- چهارشنبه ۲۶ مرداد ۰۱
- ۱۵:۱۴
شهید سیدمحمد موسوی
نام پدر: سیدمجتبی
تاریخ تولد: 15-8-1346 شمسی
محل تولد: زنجان
تاریخ شهادت : 14-12-1364 شمسی
محل شهادت : فاو
دلیل شهادت : اصابت گلوله دشمن بعثی به قلب
گلزار شهدا: گلزارشهدای پایین شهر:زنجان - زنجان
موسوی، سید محمد: یکم فروردین ۱۳۴۶، در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش سید مجتبی، نماینده امام در سپاه پاسداران بود و مادرش زهرا نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهاردهم اسفند ١۳۴۶ ، در دریاچه نمک فاو عراق بر اثر اصابت گلوله به قلب، شهید شد. پیکر او را در مزار پایین زادگاهش به خاک سپردند.
نوید شاهد https://navideshahed.com
وصیت نامه شهید سید محمد موسوی
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود بى پایان به امام عصر (عج)، مهدى موعود او که خواهد آمد تا انتقام خون به ناحق ریخته مظلومان تاریخ را از ظالمان جبار بگیرد. او که خواهد آمد تا بر زخم هاى حسین (ع) مرحم نهد و بر دردهاى دل على جامه عمل بپوشاند. او که خواهد آمد تا…
با سلام بر امام امت، این پیر جماران، این اسوه مقاومت و فداکارى، این پیر علم و عمل و با سلام بر تمامى شهدا از صدر اسلام تا کربلاى ایران. در این واپسین لحظات حضور در این اردوگاه که مجال براى نوشتن وجود ندارد، مى خواهم جملاتى به عنوان وصیت بنویسم.
لحظات زندگى خیلى سریع و سریعتر از آنچه که فکر مى کنیم، مى گذرد و این عمل ماست که مى ماند و این خوبی ها و بدیهاست که مى ماند. خداوندا! وقتى قدم در این راه نهادم، رضاى تو را خواستم که در لغزش هاى این راه کمکم کنى.
پروردگارا! انسان چقدر ضعیف است، در مقابل سختی ها و خواست هاى نفسانى و تمایلاتش خیلى زود ازمیدان بدر مى رود و تن به خواهش ها مى دهد.
خدایا! انسان چه صلاح ها براى خود مى پندارد، در حالى که تمامى آن برضرر اوست و خود نمى داند.
اول از زحمات پدر و مادر که نمى دانم با چه زبانى سپاس گذارى کنم و تشکر کنم.
پدرم! شما که در تقویت فکرى من جایگاه بخصوصى دارید و من مى توانم بگویم که درصد بالایى از مسایل فکرى را از شما یاد گرفتم ومادرم مى دانم که فرزند خوبى برایت نبودم و در این ۱۸ سال سراسر برایت دردسر بودم و هیچ گاه نتوانستم به وظایفم عمل کنم. امیدوارم که مرا به بزرگیتان ببخشید.
از دوستانم هم که براى من زحمت کشیدهاند و من آنها را زیاد به زحمت انداختهام، معذرت مى خواهم. اما در این برهه از زمان که نهاد انقلاب اسلامى احتیاج به خون من و تو دارد باید کوشش کنیم. باید به کمبودها عادت کنیم. به کم قانع باشیم تا بتوانیم این مسئولیت را که خود قبول کردهایم، انجام دهیم.
برادرم! خواهرم! من و تو اگر دست در دست یکدیگر گذاریم و این اتحاد را نه در حرف که در عمل ثابت کنیم،خواهیم دید که هیچ قدرتى با هیچ وسیله اى نمى تواند ما را شکست دهد. آن موقعیتى است که مى توان زمینه سازى براى صدور انقلاب کرد. البته نه اینکه نمى شود، باید نگرش اساسى ترى کرد، چون دشمن هم بیدار است و او براى از بین بردن اتحاد و ریشه ما کارهاى گوناگونى وضع کرده و مى کند.
اگر ما از هم اکنون فکر آینده مان را که همانا آینده اسلام است، نکنیم خطایى کرده ایم، غیر قابل بخشش.
برادرم! دشمن ما از راههاى گوناگون براى نیل به هدفش وارد مىشود. از ابعاد اقتصادى و نظامى دید که نمى تواند وارد شود، ولى از بعد فرهنگى در دراز مدت مى تواند وارد شود و ضربه محکمى بر پیکر ما بزند. اگر ما از دانشگاه ها و حوزه ها غافل شویم، افراد ناباب و ضد انقلاب وارد آنجاها شده و تا ما بخواهیم کارى بکنیم، آنها کار خودشان راکرده اند. از طرفى باید در دانشگاه ها بود و از طرفى در جبهه که خود دانشگاهى بزرگتر است. دانشگاهى با درسهاى عملى که در هیچ جاى دیگر سراغ آن را نمى توان یافت. دانشگاهى که ما نیازمند آن هستیم، نه آن نیازمند ما.
