- چهارشنبه ۴ بهمن ۰۲
- ۱۱:۲۳
شهید حسین کاگونی
نام پدر: شکرخدا
تاریخ تولد: 2-10-1345 شمسی
محل تولد: فریدونشهر
تاریخ شهادت : 26-2-1365 شمسی
محل شهادت : حاج عمران
دلیل شهادت : اصابت تیر و ترکش دشمن
گلزار شهدا: الیگودرز
دوم دی ۱۳۴۵ ، در روستای مکدین علیا تابعه شهرستان الیگودرز دیده به جهان گشود. پدرش شکرخدا، کارگر بود و مادرش معصومه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. نقاش بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۶۵ ، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد.
ویکی شهبد
دلاوران الیگودرز در حاج عمران بخش دوم خاطرات سردار بهرام گودرزی
آنچه در پی می آید بخش دوم خاطرات سردار بهرام گودرزی است که به مناسبت سالگرد عملیات غرورآفرین حاج عمران به رشته تحربر درآمده و منتشر می شود.
محمد بادوشی و حسن قدیمی و حمیدرضا حاج حسینی بعد از انهدام سنگر کمین در ادامه درگیری بشهادت رسیدند ، به علت سختی مسیر و آتش سنگین تقریبا همه شهدا پیکرشان آنجا ماند ، دو نفر از مجروحین که نزدیک خط عراق افتاده بودند و در آخرین اقدام موفق به انتقالشان نشدیم فردا اسیر شدند ( منوچهر جانبخشی که بعد از یکسال عراق آزادش کرد و سال ۷۳ به علت جراحات اسارت شهید شد . و یوسف محسنی سال ۶۹ آزاد شد و ساکن خمین می باشد .)
از گروهان علیخانی احمدرضا عیسوند فرمانده یکی از دسته ها شهید شد که جا داره از این رزمنده شجاع و فداکار یادی بکنیم ، و بقیه کادر گروهان مجروح شدند.
شهدای بسیجی گروهان : دلاوران الیگودرز در حاج عمران
سعید رضایی- محمود رضایی – یدالله موسوی- عبدالله نیک منش- خدارحم نورافکن- باقر ابوالحسنی – بیژن اسدی – احمد امانی – غلامعباس لطفی – رسول بزی – علی اکبر جعفری – حاجی جعفری – حسین عیسوند – علی محمد اعصاری- غلامرضا بلبلی – عیدی محمد کوهزادی- حسین کاگونی. – روحشان شاد
به وحدانیت خدا سوگند میخورم که هیچ کدام از رزمندگان و شهیدان به رسم عاشقان در انجام وظیفه شان کم فروشی نکردند.
گروهان قدرت بعد از جدا شدن از ما خودشان را تا نزدیکی خط دشمن میرسانند
هنگامی که حمله را شروع میکنند از روبرو و جناح چپ و پشت سر به رگبار بسته میشوند ، دشمن از حضور آنها اطلاع داشته و منتظرشان بوده .
بعد از درگیری بچه ها موضع میگیرند ولی بی فایده بوده چون از همه طرف تیر میآمده . قدرت با مسعود و سید حجت مشورت میکنند که به ضلع سمت چپ محاصره حمله کنند تعداد سی نفر از بچه های باتجربه و ورزیده را انتخاب میکنند به فرماندهی مسعود و همراهی عباس سرلکیان – حشمت نعمتی – محمد جواد توکلی – علی مولایی -محمد چراغی- علی اصغر اسلامی- رضا روشنی – محمد جمشیدی – رسول عربستانی – منصور گودرزی- محمد تقی برهمت – غلامرضا عجمی – غلامرضا عربی – امیر جاپلقی – علی بابا سرلک- غلامرضا صلواتی- اردشیر محمود صالحی – حجت بیات – قاسم صفری – منوچهر درویشی و ……. نه نفر دیگر زیر پوشش آتش همرزمان خود به سمت یال جناح چپ حرکت میکنند.
بعد از نبردی سخت که بعضی ها مثل عباس و محمد جواد و امیر جاپلقی مجروح بوده اند موفق به تصرف یال میشوند بعد از شکستن محاصره به سمت خط اصلی آتش می کنند تا قدرت و بقیه بتوانند به خط اصلی یورش ببرند ، چون دشمن سخت مقاومت میکند کار به درازا میکشد و قدرت پشت میدان مین مشغول ایجاد معبر میشود که هر بار تخریب چی ها شهید میشوند . مسعود با قدرت هماهنگ میشوند تا از روی یال به کمک او بیاید ،
سید حجت و چند نفر به منظور فریب دشمن از سمت چپ یال اقدام میکنند و بقیه موازی با یال حرکت میکنند چون تا صبح بیش از یک ونیم ساعت نمانده باید قبل از روشنایی کار را تمام کنند ،
ولی جمعیت آنها به نصف کاهش پیدا کرده بود ، شهادت و مجروحیت همرزمان و خستگی زیاد و کمبود مهمات و دستور عقب نشینی و آوردن مجروحان تنها راه باقی مانده بود .
