- شنبه ۲۱ آبان ۰۱
- ۱۳:۳۳
پیکر امیرسرتیپ دوم “زنده روح ” تشییع شد
پژواکی از خاطره ها (۲۴)
دورههای مقدماتی و عالی رستة پیاده را در ادوار مختلف خدمت در مرکز پیاده شیراز طی نمود. پس از پایان جنگ و در سال ۱۳۷۴ پس از طی موفقیت آمیز دوره فرماندهی و ستاد به دریافت مدرک فوق لیسانس نظامی نایل آمد. در طول جنگ تحمیلی در مشاغل فرمانده دسته، گروهان و گردان پیاده و تیپ انجام وظیفه نمود.
در تاریخ ۱۶/۴/۱۳۸۰ هنگامی که در تیپ۴۰ سراب مشغول انجام وظیفه بود در حین مراجعت از مأموریت به علت واژگون شدن خودرو فرماندهی وی دارفانی را وداع گفت. روانش شاد باد.
تخلیه مجروحین بوسیله اسرا
خاطره ای از: شادروان سرتیپ۲ مسعود زنده روح کرمانی فرمانده گروهان۲ گردان۱۶۳ پیاده در عملیات ثامن الائمه (ع)
هنگامی که لشکر۷۷ جهت اجرای عملیات پاکسازی شرق کارون به منطقه جنوب اعزام شده بود گردان ۱۶۳ پیاده به فرماندهی شادروان سرهنگ منوچهر حق شناس در غرب کشور در منطقه سومار با نیروهای متجاوز درگیر بود.
بنا به دستور نیروی زمینی به جنوب فراخوانده شدیم تا به لشکر۷۷ بپیوندیم. پس از حضور در منطقه به طور موقت در پادگان جراحی حوالی ماهشهر مستقر شدیم. شناسایی منطقه را با توجه به طرح عملیات ثامن الائمه (ع) تحت نظارت فرماندهی گردان و ستاد تیپ۱ انجام دادیم. قرار بود تیپ۱ لشکر۷۷ در ایستگاه ۷، منطقه بین جاده آبادان-ماهشهر و آبادان-اهواز اجرای عملیات نماید. سمت چپ ، تیپ۲ و سمت راست، تیپ۳ عمل خواهد نمود. از آنجایی که قرار بود تیپ۱ در آغاز عملیات از خط تیپ۲ عبور نماید، یک هفته قبل از شروع عملیات مواضع پراکنده ای در داخل نخلستانهای بهمنشیر انتخاب و به آنجا تغییر مکان دادیم.
در نهایت استتار و غافلگیری، شناسایی از نیروهای دشمن، مستقر در منطقه ذوالفقاریه را به عمل می آوردیم به طوری که دشمن اصلاً متوجه حضور ما در منطقه نمیشد. این غافلگیری در حدی موفقیت آمیز بود که وقتی پس از عملیات تعدادی اسیر از دشمن گرفته شد، متفق القول می گفتند: ما تا همین امشب که شما حمله کردید در آماده باش بودیم و امشب آماده باش ما را لغو کرده بودند.
عملیات در ساعت یک دقیقه بعد از نیمه شب روز پنجم مهرماه آغاز شد. مقرر بود در گردان ۱۶۳ پیاده ابتدا گروهان یکم تک کند و خاکریز دشمن را تصرف نماید، سپس گروهان دوم از گروهان یکم عبور نموده خاکریز دوم و سوم را به تصرف درآورد. سمت تک ما هم در امتداد لوله های نفتی بود که در سمت راست جاده اهواز – آبادان کشیده شده بود.
سمت چپ ما تیپ۲ پیاده بود که به دلیل اینکه اولاً منطقه آنها ذوعارضه تر از منطقه ما بود، ثانیاً مسئولیت دفاع از آبادان را هم به عهده داشت، محتاط تر بوده و پیشروی آنها مقداری کندتر از ما شد، در نتیجه بچه های ما زودتر به خاکریز دشمن رسیدند و چون تک کشف شد، فشار دشمن از روبرو و از پهلو (جناح چپ) روی گروهان یکم زیاد شد به طوری که قسمتی از یگان زمین گیر شد. فرمانده گردان شادروان سرهنگ منوچهر حقشناس به من دستور داد یک دسته جهت کمک به گروهان یکم به فرماندهی ستوان ضیاء محمودی اعزام نمایم. دسته اعزام شد اما چون مسیر حرکت این دسته نیز مسیر حرکت همان گروهان بود، این دسته هم نتوانست کاری انجام دهد و در نتیجه پشت سر آنها زمین گیر شد.
ساعتی بعد فرمانده گردان مرا احضار کرد و با اضطراب به من گفت: کرمانی! خاکریز یکم سقوط نکرده، ستوان محمودی نیز مجروح شده و احتیاج به کمک بیشتری است. گفتم چشم، من با بقیه گروهان حرکت می کنم ولی نه از آن مسیر، لازم است یادآوری کنم ما قبلاً در شناسایی خود از منطقه دقت زیادی کرده بودیم.
به هر حال بقیه گروهان را از ۲۰۰ الی ۳۰۰ متری در سمت راست گروهان یکم حرکت دادیم، دشمن متوجه نشد، به معبر نزدیک شدیم. هنگام ورود به معبر متوجه تیراندازی یک قبضه تیربار که پیوسته و بدون هدف اجرای آتش می نمود و متأسفانه به صورت تصادفی در مسیر ما مانع ایجاد می کرد شدیم. یکی از سربازان خدمه آرپیجی را احضار کردم و به او دستور دادم به هر نحو ممکن این تیربار را منهدم نماید.
با انهدام تیربار، سربازان روی خاکریز دشمن رخنه کرده و در نتیجه سمت راست سقوط نمود. حرکت در امتداد خاکریز به طرف چپ را ادامه داده و تعداد زیادی از نیروهای دشمن را به اسارت گرفتیم و در نتیجه گروهان یکم نیز آزاد گردید و مقرر شد در همان خاکریز به عنوان احتیاط برابر طرح بماند، ولی گروهان ما به طرف خاکریز دوم و سوم دشمن هجوم برد و ضمن تصرف خاکریزهای مورد نظر تعداد زیادی از نیروهای دشمن به اسارت گرفته شد، در عین حال تعداد زیادی هم پرسنل ما زخمی شدند.
در این شرایط که هنوز در چپ منطقه عمل ما شکافی در میادین جهت حرکت خودرو یا آمبولانس ایجاد نشده بود، بچه های زخمی روی دست ما مانده بودند. در فکر چگونگی تخلیه آنها بودیم که ناگهان ابتکاری به ذهنمان رسید. بدین معنی که ضمن کنترل شدید اسرا با کمک آنان نسبت به تخلیه مجروحین اقدام و در نتیجه هر ۲ گروه اسرا و مجروحین را تخلیه کردیم. چون خطوط دوم و سوم سریعاً سقوط نمود از فرط خوشحالی همچنان به پیشروی ادامه دادیم. دشمن نیز فرار را بر قرار ترجیح داده بود. قدری که به جلو رفتیم با تماس با فرمانده گردان شادروان حق شناس گفتم: من نمی دانم کجا باید برویم، می ترسم با یگانی از خودی که در مقابل عمل می کند برخورد کنیم. دستور چیست؟
فرمانده گردان پرسیدند: کجا هستید؟ قاعدتاً باید حوالی جاده شنی باشید. گفتم از جاده شنی عبور کرده ایم. یک خاکریز هم بعد از جاده شنی هست. گفت: دیگر حرکت نکن تا من بیایم. سربازان را پشت همان خاکریز آرایش داده منتظر فرمانده گردان شدم. اندک زمانی بعد فرماندهی گردان با یکی از برادران سپاه که مسئول بسیجیهای ادغام شده با ما بود به نام برادر اسدی رسیدند. از فرط خوشحالی از پیروزیهای به دست آمده دست به گردن ما انداخته و از چشمانشان اشک شوق جاری شد.
همایش عملیات ثامن الائمه در مهمانسرای لشکر ۷۷ در مهر ماه ۱۳۷۸
نشسته از راست شادروان سرتیپ۲ مسعود زندهروحکرمانی فرمانده گروهان دوم گردان۱۶۳ پیاده لشکر۷۷ در
عملیات ثامنالائمه(ع)، نفر وسط سرتیپ۲ بازنشسته کیومرث میرشکرایی،سمت چپ شادروان سرتیپ۲ منوچهر امینیان
منبع: پژواکی از خاطره ها، روحالله سُروری ، ۱۳۸۷، ایران سبز، تهران
به نقل از : پایگاه معارف جنگ