دانشگاهى که دانشجویانش با جان و دل درس ها را فرا مى گیرند و با خون خود گواهى قبولى از این دانشگاه مى گیرند.با درسهاى ایثار، فداکارى، از خودگذشتگى، وفادارى، ایمان، عشق، مقاومت،… .
خداوندا! شنیده بودیم که در جبهه به تو نزدیکتر مى شوند و تو را مى بینند. خدایا! چقدر شیرین است عبادتتو.
خدایا! نور تو در قلبهاست. خدایا! نامت آشناى همیشگى زبان هاست، ولى در اینجا مفهومى دیگر دارد. وقتى تونظر مى کنى بر قلب ها، آنها روشن مى شود و مى چشد لذت عبادت را. خدایا! ما را آنى به خود وامگذار.
خدایا! این نفس سرکش و طغیانگر است. خدایا! دلى پر سوز و چشمى گریان بر ما عطا فرما.«الهى من لى غیرک الهى ما قبل دعائى و صلواتى و عباداته» چند خیلى خیلى کم است. شهداء با رفتن خود مسئولیت را بر گردن من و تو مى گذارند و این من و توییم که باید ادامه دهنده راه خونین آنان باشیم.
من با مردم حزب الله هیچ حرفى ندارم، چون آنان راه خود را شناخته اند. مى دانند دنبال چه کسى روند و پیرو چه خطى باشند و کلا راه چگونه زیستن و چگونه مردن را آموخته اند، ولى سخنم با آنانى است که هنوز هم بعد ازگذشت حدود هفت سال از انقلاب خونین ما باز هم بیدار نشده اند.
آنهایى که مى خواهند باز هم وضع سابق را پیش آورند. باز هم حق مظلوم پایمال شده، ظالم بر تخت بنشیند. آرى چرا ضد انقلاب نباشند چرا که منافعشان سخت به خطر افتاده است. آنها مظاهر زندگى غربى را الگو و اسوه خود قرار داده اند و آن را به نام تمدن مى شناسند.
آنهایى وقتى از آمریکا و کشورهاى اروپایى حرف به میان مى آورد، قلبهایشان متمرکز آنها شده و آنجا را مهد آزادگى مى دانند. جامعه اى که فساد اخلاقى در آن به حدى رشد کرده که عفت قلم نمى تواند آن مسائل را ثبت کند.
آه خدایا! بشر تا چه حدى مى تواند، پست باشد. جامعه اى که ارزش هاى انسانى در آن مفهومى ندارد و انسان ماشینى فقط در موقع کار با هم ارتباط داشته باشند. آن همه ارتباط ماشینى و بعد از آن دیگر هیچ وقتى از کار روزانه فارغ شدند و هر کس به دنبال عیش و نوش خود مى رود. جامعه اى که عده بسیار کمى از آن در فکر بشریت مى باشند و جداى از جامعه اى هستند که در آن زندگى مى کنند، آن هم به ندرت یافته مى شوند. این چنین کسانى … کمى با خود فکر مى کنند و با خود مى گویند: خدایا! چرا باز عده کمى از این ملت شیفته غرب هستند.
من از کسانى که مظاهر زندگى غرب را الگوى خود قرار داده اند، مى خواهم که براى یک ساعت هم که شده واقعا با بینش عمیق بر مسایل بنگرند. باور کنید که اگر فقط یک ساعت و شاید کمتر به وجدان خود مراجعه کنید،خواهید دید که حق چیست و زندگى در کجاست.
سعادت در زندگى شرافتمندانه را در کجا مى توان یافت. این دنیا سراى فانى است و بشر عظیم تر از آن است که فقط براى زیستن در این دنیا آفریده شود. این دنیا سرابى بیش نیست وتنها پلى است براى رسیدن به مقصد نهایى.
امیدوارم که خداوند نور هدایت را بر قلبهاى سیاهمان بتاباند تا به رستگارى برسیم. تا حقیقت را دریابیم و چگونه زیستن به معناى واقعى آن را دریابیم.
خدایا! ما را آنى به نفس خودمان وامگذار و نیتمان را خالص گردان.
محتاج دعاى خیر
۶۴/۱۱/۲۹ سید محمد موسوى (امضاء)
منبع: خط شکن ها - شهدای زنجان