از سی نفری که با مسعود رفته بودند تنها ده نفر برگشتند ، بقیه برای همیشه چراغ راه شدند تا ما گم نشویم ،
از کسانی که با قدرت بودند تعدادی برای همیشه پیشش ماندند ،
(یک ماه قبل از حاج عمران )
به علت اعزام نیروی پی در پی و پر شدن گردان ها ، لشکر تصمیم به سازماندهی آنها در قالب گردان جدید کرد ،
قرار شد کادر یکی از گردانها جدید را ابوذر تامین کند ،
سید مصطفی میرشاکی که بهترین گزینه بود به عنوان فرمانده گردان شهدا انتخاب و سیدجواد معاونش شد
آقا مصطفی فرماندهان گروهان و دسته هایش را از بین بچه ها گردان ابوذر انتخاب کرد،
علیرضا ولیان – حجت لونی – حسن ریاحی
اصغر شیاس- نقی غلامی – شهید حجت لونی و علیرضا ولیان از مؤثرترین و تاثیرگذارترین رزمندگانی بودند که با رفتارشان به خیلی ها مسیر زندگی دادند ، حجت معلم اخلاق و بردباری بود ، بعد از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها حجت و علیرضا بیشتر وقتشان را صرف فرهنگ سازی و تشکل انقلابی میکردند ، سال ۵۹ در واحد بسیج افتخار آشنایی و بهره گیری از وجود پر بار این دو عزیز نصیبم شد و تا حاج عمران ادامه داشت ، البته آقا مصطفی خودش فرهنگی و از رزمندگان اول جنگ ، و سابقه مؤثری در عملیاتها داشت و حضور انسانهایی مثل حجت علیرضا و حسن و بقیه را خوب حس می کرد ،
بعد از تشکیل و سازماندهی گردان شهدا در تاریخ ۶۵/۲/۲۸ از موقعیت شهید شفیع خانی در جنوب به (شمال غرب) شهر نقده اعزام شدند ،
بعد از اینکه فرماندهان توانا و پر آوازهی قرارگاه نجف اشرف متوجه شدند که در ارتفاعات ۲۵۱۹ و وارس کاری از پیش نمیرود تصمیم به طرحی نو گرفتند ، عملیات روی اتفاعات جناح راست (سرسبز) یا شهدا، خدا وکیل بچه بسیجی های گردان ابوذر هم میدانستند سه بار زدن به یک جبهه چقدر خطرناک و نفس گیر است ،
به گردان سید مصطفی شب ۶۵/۳/۲ با سه گروهان به منظور باز پسگیری ارتفاعات سرسبز ماموریت داده شد.
چون امکان انتقال نیروها با ترابری نبوده لذا میبایست از دامنه کوه چند کیلومتری با تمام تجهیزات کوهپیمایی کنند ، و این خود از توان رزمی شان میکاست و خطر آسیب گلوله های توپ و خمپاره دور از انتظار نبود ، قبل از رسیدن به خط دشمن آقا مصطفی و حجت و تعدادی از نیروها به علت اصابت ترکش خمپاره شهید میشوند و این خود تاثیر مخربی در روحیه نیروها میگذارد ، با رسیدن به خط دشمن آقا جواد با یک اقدام شجاعانه موفق به تصرف هدف میشود و منتظر نیروهای کمکی میماند تا تحکیم مواضع کند ولی به به دلیل آتش سنگین دشمن نیروهای کمکی در وقت مقرر نمیرسند و آسید جواد در نبردی سخت و یکطرفه پاتک اول دشمن را دفع میکند ، و شهید علیرضا ولیان و حسن ریاحی در اقدامی شجاعانه جلوتر از خط پدافندی با دشمن مقابله میکنند تا فرصت تخلیه مجروحین مهیا شود و …………..
علیرضا و حسن و جمعی از همرزمانشان هم قسم میشود تا آخرین نفس پا پس نکشند . و این چنین شد تا پرونده حاج عمران برای همیشه باز بماند.
درود به شرفتان