یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

وصیت نامه شهید نادر زبردستی ، شهدای دانش آموز خرم آباد

  • ۰۰:۲۹

شهید نادر زبردست - خرم آباد

شهید نادر زبردستی

نام پدر: علی راست

محل تولد: خرم آباد

تاریخ تولد: 1347/01/01

شغل: دانش آموز- 15 ساله

تاریخ شهادت: 1361/11/20

محل شهادت: جنگل امقر - بستان

مزار: گلزار شهدای خضر خرم آباد - استان لرستان 

سامانه ملی شهدا ، نوید شاهد

متولد روستای سراب علی نقی از توابع بخش بیرانشهر شهرستان خرم آباد

وصیت نامه شهید نادر زبردستی

وصیت نامه شهید بهروز رحمتی -شهدای دانش آموز

  • ۲۳:۴۴

شهید بهروز رحمتی - خرم آباد

شهید بهروز رحمتی

نام پدر: طهماس

تاریخ تولد: 2-4-1353 شمسی

محل تولد: خرم آباد - لرستان

تاریخ شهادت : 4-9-1364 شمسی

محل شهادت : دربندیخان

گلزار شهدا: نام گلزار:فلک الدین شهر خرم آباد - استان لرستان

وصیت نامه شهید بهروز رحمتی (شهید دانش اموز)

نوید شاهد

نوید شاهد 

وصیت نامه شهید علی مراد سبزی زاده- شهدای خرم آباد

  • ۱۲:۱۴

شهید علیمراد سبزی زاده - خرم آباد

دانش آموز شهید علی مراد سبزی زاده

نام پدر: احمد

شغل: دانش آموز

تاریخ تولد: 12-1-1351 شمسی

محل تولد: پلدختر  - لرستان

تاریخ شهادت : 4-10-1365 شمسی

محل شهادت : شلمچه

گلزار شهدای روستای بدرآباد سفلی شهر: خرم آباد استان لرستان 

نوید شاهد  ، سامانه ملی شهدا

وصیت نامه شهید علی مراد سبزی زاده (شهید دانش آموز)

نوجوان شهید محمدعلی نادرزاده ، شهدای خرم آباد

  • ۰۰:۲۸

شهید محمدعلی نادرزاده - خرم آباد

شهید محمدعلی نادرزاده

نام پدر: قوام

شغل : دانش آموز 

تاریخ تولد: 1-5-1349 شمسی

محل تولد: خرم آباد 

تاریخ شهادت : 3-12-1362 شمسی

محل شهادت : تنگه چزابه

سن: ۱۳ سال 

گلزار شهدا: بهشت رضا فاز2 شهر خرم آباد استان لرستان 

زندگینامه شهید محمد علی نادرزاده

شهید در سال 1349 در خانواده ای مذهبی و فقیر به دنیا آمد . دوران کودکی را پشت سر نهاد و فعالیت های خود را برای انقلاب از زمان مدرسه آغاز کرد. از همان ابتدا از مدرسه فرار می کرد و به صفوف تظاهر کنندگان می پیوست . چند بار از مدرسه به او تذکر دادند و از او خواستند از مدرسه بیرون نیااید اما او کار خود را انجام می داد . تا جایی که انقلاب به رهبری امام به پیروزی رسید و ایشان هم درس می خواند و هم مقالات و پیام های و نشریات سپاه را به ارگان های و ادارات و مجامع مردم میبرد و می فروخت .امور زندگی خود را با کار در مغازه جگرکی تامین می کرد تا این که جنگ 8 ساله آغاز گردید . ایشان هم در اوایل در مسجد و در پایگاه ها فعالی خود را آغاز کرد آن موقع تازه وارد اول راهنمایی شده بود . همیشه در دعاهای کمیل شرکت می کرد و در سرکشی به خانواده شهدا پیشقدم بود . تا این که در تاریخ 62/4/1 از طریق مسجد و پایگاه به جبهه اعزام شد و چند ماه بعد به فیض عظیم شهادت رسید. 

وصیت نامه شهید محمد علی نادرزاده

بسمه تعالی

آن قدر به جبهه می روم و می جنگم تا شهید شوم

به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا .

با سلام و درو فراوان به رهبرکبیر انقلاب حضرت امام خمینی و با سا م به همه شهیدان صدر اسام تا کنون

ای جوانان نکند در رختخواب بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد .نکند در حال بی تفاوتی بمیری که علی اکبر در راه حسین و با هدف شهید شد ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری می کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحم 72 شهید را نمود همه خاندان و همه جوانان را به جبهه های ن برد بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیر زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان ها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیاندازند.و شما را ازر وحانیت و متعهد جدا نکند که اگر چنین ک ردند روز بدبختی و روز حبس ابر قدرت هاست . حضورتان را در جبهه های حق علیه حق بر علیه باطل ثابت نگه دارید در امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را هم چنان ح فظ کنید اگر شهادت نصیب من شد آن که پیرو خط سرخ امام خمینی نیست و به او اعتقاد ندارد بر من نگرید و بر جنازه من حاضر نشود دعا ی شهدا آنان را متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان سازد .

سلام من را به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلا را ترک نخواهم کرد با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشورا و در تمام کربلا با حسین همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان جمع درآید

اگر می خواهید در مقام و عظمت شما خللی وارد نشود هیچ گاه زبان به شکایت نگشایید و ان چه را که از قدر معرفت الهی شما می کاهد بر زبان نیاورید.

خداحافظ

در این آخر یک وصیت دارم دعای امام را فراموش نکنید .

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزای.

خاطرات مربوط به شهید محمد علی نادرزاده

به نقل از برادر شهید

شهید کلاس اول راهنمایی بود و به درس خود ادامه می داد تا این که امام از مردم خواست در جبهه ها حضوور یابند او هم درس خود را رها کرد و می کت من می خواهم به جبهه بروم . او ان موقع کوچک بود و به سن تکلیف نرسیده بود و پدر و مادر هم اجازه نمی دادند که این کار را بکند چون دو تا از برادرانم هم ان موقع در جبهه بودند اما او شناسنامه خود را دستکاری کرد و جون قبلاص در پایاه عضو بود خود را برای اعزام ثبت نام ک رد .

روز اعزام فرا رسید و ما هیچ کدام از این موضوع خبری نداتیم و ایشان با گرفتن مقداری پول از رفقا به جبهه رفته بود . یک ماه بعد برای ما نامه ای نوشت که من را ببخشید که بدون اجازه رفته ام زیرا این یک تکلیف الهی بود و من باید آن را انجام می دادم . او برای ما در نامه خود نوشت که در خط مقدم جبهه است او آن جا رفته بود اما به علت سن کم از او خواسته بودند که در پشت جبهه کار کند . برادر دیگرم که در ان جا بود می گفت ما در یک سنگر بودیم که گفتند برای درست کردن پدافندها آمده اند و سراغ تو را می گیرند . من هم گفتم او کیست . آن ها در جواب به من گفتند من نام او را نمی دانم . من از سنگر بیرون آمدم و علی را دیدم از تعجب خشکم زد . از او پرسیدم که پدر و مادر می دانند که تو این جا ستی . گفت ک نه اما برای ان ها نامه نوشته ام . من از این که بدون اجازه آمده بود بسایر ناراحت بودم ولی بعداٌ از این که او توانست پدافند را درست کند بسیار خوشحال شدم .من او را با خود به سنگر بردم و از او پذیرایی کردم با خود گفتم شاید این قسمت است که هر سه ما با هم در جبهه باشیم . در سنگر به من گفت از این که پدر و مادر بی اطلاع هستند ناراحتم .

آن زمان گذشت و آن ها برای کار کردن به خانه آمدمد ان موقع پدر از کار افتاده بود و علی هم د کنار سایر برادران باید کار می کرد . او در مراسم های مذهبی شرکت فعال داشت . او در مراسم های دعا و ... شرکت می کرد . تا این که امام دو باره پیام داد جوان ها به جبهه ها بروند او هم برای رفتن اماده شد . پدر به او گفت ک شما صبر کن تا یکی از برادرانت برگ رد و بعد شما برو . زیرا من نمی توانم دوری شما را تحمل کنم . علی گفت : پدر برای چه نماز می خوانید . پدر گفت :‌نماز به این کارها ربطی ندارد . - خیلی هم ربط دارد زیرا حال که امام دستور داده است بر هر فرد م سلمان اعم از پیر و جوان زن و مرد که در این امر کوتاهی نکنند .

