یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

خاطره ای از شهید حسن نوابی - شهدای بروجرد

  • ۱۶:۳۶

شهید حسن نوابی- بروجرد ۲

گذشتن از خود 

راوی :محمد امین پور کنی 

ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۵ به همراه گردان امام حسین ع در روستای راهدانه نقده بودیم استراتژی دفاع متحرک عراق باعث شده بود که هر از چندگاهی به محورهای مختلف عملیاتی از شمالی‌ترین نقطه جبهه تا جنوبی ترین نقطه نقل و انتقال نمایم، روزی در ارتفاعات سلیمانیه، زمانی دیگر در ارتفاعات حاج عمران و بار دیگر در مهران یا نقاط دیگر.... 

در شب های ماه مبارکه رمضان با هماهنگی سید نورالله سیدی از فرماندهان گردان موافقت شده بود تا بین دو نماز مغرب و عشا هر شب یکی از بچه‌ها صحبت نماید شب های اول تا سوم را من، نادر فرح‌بخش و نصرالله رستگار پیرامون مسائل اخلاقی و معنوی دقایقی برای نمازگزاران رزمنده صحبت نمودیم. 

شب چهارم قرار شد حسن نوابی جوان محجوب و رشید بروجردی و از فرماندهان گردان صحبت کند ابتدا راضی نمی شد، اصرار کرده و تلاش بسیار زیادی انجام دادیم تا بتوانیم او را راضی کنیم و نهایتاً موافقت وی را جلب نمودیم بعد از نماز مغرب همه منتظر شنیدن سخنان حسن بودند، وی بلند شده و شروع به صحبت نمود خیلی طولانی صحبت نکرد خلاصه و مفید، اما سخنانی گفت که همه را به فکر فرو برد و ماندگار شد. حسن نوابی با اون حجب و حیای همیشگی گفت اگر می خواهید از خاکریز دشمن بگذرید باید اول از خاکریز خودتان بگذارید وگرنه پشت خاکریز می مانیم و در سیم خاردارهای نفس گرفتار شده و گیر می کنیم. 

همه به فکر فرو رفتیم و این تفکر تاثیر زیادی به جا گذاشت، شب های قدر که فرا رسید در محوطه استقرار نیروها که یک مدرسه بود تدارکات گردان برادران اس غلوم مروج و رضا تمامی از شهر، شیرینی زولبیا و بامیه تهیه کرده و احیای به یادماندنی و خاطره انگیز تا اذان صبح برپا شد که قرائت دعای جوشن کبیر توسط شهیدان داوود دانایی ، حسن نوابی و نصرالله رستگار بر شکوه و ماندگاری آن در خاطره رزمندگان افزود. 

هنوز سوز و گداز و ناله دوستان شهیدان مان و ندای العفو العفو آنها در گوش زمانه طنین‌انداز است نام و یادشان گرامی باد

#فرهنگ_جبهه

#ماه_مبارک_رمضان 

#گردان_امام_حسین

#حسن_نوابی

#داوود_دانایی 

#نصرالله_رستگار 

http://Www.Safeer.blogfa.com

شهید محمد حسین قنادزاده ، شهدای بروجرد در حاج عمران

  • ۱۰:۱۲

شهید محمدحسین قناد زاده - بروجرد

شهید محمد حسین قناد زاده

فرزند: هادی

متولد ۱۲ تیرماه ۱۳۴۶

محل تولد: بروجرد

شغل: دانش آموز بسیجی

شهادت : ۲ خرداد ماه ۱۳۶۵

محل شهادت : حاج عمران عراق

آرامگاه : بهشت شهدای شهرستان بروجرد- استان لرستان

نوید شاهد ، سامانه ملی شهدا

شادی روح شهید صلوات

خاطرات از شهید

سردار شفق صخره های قمیش

  • ۰۲:۵۶

عملیات بیت‌المقدس 2

سردار شفق صخره های قمیش


چند ماهی است فرماندهی گردان ثارالله شهرستان بروجرد به برادر پاسدار علی حسن نوری از رزمندگان سپاه بروجرد محول شده است .

گردان شهر ما پس از پشت سر گذاشتن چندین ماموریت آفندی (عملیاتی) مهم به تازگی در خط پدافندی گمو واقع در کردستان عراق مستقر شده و رزمندگان دلاور گردان شهرما بعداز عبور از ارتفاعات شمال غرب کشور عزیزمان ایران وارد کردستان عراق شده و به منظور دفاع از کیان کشور بر روی ارتفاعات صعب العبور ( سخت گذر ) و سوق الجیشی ( استراتژیک - راهبردی ) کردستان عراق مستقر شده اند.

