- شنبه ۲۱ خرداد ۰۱
- ۰۱:۱۸
شهید محمدرضا مقدسی
نام پدر: رحم خدا
تاریخ تولد: 2-6-1349 شمسی
محل تولد: بروجرد
تاریخ شهادت : 1-3-1365 شمسی
محل شهادت : حاج عمران
دلیل شهادت : اصابت تیر و ترکش دشمن بعثی
مزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد
خاطرات سید غلامرضا موسوی زاده از رزمندگان گردان ثارالله از تک عراق به حاج عمران:
این خاطرات برای اولین بار در این وبلاگ انتشار پیدا می کند... به دلیل اینک این خاطرات در دهه 60 ضبط شده اند سرنوشتی از راوی در دست نبود ... ( راوی از جانبازان و رزمندگان بروجرد است و من از خواهرزاده اش ، آقای سید حجت الله موسوی زاده احوالش را پرسیدم. زمستان 1400)
قبل از تک دشمن در حاج عمران در منطقه عملیاتی والفجر ۹ بودیم که طی جلسه ای مسئولین اطلاع دادند عملیات دیگری در پیش است، آمادۀ حرکت شوید. وقتی به سوی آنجا حرکت کردیم منطقه متوجه شدیم منطقه حاج عمران است . دشمن نیز تک زده بود و تیپ با چند گردان می بایست وارد عمل می شد . قبل از عملیات چند روز در پادگان شفیع خانی راهپیمایی و رزم شبانه و سپس تجهیز شده و ما برای عملیات حاج عمران منتقل شدیم به شهر نقده در آنجا یک مسجد بود ابتدا نیروی گردان را در این مسجد جای دادند و همۀ برادرها یکی 2 شب در آنجا به سر بردند که شبها بسیار عالی و معنوی بود که برادران با هم بسیار صمیمی بودند همدیگر را در آغوش می گرفتند و از یکدیگر حلالیت می طلبیدند می گفتند فردا شب عملیات است و اگر من شهید شدم شما ما را حلال کنید با اینکه دیگری به او می گفت : ما را هم شفاعت کنید از این قبیل صحبتها که معمولاً در جبهه بود . تا اینکه شب فرا رسید و موقع انتقال نیروها به خط شد که نیروها توسط چند دستگاه ماشین به جلو منتقل شدند و در آنجا آماده شدند برای عملیات حاج عمران .
یکی از نیروهای بنده به نام محمدرضا مقدسی که ایشان پسر ۱۵ ، ۱۶ ساله بودند که از نظر قد ، قد کوچکی داشتند که ما ایشان را به عنوان تک تیر انداز در دسته جای داده بودیم ولی ایشان دارای یک روح قوی و بلندی بود که متقاعد نمی شد با یک تفنگ عادی به عنوان تک تیر انداز توی دسته بماند می گفت من باید آرپی جی زن باشم یا یک تیر بارچی، ولی من موافقت نمی کردم، می گفتم شما جثۀ کوچکی دارید و نمی توانید آرپی جی زن و تیربارچی باشید ولی ایشان قبول نمی کردند تا اینکه با اصرار و التماس زیاد ما را متقاعد کردند که ایشان هم تک تیرانداز باشند و هم کمک آرپی جی زن باشند.
آن شب هتگام جلو رفتن به طرف دشمن بسیار روحیه قوی محکمی داشت و اصلاً ترسی به خود راه نمی داد و همیشه سرحال و بشاش و با روحیۀ قوی بود و این در حالی بود که ایشان حدوداً ۱۵ ، ۱۶ سال داشتند. تا اینکه بعد از عملیات به فیض شهادت نائل می شوند بر اثر اصابت گلولۀ دشمن ایشان شهید می شوند که انشاءالله خداوند روح ایشان را با سیدالشهدا (ع) محشور کند .
ادامه در :
خاطرات رزمنده برادر سید غلامرضا موسوی زاده - بروجرد