- يكشنبه ۲۸ بهمن ۰۳
- ۰۰:۱۴
شهید امیر سرتیب ۲ اکبر نجفی متولد ۱۳۲۶ و معاون حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی استان کرمانشاه بود ایشان تحصیلات خود را تا مدرک کارشناسی در دو رشته معارف اسلامی شاخه فقه و حدیث وعلوم انتظامی به پایان رساندند و سالهای سال فرماندهی قسمتهای مختلف در ژاندارمری سابق و بعد از آن نیروی انتظامی را عهده دار بودند و در۱۴آذر سال ۱۳۷۵ مصادف با ۲۳ رجب به دست ایادی استکبار جهانی و منافقین کوردل در شهر کرمانشاه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
ایشان حافظ نهج البلاغه و استاد درس امامت بودند. علاقه بسیار وافری به امیر المؤمنین علی (ع) داشتند وهمواره همگان را به راه علی(ع) و خواندن وعمل به نهج البلاغه تشویق می نمودند. حرکات و سکنات ایشان همواره نشان از روح متعالی ایشان بود. بارزترین خصوصیت ایشان عشق به ولایت و صبور بودن بود. هیچ گاه ایشان را بدون وضو نمی یافتی. ایشان عاشق شهادت بودند و ماهها قبل از شهادت خبراز شهادت قریب الوقوع خویش می دادند.عشق به مولایش و ارادت به او باعث گردید که در ماه میلاد او یعنی ۲۳ رجب وهمچون مولایش با زبانی روزه به دیدار حق رهسپار گردد. یاد او را گرامی می داریم . روحش شاد و قرین رحمت الهی باد .
ریحانه :نوشته شده در دوشنبه هفتم تیر ۱۳۸۹ - توسط سوده نجفی
#شهید_اکبر_نجفی
#معرفی_نامه
🍁در آبان سال ١٣٢٦، در یکی از روستاهای استان کرمانشاه در خانوادهای مومن دیده به جهان گشود. او دوران کودکی و ابتدایی را در زادگاهش به پایان رسانید و دوران دبیرستان را به سختی در شهر کرمانشاه به اتمام رسانده و بعد از گرفتن دیپلم، لباس مقدس سربازی را بر تن پوشید و به عنوان سرباز معلم در روستاها خدمتش را به پایان رساند.
🍁بعد از اتمام سربازی در سال ١٣٥٣ وارد دانشکده افسری گردید و دو سال بعد با درجه ستواندومی فارغ التحصیل و جهت ادامه خدمت به ناحیه ژاندارمری استان خراسان منتقل و سپس در گروهان ژاندارمری چناران مشغول به خدمت شد. شهید نجفی در سال ١٣٥٥ با دختری از یک خانواده متدین و از دیار خود ازدواج نمود و همان سال جهت ادامه خدمت به ناحیه ژاندارمری خوزستان و شهرستان بهبهان منتقل شدند.
🍁بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در سال ١٣٥٩ به هنگ ژاندارمری آبادان و سپس به عنوان فرمانده گروهان ژاندارمری بندر ماهشهر مشغول به خدمت شد و این زمانی بود که مصادف شده بود با حمله مزدوران بعثی عراق به خاک میهن اسلامی.
🍁شهید نجفی هرچه نیرو و توان داشت در طبق اخلاص گذاشت و وظیفه خود را به نحو احسن انجام داد و در حالی که همیشه آرزوی شهادت داشت هر بار که از ماموریت برمیگشت میگفت اینبار هم سعادت نصیبم نشد که در صف شهدا قرار بگیرم.
🍁سپس به تهران منتقل و به عنوان فرمانده گروهان ژاندارمری قم منصوب شد. سه ماه بعد به وی ابلاغ شد که بنابر مصالحی باید به عنوان فرمانده گروهان ژاندارمری اراک منتقل شود و در سال ١٣٦٨ به استان سیستان و بلوچستان منتقل و به مدت ٣ سال نیز مبارزه با اشرار و قاچاقچیان شرور رو بر عهده داشت.او از افسران با اخلاص و متدین نیروی انتظامی بود که علیرغم حساسیت شغلی هیچگاه به خود غره نمیشد. علاوه بر اینکه ظاهری نظامی داشت اما روحیه و منشی کاملا فرهنگی داشت و در سال ١٣٦٠ بر اثر انفجار در مناطق عملیاتی مجروح گردید.
🍁تلاش و پشتکارش در زمینه کسب معارف اسلامی او را موفق به اخذ مدرک کارشناسی الهیات و معارف اسلامی نمود.
🍁علاوه بر آن با همان جدیت حفظ و تدریس نهج البلاغه را شروع نمود تا آنجا که از حافظان کتاب مولای متقیان و مظلومان علی (ع) گردید.
🍁او جانبازی بود که فراگیری علم و اخلاق کریم را در نفس خود پیاده نمود.
ساده زیستی و عشق به ائمه اطهار (ع) از صفات بارز او بود. دوستان و بچههای نیروی انتظامی میگفتند: از صبح در ماموریت بودیم و همگام عصر بیسکویت خریده بودیم.
🍁به ایشان تعارف کردیم. تشکر کرد و نخورد. گفتیم چرا نمیخورید؟ گفتند: روزه هستم.
🍁عشق به مولایش و ارادت به او باعث گردید که در ماه میلاد امیر المومنین(ع) و در ٢٣ رجب هم چون مولایش با زبانی روزه و به دست دشمنان علی (ع) در وطن خود به دیدار حق رهسپار گردد.
گنجینه شهدای جهان اسلام
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ مرضیه کیان: «از همان خردسالی با استرس خو گرفته بودیم. پدرم هر صبح که از خانه بیرون میزد، دلمان هزار راه میرفت تا به خانه برگردد. راستش خودمان را برای شهادتشان آماده کرده بودیم.»
سوده نجفی، دختر بزرگ شهید امیرسرتیپ اکبر نجفی که هنگام شهادت پدر ۱۸ سال داشت و دانشجوی دانشگاه اراک بود، منجنیق خاطرات را پرت میکند به سالهای اوایل جنگ و از آن روزها روایت میکند: «وقتی جنگ شروع شد فقط دو سال داشتم. شغل پدر و ماموریتهایی که داشت ایجاب میکرد هر چند سال را در یکی از شهرهای ایران بگذرانیم. همین بود که همیشه آماده عزیمت از شهری به شهر دیگر بودیم؛ از خوزستان و سیستان و بلوچستان گرفته تا تهران و استان مرکزی و کرمانشاه که شهر و دیار پدریمان بود.
سال ۱۳۵۹ که جنگ شروع شد در خوزستان سکونت داشتیم. پدرم از زمان قبل انقلاب افسر ژاندارمری بود و با شروع جنگ تحمیلی در جبهه آبادان و ماهشهر حضور پیدا کرد، اما همین که چند سالی از جنگ گذشت او را به سیستان و بلوچستان منتقل کردند.
با آنکه جنگ اصلی در خط مقدم بود، ولی با حضور اشرار در استان سیستان و بلوچستان، این شهر هم دست کمی از خط مقدم نداشت و حضور افراد نظامی در آنجا الزامی بود. هنگامی که پدر به دلیل فاصله گرفتن از مناطق جنگی اعتراض کرد، به او گفته شد: «جایی شما را میفرستیم که خودش جنگ است!»
پدر که در جبهه خوزستان جانباز شده بود، وقتی جنگ تمام شد با حسرت به مادرم گفت: «جنگ تمام شد، اما لیاقت شهادت نداشتم.»
خلاصه بعد از ۳ سال زندگی در سیستان و بلوچستان و بعد از مأموریت ۴ ساله در استان مرکزی، سال ۱۳۷۲ بود که به شهر و دیار پدریمان در کرمانشاه برگشتیم.»
نجفی که چند روزی است به بیماری کرونا مبتلا شده و صدایش از پشت گوشی تلفن کمی سخت شنیده میشود، با آهی که میکشد تا از شهادت پدر بگوید، صدایش ضعیفتر میشود و گوشه بغضی از میان حرفهایش نمایان: «دانشجوی ترم یک دانشگاه اراک بودم و به ناچار در خوابگاه سکونت داشتم. حدود ۲۲ یا ۲۳ روز میشد که بابا را ندیده بودم.
شب با خوابگاه تماس گرفتند که یکی از اقوام نزدیک، خیلی سخت بیمار شده و باید هر چه سریعتر خودم را به او برسانم. تا خود صبح دل توی دلم نبود؛ آن سالها سفر کردن دختری به سن و سال من از شهری به شهر دیگر به راحتی الان نبود. ساعت ۵:۳۰ صبح بود که راه افتادم سمت کرمانشاه. وسط جمعیت و در مراسم بود که متوجه شدم پدرم شهید شده!»
امیر سرتیپ اکبر نجفی که سرانجام به آرزویش رسید و در تاریخ ۱۴ آذر ۱۳۷۵ در سن ۴۹ سالگی با عنوان شهید امنیت و با زبان روزه به شهادت رسید، از مدتی قبل نوای شهادت مینواخت: «پدر در تمام دستنوشتههایش از شهادت میگفت. یک ماه قبل از شهادت به مادرم گفته بود: «من به دست ضد انقلاب ترور میشوم.» مادر خندید و گفت: «این همه رجال سیاسی در مملکت داریم چرا شما؟» پدر جواب داد: «ترور میشوم، آن هم به دست وهابیت!»
روز ۱۴ آذر هنگامی که امام جمعه کرمانشاه حضرت آیت الله زرندی عازم شرکت در مراسم ختم ملأ محمد ربیعی امام جمعه اهل تسنن سابق استان بود، عدهای فرصت طلب و عناصر اراذل و اوباش که از مدتی قبل قائلهای را در کرمانشاه به پا کرده بودند، با سردادن شعارهایی به طرف امام جمعه حمله میکنند که توسط محافظین از محل دور میشوند و در این بین پدرم در حین مأموریت توسط عناصر منافق که کمین کرده بودند، هدف گلوله در ناحیه شاهرگ قرار میگیرد و در مسیر انتقال به بیمارستان به دلیل شدت جراحت به شهادت میرسد.»
حالا با گذشت ۲۵ سال از شهادت شهید امیرسرتیپ اکبر نجفی هر ۴ فرزندشان به طریقی راه پدر را که شعار اصلیشان تبعیت از ولایت بود، ادامه میدهند که نقش همسر شهید همانطور که در طول زندگی با شهید اکبر نجفی بسیار تأثیرگذار بود، در تربیت فرزندان هم نقش مهمی داشت و بعد از شهادت همسر مسئولیت سنگینی را به دوش کشید.