ایشان حرف حرف خودش بود و برای اعزام آماده شد ان روز همه ما به درب پادگان رفتیم . یاد دارم که آن روز تا ما را نگاه می ک رد ا شک از چ شمانش سرازیر می شد . پدر از او می پرسید چه شده  است و او در جواب می گفت چیزی نشده است . پدر می گفت ک باز هم دیر نشده است می توانی برگردی . او گفت : پدر برای به جبهه رفتن گریه نمی کنم فقط از این که دیگر شما را نخواهم دید.... پدر گفت : من پیرمردی هستم که به خدا طاقت شهادت تو را ندارم . او در جواب گفت : پدر هیچ به روز عاشورا فکر کرده اید که امام حسین چه کشیده است و مادر شما به زینب فکر کرده اید که سر برادر را در آغوش گرفته بود و برای این که دشمن شاد نباشد گریه و زاری را کنار گذاشت و توانست در شام یزید و یزیدیان را رسوا کند . فقط از شما می خواهم که اگر جسد من را پیدا نکردید ناراحت نباشید و برای من گریه نکنید زیرا ناراحت بودن شما دل دشمنان را شاد می کند و آن روز او اعزام شد و رفت......

در وصیت نامه خود هم این را نوشته بود گویی که می دانست و به او الهام شده است که جسد ایشان مدت ها در بیابان خواهد ماند . عمویم می گفت من برگه مرخصی را در جیب او دیدم و از او خواستم برای حال پدرش هم که بد احوال بود به خانه بازگردد اما او به من گفت اگر فردا حمله باشد به خانه بر نمی گردد و اگر زنده ماند روز دیگری به خانه می رود . ایشان با شجاعت غیر قابل وصف و با شادی به استقبال عملیات والفجر می رود که دوستان و همرزمان او می گویند گویی که به مراسم عروسی خود می رود . جز اولین خط شکنان بوده و آن شب به فرماندهی شمس اله پاپی  در عملیات شرکت می کند . شهید به همراه 40 نفر دیگر مفقود می شود تا این که بعد از هشت سال دفاع مقدس در سال 1369 جسد ایشان را کشف می کنند و به خانواده باز می گردانند . ما قبل از پیدا کردن جسد او برایش مجلس ختم هم گرفتیم چون می دانستیم که او شهید شده است چون در وصیت خود هم این را گفته بود .

+ نوشته شده در 23 آذر ۱۳۹۱ - توسط حورا راد 

یادداشت مرتبط

یادش بخیر. محصل بود که به جبهه رفت. بسیار پر انرژی و بچه کوروش بود که مسجد امام رضا(ع) هم حضور می داشت اما بیشتر با بچه های مسجد امام صادق (ع) پل کرگانه بود.

در تنگه چذابه به خیل شهدا پیوست و سالها بعد پیکر مطهرش تفحص شد.

همیشه پای انقلاب، برو بچه های مستضعف نشینند که تا پای جان ایستاده و می ایستند.🌷

شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم

شادی روح تمام شهدا ، شهدای گمنام و شادی روح جوان ترین شهید لرستان 🌹شهید حاج محمد علی نادرزاده 🌹

فاتحه با صلوات

شهید محمد خادمی ، شهدای خرم آباد

  • ۱۹:۴۶

شهید محمد خادمی - خرم آباد

شهید محمد خادمی 

فرزند : قاسم

تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۰۷/۰۳

محل شهادت : شاخ شمیران

مزار : گلزار شهدای روستای طالقانی – خرم آباد لرستان

دهم خرداد ۱۳۵۱،‌ در روستای کره گاه از توابع شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش قاسم، کشاورز بود و مادرش نجیمه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. جهادگر بود. در جبهه حضور یافت. سوم مهر ۱۳۶۳، با سمت جهادگر در شاخ شمیران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در روستای طالقانی تابعه شهرستان زادگاهش قرار دارد.

برادرش محمدرضا نیز در همان روز و همان مکان به شهادت رسیده است.

سایت یاد امام و شهدا


پدر شهیدان خادمی به فرزندان شهیدش پیوست 

شهید نوجوان نعمت الله صیادی ، شهدای الشتر

  • ۰۰:۲۹

شهید نعمت الله صیادی

نوجوان شهید نعمت الله صیادی

فرزند : علی محمد

تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۰۲/۲۰

سن در زمان شهادت : ۱۴ سال 

محل شهادت : خرمشهر

مزار:  گلزار شهدای روستای آب باریک از توابع شهرستان الشتر

یکم خرداد ۱۳۴۷، در روستای ده‌رحم از توابع شهرستان الشتر به دنیا آمد. پدرش علی محمد، کشاورز بود و مادرش نورطلا خانه دار بود. دانش آموز اول راهنمایی بود. ۱۳ ساله بود که از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیستم اردیبهشت ۱۳۶۱، در خرمشهر بر اثر اصابت گلوله دشمن به شهادت رسید. مزار او در روستای آب‌باریک از توابع شهرستان زادگاهش واقع است.

سایت یاد امام و شهدا

نوجوان بسیجی شهید محسن گودرزی ، شهدای تهران

  • ۱۱:۳۹

شهید محسن گودرزی - تهران

شهید محسن گودرزی
نـام پـدر : قدرت اله
تـاریخ تـولـد : ۱۳۴۹/۰۲/۱۴
مـحل تـولـد : تهران
سـن :۱۶ سـال

دیـن و مـذهب :اسلام شیعه

تـاریخ شـهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۰۵
مـحل شـهادت : خرمشهر
عـملیـات :کربلای۴
نـحوه شـهادت :اصابت راکت
مـحل مـزار : بهشت زهرا (س)- قـطعـه : ۵۳ ردیـف :۳۷ ، شـماره :۸

چهاردهم اردیبهشت ۱۳۴۹، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش قدرت الله و مادرش،گوهرتاج نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. پنجم دی ۱۳۶۵، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش راکت شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.

سامانه ملی شهدا

نوجوان شهیده مریم حق ندری ، شهدای بمباران کوهدشت +تصاویر

  • ۱۶:۳۱

شهیده مریم حق ندری - کوهدشت

شهیده مریم حق ندری 

شهیدی که در سال ۱۳۶۵در اثر بمباران در خیابان های کوهدشت به شهادت رسید. حالا نام او به عنوان تنهاخیابانی در شهر است که به نام یک شهید زن آراسته است. مادرش هنوز ریز به ریزِ نشانی های دختر را به یاددارد :

مریم از کلاس اول ابتدایی نماز میخواند. روزه هایش را هم ادا میکرد. آنچنان پایبند به حجاب بود که گویی چادر یار دیرینش. از کمک در کارهای خانه کوتاهی نمیکرد. در مدرسه خیابان بوعلی درس میخواند.

پیش پای دلم روشن بود از آینده‌اش. روزگار او را برای ما ماندگار نکرد. به شهدا پیوست.

نوجوان شهید علیرضا ملکی و سه دوست نوجوانش

  • ۱۱:۴۴

نوجوان بسیجی شهید علیرضا ملکیان - تهران

بسم رب فاطمه سلام الله علیها

شهید علیرضا ملکی

 چهارم خرداد1381در تهران به دنیا امد او در خانه ای کوچک ولی گرم از محبت پدر و مادر و نان کارگری و حلال بزرگ شد. پدر و مادر وی هدیه خدا و امام رضا (ع) را علیرضا نامیدند . از کودکی آرام ، خوش رو و با ادب بود و همیشه به بزرگترها احترام میگذاشت .

از همان موقع که وارد مدرسه شد علاقه زیادی به ساخت وسایل برقی داشت و به خاطر خلاقیتش در این زمینه پدرش او را در کلاس های رباتیک ثبت نام کرد. در 10سالگی یک ربات ساخت و با آن سن کم و با پشتکار به دنبال یادگیری برنامه نویسی کامپیوتر بود.

خط خوبی داشت و هرسال مورد تقدیر آموزگارانش قرار می گرفت و علاوه بر فعالیت در بسیج دانش آموزی در بسیج محله نیز فعال بود و در مراسم های مذهبی و کلاس های پایگاه بسیج شرکت می کرد. در یادواره شهدا حضور پررنگی داشت در برپایی نمایشگاه بسیج به بقیه کمک می کرد.

در یکی از رزمایش های بسیج شرکت کرد  پوتین اندازه پایش نبود و در اثر پیاده روی زیاد پاهایش تاول زده بود و او با سن کم هیچ اعتراضی نمی کرد چون راهی بود که با  همه ی سختی ها خودش برگزیده بود.

با امیرحسین حاجی رضایی دوستی صمیمانه ای داشت .در 11شهریور 1394 با امیرحسین حاجی رضایی ، جابر بیدگلی و امیرحسین زینلی همراه میشود به پایگاه بسیج می روند تا جهت اسکان نیروهای رزمایش اقتدار ثاراله پتو به محل استقرار تحویل دهند.

موقع ورود به پایگاه متوجه نشت گاز می شوند؛ بدنبال منشا می گردند ولی چیزی پیدا نمی کنند. موقع خارج شدن با خاموش کردن چراغ ، انفجار صورت می گیرد و هر 4 نفر دچار سوختگی شدید می شوند و هر چهار نفرشان به درجه رفیع شهادت می رسند.

علیرضا 86 درصد سوختگی داشت و 5 روز در بیمارستان بستری بود و پس از تحمل درد و رنج سوختگی 16 شهریور در سن 13 سالگی  ندای مولایش را لبیک گفت . و در کنار دیگر دوستان شهیدش آرام گرفت.

عااج

علیرضا علاقه زیادی به آقا ابا عبدالله الحسین (ع) داشت

و مانند مولایش با بدنی مجروح و لب تشنه شهید شد.

یا زهرای مرضیه سلام الهه علیها

به نقل از : معراج

کتاب عااج - نوشته: مریم وارسته

در مورد این شهید است

روایت جنگ تن به تن جوان‌ترین شهید بروجرد ، شهید علی کماسی

  • ۰۱:۵۴

شهید علی کماسی- بروجرد

شهید علی کماسی

نام پدر : محمد

تاریخ تولد : 1351/07/01

محل تولد : بروجرد

تاریخ شهادت : 1367/03/28

محل شهادت : در ارتفاع قمیش عراق

عنوان : دانش آموز بسیجی

کد ایثارگری : ۶۷۱۶۵۳۶

روایت جنگ تن به تن جوان‌ترین شهید بروجرد

به گزارش ایسنا، جعفر کماسی از جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس و برادر شهید علی کماسی روایت می‌کند: برادرم علی متولد مهرماه سال ۵۱ بود. با آغاز جنگ تحمیلی او هم دوست داشت همچون سایر جوانان در جنگ علیه دشمن بعثی حضور داشته باشد اما به دلیل سن کم با حضورش در جبهه موافقت نمی‌کنند. در نهایت برای آنکه بتواند به جبهه بیاید شناسنامه‌اش را دست کاری می‌کند. علی کوچک‌ترین شهید دوران دفاع مقدس در بروجرد است.

شهید نوجوان که اصرار می‌کرد آر پی جی زن باشد . شهید محمدرضا مقدسی

  • ۰۱:۱۸

آرپی جی

شهید محمدرضا مقدسی

نام پدر: رحم خدا

تاریخ تولد: 2-6-1349 شمسی

محل تولد:  بروجرد 

تاریخ شهادت : 1-3-1365 شمسی

محل شهادت : حاج عمران

دلیل شهادت : اصابت تیر و ترکش دشمن بعثی 

مزار : گلزار بهشت شهدای بروجرد 

نوید شاهد 

خاطرات سید غلامرضا موسوی زاده از رزمندگان گردان ثارالله از تک عراق به حاج عمران:

این خاطرات برای اولین بار در این وبلاگ انتشار پیدا می کند... به دلیل اینک این خاطرات در دهه 60 ضبط شده اند سرنوشتی از راوی در دست نبود ... ( راوی از جانبازان و رزمندگان بروجرد است و من از خواهرزاده اش ، آقای سید حجت الله موسوی زاده احوالش را پرسیدم. زمستان 1400)

نوجوان شهید بهنام محمدی راد ، شیربچه دلاور خوزستان

  • ۱۳:۴۹
قهرمانان نوجوان جنگ تحمیلی/ یادی از 10 شهید نوجوان در روز دانش آموز
 شیربچه دلاور خوزستان

نام : بهنام محمدی راد

ولادت: بهمن 1345

شهادت: 1359/07/28

محل شهادت: خرمشهر

مردم خرمشهر، دلاوری های بهنام 13 ساله در بحبوحه روزهای نخستین جنگ را هرگز فراموش نمی کنند؛ آن زمان که خرمشهر زیر آتش گلوله و خمپاره دشمن می سوخت و بهنام ها در این شهر خونین، درس ایثار می آموختند. شهید بهنام محمدی راد، بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسیده است.

مادر این شهید روایت کرده است: بهنام در ایام جنگ می گفت مادر دلم می خواهد بروم پیش امام حسین (ع) و بدانم که بود. او به من کاغذی داد که داخل آن درباره غسل شهادت نوشته بود و گفت: مامان مرا غسل شهادت بده زیرا می خواهم شهید شوم، تو هم از خرمشهر برو، اینجا نمان می ترسم عراقی ها اسیرت کنند.

شهدای نوجوان

۱ ۲
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan