدای امامزاده عباس

شهید سعید زندی علی آبادی (داود)، کتاب باباسعید

  • ۰۱:۳۹

کتاب-بابا-سعید- شهید سعید زندی

شهید سعید زندی علی آبادی ( در شناسنامه داود)

نــام :سعید (داود)

نـام خـانوادگـی : زندی علی آباد

نـام پـدر :قربانعلی

تـاریخ تـولـد :۱۳۴۱/۰۳/۰۵

مـحل تـولـد :تهران

سـن :۲۲ سـال

دیـن و مـذهب :اسلام شیعه

وضـعیت تاهل : متاهل و یک فرزند پسر

شـغل : پاسدار

تـحصیـلات : چهارم متوسطه - علوم تجربی

تـاریخ شـهادت :۱۳۶۳/۱۲/۲۲

مـحل شـهادت : شرق دجله

عـملیـات : بدر

نـحوه شـهادت :حوادث ناشی از درگیری

مـحل مـزار :گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران -قـطعـه :۲۷، ردیـف :۱۰۹، شـماره :۱

زندگی نامه:

پنجم آذر ۱۳۴۱، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش قربانعلی و مادرش،محبوبه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته علوم تجربی درس خواند. پاسدار بود. سال۱۳۶۳ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان لشکر ۲۷ محمد رسول الله در جبهه حضور یافت. بیست و دوم اسفند ۱۳۶۳، با سمت فرمانده گردان در شرق دجله عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.

صفحه شهید در سامانه گلزار. شهدا  / نوید شاهد


کتاب بابا سعید

 خاطرات عرفانی شهید سعید زندی

شهید سعید زندی ، شهدای تهران ، عملیات رمضان

  • ۰۱:۲۶

شهید سعید زندی شهدای تهران

شهید سعید زندی

نـام پـدر :صادق

تـاریخ تـولـد :۱۳۴۰/۱۲/۲۱

مـحل تـولـد :ری

سـن :۲۱ سـال

دیـن و مـذهب :اسلام شیعه

وضـعیت تاهل :مجرد

تـحصیـلات :سیکل - راهنمایی

تـاریخ شـهادت :۱۳۶۱/۰۴/۲۵

کـشور شـهادت :عراق

مـحل شـهادت :پاسگاه زید

عـملیـات :رمضان

نـحوه شـهادت :حوادث ناشی از درگیری

مـحل مـزار :بهشت زهرا(س)قـطعـه :۵۰ردیـف :۹۴شـماره :۲

بیست و یکم اسفند ۱۳۴۰، در محله صفائیه از توابع شهرستان ری به دنیا آمد. پدرش صادق، کارگر قالیشویی بود و مادرش صدیقه نام داشت. دانش‌آموز چهارم متوسطه در رشته اقتصاد بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم تیر ۱۳۶۱، با سمت تک‌تیرانداز در پاسگاه زید عراق به شهادت رسید. پیکر وی مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۹ پس از تفحص، در بهشت‌زهرای شهرستان تهران به خاک سپرده شد.

صفحه شهید در سامانه گلزار شهدا

تصاویری از شهید در جبهه

خاطرات دفاع مقدس رزمنده لرستانی محمدرضا درخشان

  • ۱۱:۵۴

201107161387

خاطرات دفاع مقدس رزمنده لرستانی محمدرضا درخشان

شهادت یک اتفاق نیست

خرداد ماه ۱۳۶۳ در منطقه زبیدات عراق و در بالای ارتفاعات کله قندی مستقر شده بودیم. کله قندی به عراقی ها بسیار نزدیک بود حتی حرکت تانک هایشان را به وضوح می دیدیم. برای بررسی منطقه رفته بودیم.

غروب بسیار زیبا و دلگیری بود.نیروهایمان کم بودند و آتش تهیه دشمن بسیار سنگین. شدیدا تحت فشار بودیم. دشمن دوربین های قوی ای داشت و به وسیله آنها منطقه را به دقت کنترل می کرد.

مشغول بررسی منطقه بودم که پیک گردان رسید. نامه ای برایم آورده بود. از یکی از دوستان ،که برایم بسیار عزیز بود.

برای گرفتن نامه از محلی که ایستاده بودم خارج شدم. هنوز چند قدم  از سنگر فاصله نگرفته بودم که یک کاتیوشا به سنگر خورد و سنگر به کلی نابود شد.

آری شهادت تصادفی و اتفاقی نیست.

طنز در جبهه

یادی از برادر شهید صید احمد سپهوند - - شهدای خرم آباد

  • ۱۰:۵۱

شهید صید احمد سپهوند و شهید جوزی امیری- خرم آباد.jpg

سرداران شهید احمد سپهوند و جوزی امیری از فرماندهان لرستان

در منطقه عملیاتی زبیدات عراق سال ۱۳۶۴

 

به بهانه یادی از  برادر شهید احمد سپهوند

معاون فرمانده گردان انبیاء لشگر 57 ابو الفضل لرستان

راوی محمد سلیمانی مخابرات گردان انبیاء :

برادر سپهوند انسانی مومن ، شجاع ، و به سلامتی و حفظ جان رزمندگان اهمیت زیادی میداد . در یکی از روزهای بهار در منطقه زبیدات عراق شب را تا  تا سحر پای بی سیم بیدار بودم دم صبح خوابم برد، بچه ها بیدارم نکردند ساعت 10 صبح بود بیدار شدم . فرصتی پیش آمده بود تا لباس هایم را بشویم . کنار تانکر آب که پشتش به عراقی ها بود و با گونی شن محصور شده بود نشسته بودم . کلاه خود سرم نبود .

برادر سپهوند با لنکروز فرماندهی از کنارم رد شد از اینکه کلاه نداشتم از او خجالت کشیدم خودم را پنهان کردم و زیر چشمی به او نگاه میکردم دیدم اتفاقاً خودش نیز کلاه ندارد. خیلی تعجب کردم . چون برادر سپهوند در حفظ جان بسیجیان بسیار حساس بود و با کلاه بچه ها همیشه مسئله داشت . با ماشین نزدیک پارکینگ فرماندهی شد . در یک لحظه آنقدر خمپاره بر سرمان ریخت که فرصت نشستن هم نداشتیم خمپاره اولی به پشت تانکر آب اصابت کرد ولی عمل نکرد . بچه ها فکر کردند به من اصابت کرده به طرف من آمدند که دومین گلوله به کنار تانکر اصابت کرد و برادر میرزا علی دریکوند را مجروح کرد . سومی و چهارمی و پنجمی به سنگر تدارکات و فرماندهی و ماشین اصابت کرد . تعدادی از بچه ها زخمی شدند . خمپاره بارید و بارید، همه نگران بودند و فریاد میزدند بخوابید . احتمالاً آتش تهیه است هرکس مجروح

نشده خودش را به سنگر دیدبانی برساند . همه این ماجرا با بلند شدن گرد و خاک و دود در کمتر از یک دقیقه بود . لحظه ای آتش قطع شد به دنبال هم می گشتیم .

وقتی بلند شدم برادر میرزا علی دریکوند را دیدم که به شکم او ترکش خورده و با لبخند همیشگی به طرف آمبولانس می رود .

یک نوجوان   15- 14 ساله را دیدم که با چهره ای دگرگون شده و صورتی سیاه شده به طرفم می آید . فهمیدم ترکش خورده ولی نمیدانستم به کجای او ، نمی توانست حرف بزند . ترکش  به قفسه سینه اش و در نزدیکی قلبش اصابت کرده بود .

به سراغ ماشین رفتیم ، برادر احمد سپهوند تکان می خورد ولی خون تمام بدنش را گرفته بود، او را از ماشین بیرون کشیدیم . اتفاقاً ترکش درست به سرش اصابت کرده بود . جایی که او همیشه به آن حساسیت نشان میداد و بچه ها را تشویق به کلاه خود کرده بود. او را به بیمارستان منتقل کردیم که مداوا اثر نکرد و به آرزوی دیرینه اش ، شهادت در راه خدا رسید. روحش شاد و یادش گرامی .                  

 صلوات را فراموش نکنید

 

۱ ۲ ۳ . . . ۴ ۵ ۶
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan