- پنجشنبه ۲۷ تیر ۰۴
- ۰۰:۵۰
نام پدر: عین علی
تاریخ تولد: 2-7-1333 شمسی
محل تولد: رومشکان
تاریخ شهادت : 31-3-1366 شمسی
محل شهادت : ماووت
دلیل شهادت :
گلزار شهدا: نام گلزار: اصل بازوند شهر:کوهدشت -لرستان
شهدا را فراموش نکنیم
شهید حسن محمدی کیا
نام پدر: علی داد
محل ولادت : نجف آباد
سن هنگام شهادت: 30 سال
تاریخ تولد: 1336/03/31
تاریخ شهادت: 1366/05/02
محل شهادت : میمک
مزار : گلزار شهدای مینادشت ، فولادشهر - اصفهان
سیدحسن محمدی کیا، فرزند علی داد و سکینه رشیدی، در 31 خرداد ماه سال 1336 درکرج به دنیا آمد. پدرش باغبان باغی در کرج بود که درهمانجا در یک اتاق زندگی می کردند. سیدحسن به عمه هایش بسیار علاقه مند بود . رابطه خوبی با دیگر برادرانش داشت و درکارها با آنها مشورت می کرد.
تحصیلات ابتدایی
شهدای دوران دفاع مقدس نمونههای والا و اعلای پیوند با معنویت بودند. الگوهای والایی که پرداختن به مجاهدتها و فداکاری هر کدام از آنها گنجینههای بینظیری را پیش روی انسانیت میگذارد.
آنچه میخوانید روایتی از دلاوریهای شهیدی ارتشی است که در روز عید غدیر متولد و در روز عید غدیر هم به شهادت رسید.
در کتاب نبرد میمک آمده است: «... با یک گروه از داوطلبان از میان دستهى دوم، دشمن را دور زده، از پشت به آنها حمله کردیم در همین گیرودار ناگهان همه چیز در برابر چشمم تیره و تار شد. صداى ناموزون ولى پىدرپى گلولهها گوشهایم را به شدت آزار مىداد. زخمهاى زیادى داشتم و با موج انفجار کاملا گیج و منگ شده بودم.
رزمندگان اسلام همچنان با دشمن درگیر بودند. سروان نبىزاده که در آن هنگام فرماندهى گروهان ارکان را برعهده داشت، به اتفاق سروان خجستگى، خود را به من رساند و مرا به عقب منتقل کردند و در یک فرصت مناسب به وسیلهى هلىکوپتر به بیمارستان امام خمینى تبریز انتقال دادند.
چشمانم را که گشودم خود را روى تخت بیمارستان یافتم، متوجه شدم که از چند ناحیهى بدن مورد ترکش خمپاره قرار گرفتهام. چیزى که ذهن مرا به خود مشغول کرده بود بىاطلاعى از موقعیت منطقه بود، نمىدانستم چه بر سر همرزمانم آمده است، آیا توانسته بودند دشمن را عقب برانند و یا اینکه منطقه را به آنها واگذار کرده بودند؟
چهرهى تکتک افراد و صحنهى درگیرى همچون تصویر متحرک از برابر دیدگانم مىگذشت. در این حال متوجه مرد میانسالى شدم که در اتاق قدم مىزد، چند بار از کنار من گذشت و با تعجب مرا نگاه کرد. به صورتش خیره شدم و او را شناختم، ستوان علىنژاد بود، با خوشحالى او را صدا زدم، جلو آمد اما به علت جراحات زیادى که بر تن داشتم مرا نشناخت. چند لحظهاى چهرهام را دقیق نگاه کرد، ناگهان برق شادى در چشمانش درخشید و مرا درآغوش گرفت، پس از سلام و احوالپرسى از او دربارهى چگونگى عملیات و اوضاع نیروها سؤال کردم.
با ناراحتى پاسخ داد: آن روز پس از این که مجروح شدید؛ ستوان حسینى بلافاصله اسلحهى شما را برداشت و در غیاب شما فرماندهى گروهان را برعهده گرفت. ستوان حسینى تا روز قبل از عملیات از اجراى عملیات اطلاعى نداشت و قرار هم نبود که در این حمله شرکت کند، به همین دلیل به خانوادهاش گفته بود که روز عید غدیر مراسم عقدکنان را برپا کنند و او هر طور باشد خودش را به مراسم خواهد رساند.
علىنژاد در حالیکه اشک مىریخت ادامه داد: روز بعد که مصادف بود با عید غدیر، درگیرى شدیدتر شد، حسینى همچنان اسلحهى شما را در دست داشت و با رشادت در برابر نیروهاى بعثى ایستاده بود و فریاد مىزد: در روز عید غدیر به دنیا آمدهام اگر لازم باشد در همین روز هم از دنیا مىروم.
دلاورىهاى او روحیهاى خوب به سایر رزمندگان گروهان داد؛ اما در گیرودار جنگ، ناگهان یک گلولهى توپ در نزدیکى او به زمین اصابت کرد و ترکشهاى آن، پیکر پاک او را مورد هدف قرار داد. وقتى به چهرهى غرق در خون او نگریستم، لبخند رضایت بر لب داشت، گویى از این که به ضیافت الهى راه یافته بود خوشحال و مسرور بود.
شهادت ستوان حسینى و تعدادى از رزمندگان دلیر تأثیرى عجیب در روحیهى پرسنل گردان گذاشت و از آن پس با شجاعت و توانى بیشتر مبارزه کردند. نیروهاى بعثى از روى ارتفاعات، تمام منطقه را زیر آتش خود داشتند و به این ترتیب تدارکات و انتقال شهدا و مجروحین به عقب با دشوارى انجام مىگرفت. این موضوع تأثیر نامطلوبى در روحیهى سایرین گذاشته بود که با صحبتهاى فرمانده، این مشکل نیز برطرف شد.
پس از مدتى نیروهاى کمکى به فرماندهى ستوان غفورزاده در زیر آتش سنگین دشمن بعثى، خود را به مواضع ما رساندند و طولى نکشید که مواضع خودى را بر روى تپه مستحکم نمودند. با فرا رسیدن شب، نیروهاى تازهنفس ضربهاى مهلک به قواى دشمن وارد کرده، آنها را وادار به عقبنشینى نمودند.
(نقل خاطره از ستوان علی نژاد)
منبع: نبرد میمک: مجموعه خاطرات رزمندگان (نیروی زمینی ارتش)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی/منبع
مطلب مرتبط:
ستوان سوم توپخانه علی اعرابی افسر رابط توپخانه به گردان ۱۵۲ پیاده درعملیات نصر۲ و ستوان یکم محمد حسینی افسر اطلاعات تیپ و ستواندوم توپخانه حسن محمدی کیا معاون گروهان تکاور تیپ در عملیات نصر۶ از جمله شهدای این عملیاتها بودند.
«شمشیر پیروزی» برای «تیپ 40 سراب»
isna.ir/x65CRT
به گزارش نوید شاهد چهارمحال و بختیاری ؛ شهید فاطمه اسدیان، یکم شهریور 1347 در شهرکرد مرکز استان چهارمحال و بختیاری به دنیا آمد. فرزند سوم خانواده بود پدرش رضا کارگر ساختمانی بود که سال 1360 دار فانی را وداع کرد و سرپرستی فاطمه به دوش مادرش عفت افتاد. فاطمه مثل مادر سادات حضرت زهرا(س)غریب به دنیا آمد،غریب زندگی کرد و غریبانه به خاک سپرده شد.
دوران تحصیل
سیدمرتضی شیرودی زاده
نام پدر: محمدجعفر
شغل : پاسدار
تاریخ تولد: ۱۳۳۵/۰۷/۰۷ شمسی
محل تولد: کهگیلویه
تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۰۶/۰۶ شمسی
محل شهادت : مهاباد
دلیل شهادت : اصابت گلوله توسط گروهک های ضد انقلاب کوکله و دکوکرات
گلزار شهدا: نام گلزار: دهدشت1 کهکیلویه و بویراحمد
یکم مهــر ۱۳۳۵ در روســتای دم عباس از توابع شهرستان کهگیلویه دیده به جهان گشــود. پدرش محمدجعفر و مــادرش فاطمه نام داشــت. در حد خواندن و نوشتن ســواد آموخت. پاسدار بود. ســال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب یک پســر و یک دختر شد. ششم شهریور ۱۳۶۶ با سمت فرمانده دسته در مهاباد بر اثر اصابت گلوله گروهک های ضدانقلاب به شهادت رسید. مزارش در زادگاهش، شهرستان دهدشت واقع است.
شهید حاجعلی رفیعیان
فرزند : کبک علی
تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۱۲/۲۵
محل شهادت : منطقه جنگی کوشک
محل دفن : گلزار شهدای بهشت رضا(ع) شهرستان خرم آباد
سوم مرداد ۱۳۴۴، در شهرستان الشتر به دنیا آمد. پدرش کبکعلی و مادرش نازارخانم خانه دار (فوت۱۳۵۳) . تا دوم راهنمایی درس خواند. گروهبان دوم ارتش بود. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد. در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم اسفند ۱۳۶۶، با سمت مسئول اسلحه خانه در کوشک بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در بهشت رضای شهرستان خرم آباد واقع است.
شهید لطیف یاراحمدی
فرزند : محمد
تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۰۴/۲۹
محل شهادت : بانه - کردستان
محل دفن : گلزار شهدای روستای پهلوان کل از توابع شهرستان دورود
پانزدهم خرداد ۱۳۴۶، در روستای پهلوان کل از توابع شهرستان دورود به دنیا آمد. پدرش محمد، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. بیست و نهم تیر ۱۳۶۶، با سمت تیربارچی در بانه توسط عناصر خودفروخته ضد انقلاب بر اثر گلوله به شهادت رسید. مزار او در روستای زادگاهش واقع است.
شهید حشمت الله کونانی
تاریخ تولد:1349/6/18
محل تولد: کوهدشت
تاریخ شهادت:1366/9/1
محل شهادت:ماووت
هجدهم شهریور ،۱۳۴۹ در شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. پدرش درویش، کشاورز بود و مادرش گوهر نام داشــت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. یکم آذر ،۱۳۶۶ با سمت تک تیرانداز در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به شــهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است.
زندگینامه
سید احمد خطاب به من گفت: «چند سنگر انتهای کانال را پاکسازی کن.» زمانی که در حال پاکسازی سنگرها بودم، سید احمد در خط پیشروی کرده بود. فاصله نیروها با بعثیها کمتر از 20 متر بود.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - نام شهید «سیداحمد پلارک» برای ملت ایران به ویژه مردم تهران نامی آشناست. مزارش امروز زیارتگاه افرادی است که شهدا را واسطه اجابت حاجتشان میکنند. ماجرای عطر مزار وی زبانزد عام و خاص است. از این رو ماجراهای متعددی در خصوص ویژگیهای رفتاری وی تا نحوه شهادتش روایت شده است. روایت «حسین جهاندیده» همرزم این شهید بزرگوار را که شاهد شهادت سیداحمد نیز بود، در ادامه بخوانید:
شهید عزیز محمودی
دهم دی ،۱۳۴۵ در روســتای گرخشاب از توابع شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. پدرش بابامراد و مادرش نازملک نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. ششم اردیبهشت ،۱۳۶۶ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در شهرستان زادگاهش واقع است.
منبع: ویکی شهید
شهیده فرناز سهرابی
تاریخ تولد: 1344/1/2
محل تولد: بروجرد
تاریخ شهادت: 1366/12/20
محل شهادت: بمباران هوایی بروجرد
تحصیلات: کاردانی حسابداری
دوم فروردین ۱۳۴۴ ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش حسن، فروشنده بود و مادرش بتول نام داشت. دانشجوی دوره کارشناسی در رشته حسابداری بود. بیستم اسفند ۱۳۶۳ ، در بمباران هوایی زادگاهش بر اثر ریزش آوار به شهادت رسید. مزار او در بهشت شهدای همان شهرستان واقع است.
شهید شانزده ساله ای که به حضرت علی اصغر توسل می جست
شهید «محمدتقی غیور انزله» در تاریخ ۱۳۴۸/۰۶/۰۴ در مشهد به دنیا آمد و در تاریخ ۱۳۶۶/۲/۲ در منطقه ماووت عراق در عملیات کربلای ۱۰ به شهادت رسید و در حرم مطهر حضرت علی ابن موسیالرضا (ع) به خاک سپرده شد. برادر خرسند با بیان خاطرهای به شرح چگونگی شهادت وی و حالات و روحیات عرفانی این شهید عزیز پرداخته است که در ادامه میخوانید.
شانزده ساله بود و از یک خانواده روحانی. اطلاعات مذهبی فراوانی داشت. بچه ها او را عارف کوچولو صدا میکردند.
در خط سوم، جایی که قبضه های خمپاره مستقر بودند. قرار داشتیم. میخواستم با او خداحافظی کنم. هر چه دنبالش گشتم نبود، عاقبت کنار رودخانه پیدایش کردم.
نشسته بود با خودش زمزمه ای داشت و آهسته گریه میکرد. به شوخی گفتم: چیه؟ خلوت کردی، التماس دعا.
گفت: «روضه علی اصغر میخوانم» پرسیدم: «چرا علی اصغر گفت: من هم مثل علی اصغر به شهادت خواهم رسید. بعد اضافه کرد: اگر قول بدهی به کسی نگویی برایت تعریف خواهم کرد. گفتم: قول میدهم، ولی تو را که به خط نمیبرن، چطور شهید میشوی؟ گفت همین جا، کنار قبضه های خمپاره، سه روز دیگه، من به همراه برادران توکلی و عزیزی به کمک قبضه های خمپاره میرویم، یک ناشناس با ماست. ناگهان گلولهای از آسمان می آید، من گلوله را میبینم. عزیزی و توکلی از ما جدا میشوند و گلوله کنار ما به زمین می خورد، ترکش بزرگی گلوی مرا می برد، من و آن ناشناس شهید میشویم. و دقیقاً همان شد که گفته بود.
حرفهایش را باورم نکردم چون اولین بارش بود که به منطقه اعزام شده بود و اصلا قرار نبود خط مقدم ببرندش و اینجا خط سوم بود و اثری از تیر و ترکش جنگ در آن نبود. جزئیات و نحوه شهادتش را هم تعریف کرد. من هم ناباورانه راهی عملیات شدم.از عملیات که برگشتم فهمیدم محمدتقی همانگونه که خود گفته بود به شهادت رسیده است.
سلام مدیر سایت خیلی ضعیف کار کردن شهید شاخص داوود روزبهانی ...