سختی کار در خط مقدم سبب شده است گردان ها و گروهان ها طی جدول زمانبندی خاصی از خط مقدم به پشتیانی جابجا شوند .
مقر پشتیبانی لشکر در کنار سد بوکان واقع شده است .
در اواخر بهار سال 67 خط پدافندی گردان ثارالله تحویل گردان محبین می شود و نیرو ها پس از استقرار در قرارگاه پشتیبانی قرار است به مرخصی بروند و بعد از مراجعت از مرخصی روی ارتفاع هزارکانی عملیات کنند .

فرمانده شهید محمدعلی گودرزی - شهدای بروجرد

  • ۰۰:۳۲

شهید محمدعلی گودرزی - بروجرد

شهید محمدعلی گودرزی 

فرزند : علی محمد

تاریخ شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۲۲

محل شهادت : منطقه عملیاتی سلیمانیه عراق ارتفاع کچل برو 

مزار : گلزار شهدای شهرستان بروجرد

هشتم فروردین ۱۳۳۳، در روستای نجف آباد از توابع شهرستان اراک به دنیا آمد. پدرش علی محمد، کشاورز بود او چهره متین و دوست داشتنی داشت . وی با آوردن روزی پاک و طیبی برای اهل خانواده چنان تأثیر شگرفی در تربیت خانواده گذاشته بود که توفیق یافت بعنوان پدر شهید جایگاه خود را درعالم ملکوت باز نماید و اطرافیان همیشه به او افتخار نمایند. مادرش اقلیما خانم خانه دار بود و نسبت به تربیت فرزندان خود چنان همّت می گماشت که از دامان پاک ایشان دلاوری چون شهید محمد علی پا به عرصه وجود گذاشته بود. گر چه از نظر تحصیلات کلاسیک مدارج عالیه نداشت ، اما تکلیف الهی وی را برآن داشت به فرمان امام خمینی قدس سرو شریف بعنوان پاسدار سپاه اسلام مخلص خود را در کنار همسنگاران مجاهد الهی قرار دهد و از نظر معارف علوم اسلامی به عالیترین مرتبه درجه معرفت الهی برسد ، به طوریکه ره صد ساله را یک شبه طی ، و در عالم ملکوت سیر بنماید. زندگی عارفانه این شهید عظمی در تاریخ ۲۲ اسفند ماه ۱۳۶۴ در ارتفاعات ناصر یک منطقه عملیاتی سلیمانیه عراق توسط نیروهای مزدور بعث عراق بر اثر ترکش توپ به سینه، به پایان رسید و به خیل همسنگران شهید پیوست و خود را برای همیشه جاودانه ساخت.

مزار وی در گلزار شهدای شهرستان بروجرد واقع است.

وصیت نامه شهید :

ابابیل، من عقابم - خاطرات خلبان مسعود اقدام رشتی

  • ۱۱:۵۱

6-1118.jpg

اعدام در دریاچه نمک؟!/خاطرات خلبان مسعود اقدام رشتی

از روی هور که پوشیده از «نی» بود، با سرعت به سوی هدف پیش می‌رفتیم ناگهان همه جا تیره و تار شد. حدود 20 ‌تا 30 ‌ثانیه چیزی متوجه نشده و بی‌هوش شدم...

به گزارش سرویس فرهنگ حماسه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، مسعود اقدام رشتی از خلبانان ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران دفاع مقدس بود. وی نهم آذرماه 1329در اندیمشک به دنیا آمد. پدرش رحمان،‌رئیس توشه راه‌آهن این شهر بود. مسعود دوره ابتدایی و متوسطه را در دبستان و دبیرستان شاهپور اندیمشک طی کرد و برای چهارم ریاضی به شهر شیراز رفت. یک سال در آنجا درس خواند و دوباره به اندیمشک برگشت. دیپلم ریاضی را در سال 1350 از «دبیرستان قطب» شهر دزفول اخذ کرد.

خاطره انهدام فانتوم ایرانی با شلیک سه‌موشک زمین به هوای بعثی‌ها

دلاوران الیگودرز در عملیات حاج عمران - خاطرات سردار بهرام گودرزی

  • ۲۳:۱۳

سردار بهرام گودرزی و سردار شهید نقیبی

خاطرات سردار بهرام گودرزی از فرماندهان الیگودرزی در دفاع مقدس هشت ساله بخش اول

دلاور مردان ارتشی، سپاهی و بسیجی الیگودرزی نقش بی بدیلی در ۸ سال دفاع مقدس در مقابل عراق متجاوز داشتند. سردار بهرام گودرزی یکی از این دلاورمردان سزافراز و شجاع الیگودرزی است.

وب سایت روزالیگودرز با هدف ارج نهادن به از جان گذشتگی های سردار بهرام گودرزی یکی از این دلاوران گمنام و بی ادعا اقدام به انتشار خاطرات و زندگینامه این سردار شجاع نموده است.

آنچه در پی می آید بخش اول خاطرات سردار بهرام گودرزی است که به مناسبت سالگرد عملیات غرورآفرین حاج عمران به رشته تحربر درآمده و منتشر می شود.

آفرین جان آفرین پاک را

انکه جان بخشید و ایمان، خاک را

شهید جهانبخش امیدی - شهدای دهلران

  • ۱۴:۳۱

شهید «جهانبخش امیدی» از شهدای امدادرسان در ایام دفاع مقدس بود، وی سرانجام اردیبهشت ماه 1363 در حین انجام مأموریت در منطقه مرزی مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. در ادامه به ذکر خاطره ای از رشادت های این شهید والامقام از زبان همسر وی می پردازیم.

شهید حجت الله لونی ، شهدای حاج عمران ، الیگودرز

  • ۲۱:۲۵

شهید حجت الله لونی - الیگودرز

شهید حجت الله لونی

فرزند : عبدالله

تاریخ ولادت : ۱۳۳۶/۰۱/۰۱

محل ولادت : الیگودرز

تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۰۳/۰۲

محل شهادت : حاج عمران

مزار : گلزار شهدای شهرستان الیگودرز

یکم فروردین ۱۳۳۶، در شهرستان الیگودرز چشم به جهان گشود. پدرش عبدالله، کاسب بود. وی چهره متین و دوست داشتنی داشت و با آوردن روزی پاک و طیبی برای اهل خانواده چنان تأثیر شگرفی در تربیت خانواده گذاشته بود که توفیق یافت بعنوان پدر شهید جایگاه خود را درعالم ملکوت باز نماید و اطرافیان همیشه به او افتخار نمایند. مادرش اقدس خانم خانه دار بود و نسبت به تربیت فرزندان خود چنان همّت می گماشت که از دامان پاک ایشان دلاوری چون شهید حجت الله پا به عرصه وجود گذاشت. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد.

یادی از برادر شهید صید احمد سپهوند - - شهدای خرم آباد

  • ۱۰:۵۱

شهید صید احمد سپهوند و شهید جوزی امیری- خرم آباد.jpg

سرداران شهید احمد سپهوند و جوزی امیری از فرماندهان لرستان

در منطقه عملیاتی زبیدات عراق سال ۱۳۶۴

 

به بهانه یادی از  برادر شهید احمد سپهوند

معاون فرمانده گردان انبیاء لشگر 57 ابو الفضل لرستان

راوی محمد سلیمانی مخابرات گردان انبیاء :

برادر سپهوند انسانی مومن ، شجاع ، و به سلامتی و حفظ جان رزمندگان اهمیت زیادی میداد . در یکی از روزهای بهار در منطقه زبیدات عراق شب را تا  تا سحر پای بی سیم بیدار بودم دم صبح خوابم برد، بچه ها بیدارم نکردند ساعت 10 صبح بود بیدار شدم . فرصتی پیش آمده بود تا لباس هایم را بشویم . کنار تانکر آب که پشتش به عراقی ها بود و با گونی شن محصور شده بود نشسته بودم . کلاه خود سرم نبود .

برادر سپهوند با لنکروز فرماندهی از کنارم رد شد از اینکه کلاه نداشتم از او خجالت کشیدم خودم را پنهان کردم و زیر چشمی به او نگاه میکردم دیدم اتفاقاً خودش نیز کلاه ندارد. خیلی تعجب کردم . چون برادر سپهوند در حفظ جان بسیجیان بسیار حساس بود و با کلاه بچه ها همیشه مسئله داشت . با ماشین نزدیک پارکینگ فرماندهی شد . در یک لحظه آنقدر خمپاره بر سرمان ریخت که فرصت نشستن هم نداشتیم خمپاره اولی به پشت تانکر آب اصابت کرد ولی عمل نکرد . بچه ها فکر کردند به من اصابت کرده به طرف من آمدند که دومین گلوله به کنار تانکر اصابت کرد و برادر میرزا علی دریکوند را مجروح کرد . سومی و چهارمی و پنجمی به سنگر تدارکات و فرماندهی و ماشین اصابت کرد . تعدادی از بچه ها زخمی شدند . خمپاره بارید و بارید، همه نگران بودند و فریاد میزدند بخوابید . احتمالاً آتش تهیه است هرکس مجروح

نشده خودش را به سنگر دیدبانی برساند . همه این ماجرا با بلند شدن گرد و خاک و دود در کمتر از یک دقیقه بود . لحظه ای آتش قطع شد به دنبال هم می گشتیم .

وقتی بلند شدم برادر میرزا علی دریکوند را دیدم که به شکم او ترکش خورده و با لبخند همیشگی به طرف آمبولانس می رود .

یک نوجوان   15- 14 ساله را دیدم که با چهره ای دگرگون شده و صورتی سیاه شده به طرفم می آید . فهمیدم ترکش خورده ولی نمیدانستم به کجای او ، نمی توانست حرف بزند . ترکش  به قفسه سینه اش و در نزدیکی قلبش اصابت کرده بود .

به سراغ ماشین رفتیم ، برادر احمد سپهوند تکان می خورد ولی خون تمام بدنش را گرفته بود، او را از ماشین بیرون کشیدیم . اتفاقاً ترکش درست به سرش اصابت کرده بود . جایی که او همیشه به آن حساسیت نشان میداد و بچه ها را تشویق به کلاه خود کرده بود. او را به بیمارستان منتقل کردیم که مداوا اثر نکرد و به آرزوی دیرینه اش ، شهادت در راه خدا رسید. روحش شاد و یادش گرامی .                  

 صلوات را فراموش نکنید

 

شهید مصطفی بهرامی - شهدای خرم آباد

  • ۱۲:۰۶

شهید مصطفی بهرامی - خرم آباد

شهید مصطفی بهرامی
نام پدر: رحمن
محل تولد: خرم آباد ، لرستان
تاریخ تولد: 1337/08/08
شغل: کارمند
تحصیلات: دیپلم
تاریخ شهادت: 1361/09/11
محل شهادت: شرهانی
مزار شهید: گلزار شهدای خرم آباد

کد ایثارگری:6105111

سامانه ملی شهدا

زندگینامه معلم شهید مصطفی بهرامی 

خاطرات اولین روز اسارت - محمد ناجی راد

  • ۱۰:۵۷

حسن ناجی راد - خاطرات اسارت

حسن ناجی راد

اولین روز اسارت

 حسن ناجی راد- شب به اهواز رسیدیم در گلف مستقر شدیم .صبح روز بعد سید محسن که قبلا در جبهه بود به دیدنم آمد و کلی > خوشحالی کرد و تاسف خورد که با من این گونه بر خورد شده است .همان روز سازماندهی شدیم و به منطقه شوش رقابیه ومنطقه سایت 5 رفتیم .در آنجا مسلح شدیم. سید محسن اسلحه قشنگی با قنداق تاشو یک شلوار پلنگی به من داد .عباس جلالوند که همسایه ما بود و سپاهی بود در آنجا بود و به من کمک کرد ما را در دسته های  21 نفره سازماندهی کردند .فرمانده دسته ما شهید محمد کبود جامه بود .وی نیز در مریوان حضورداشت و می دانست که من خواهر زاده شهید محمود رنج هستم .در جمع گروهانمان چند تا رفیق پیدا کردیم .داود سلیمانی .حسین بنایی .حسین موسوی . رحم خدا که فامیلی وی یادم نمی آید . (دریکوند)

فیروز مگر مرده باشد بگذارد یک نفر عراقی از خط عبور کند

  • ۱۱:۴۷

Sh (549)

خاطره ی حاج بهزاد باقری از فرمانده شهید فیروز سرتیپ نیا

سال ۶۳ بعد از اینکه ماموریت گردان محبین که در پاسگاه زید مستقر بودیم به پایان رسید چند روزی به زیارت حضرت معصومه در قم رفتیم بعد از اینکه به کوهدشت برگشتیم فیروز را دیدم در مسجد صاحب الزمان آن وقتها بیشتر دیدارها و ملاقات در مسجد صورت میگرفت ایشان به من گفت که قراراست کوهدشت خودش یک تیپ مستقل تشکیل دهد گفتم تیپ خیلی نیرو میخواهد نیروهایش را از کجا تامین خواهند کرد گفت که قراراست از هر شهرستان یک یا دو گردان در اختیار این تیپ قرار گیرد گفتم فرماندهی آن بعهده چه کس است گفت اخوی خودت حاج حسن. فیروز تمام اطلاعات و آمار تیپ حنین را که قرار بود تشکیل شود میدانست.

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan