یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید مصطفی نوروزیان ، شهدای بروجرد

  • ۱۵:۴۵

شهید مصطفی نوروزیان - بروجرد

شهید مصطفی نوروزیان

فرزند : ماشاءالله

ولادت: ۱۳۴۱/۰۳/۱۴ بروجرد 

شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۹

محل شهادت : شلمچه

مسؤلیت در زمان شهادت : معاون گردان 

مزار : گلزار شهدای شهرستان بروجرد -استان لرستان 

چهاردهم خرداد ۱۳۴۱، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش ماشاءالله، خواربارفروش بود و مادرش ملوک نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته تربیت معلم درس خواند. معلم بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و نهم دی ۱۳۶۵، با سمت معاون گردان در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به سر وصورت، شهید شد. مزار او در بهشت شهدای زادگاهش بروجرد واقع است.

شهید حسن گودرزی و شهید مصطفی نوروزیان - بروجرد

شهید حسن گودرزی و شهید مصطفی نوروزیان - زبیدات ۱۳۶۳

وصیت نامه شهید مصطفی نوروزیان 

ب) وصیت نامه شهید:

 خدایا به صالحان درگاهت قسم خجالت می کشم پیش حسین مظلوم ، من تنم سالم باشد و او سر در بدن نداشته باشد.خدایا ترا به تمام اسماء شریف و عظمت خودت و به خون پاک شهیدان مظلوم کردستان و خوزستان ، ما را پیش محمد مصطفی (ص) و علی مرتضی (ع) و فاطمه زهرا (س)و دیگر ائمه (ع) رو سفید کن. خدایا به آبرو مندانی که بدنشان سوخت و بی سر گشت و صد پاره پیکر شدند ، آبروی ما را پیش انبیا و اولیاءات مریز ، و به همان صد پاره پیکر شدگانت قسم ، بدن ما را صد پاره و گمنام کن که لاقل روز موعودت ما هم رو سفید و سر بلند باشیم .

آنکه در خون عشقبازی می کند تا قیامت سر افرازی می کند

خواهران عزیزم:زینب گونه هر جا که رفتی از آرمان خون شهدا صحبت کنید. کارهایتان در راه رضای خدا و خوشنودی خدا باشد، راه شهدا را باید خواهران و برادران ادامه دهند، عاشقان در میدان جنگ و شب جبهه خدمت برای الله را کوشاتر از همیشه انجام دهید.

نمازتان را اول وقت بخوانبد، و برایم نماز بخوانید امید است که روز قیامت سربلند باشی، ضمناٌ 18 روز از روزه ماه مبارک را نگرفته ام اگر توانستید آن را برایم ادا کنید. مادرم افتخار کنید که امانتی را که بدست آوردید بدون کم و کاست تحویل صاحب اصلیش دادید. مرا در جوار پاک شهدا به خاک بسپارید و اگر توانستید چهار شب جمعه سوره بنی اسرائیل و جوشن کبیر را برایم بخوانید و این را بدانید کربلا آزاد و اسلاممان پیروز خواهد شد. پدرم به خود حالت ضعف و زبونی نگیرید که دشمن خیال کند ما شکست خورده ایم در مرگم شاد باش و لباس سیاه را نپوش و صلوات و تسبیح خدا را گو. مرا با لباس سپاه به خاک گذارید تا دشمن بداند که با هدف مُردم. نمازتان را با اخلاص و اطاعتتان را از خدا با خوشرویی عمل نمایید.

به نقل از : http://tarkesh74.blogfa.com/post/11


ج) خاطره ای از سردار شهید فیروز سرتیپ نیا به نقل از احمدیار سوری

بنده احمدیار سوری عضو گردان عاشورا خاطراتی از شهید سرافراز فیروز سرتیپ نیا فرمانده گردان کمیل را جهت زنده نگه داشتن یاد و رشادت‌های آن عزیز همیشه جاوید به قلم می نگارم.

در اعزام های مکرر که با او داشتم روحیه شاد و شهادت طلبی در او بارز بود و اما در سال ۶۵/۱۰/۴ به لشگر ۵۷ حضرت ابوالفضل به عنوان نیروی بسیجی به گردان کمیل به فرماندهی شهید فیروز سرتیپ نیا اعزام شدم. با توجه به لطفی که نسبت به حقیر داشتند بعنوان معاون گردان کمیل معرفی کردند بعد از عملیات کربلای ۴ بنا به تصمیمات فرماندهی لشگر مقرر شد دو گردان شهدا به فرماندهی شهید سیدجواد میرشاکی و گردان کمیل به فرماندهی شهید فیروز سرتیپ نیا در محور شلمچه عملیات کربلای ۵ شرکت کنند.

شب جمعه ۶۵/۱۰/۲۶ از خرمشهر به محل عملیات اعزام شدیم با توجه به توجیهات قبلی محور عملیات جزیره حوارین که بین شط العرب و نهر خین بود مشخص شده بعد از سه روز درگیری شدید خط تثبیت شد معاون اطلاعات لشگر شهید حاج کردی گفتند شما باید از خاکریز تا کنار شط العرب کانال بزنید تا بچه ها تمام حرکات شناورهای دشمن را زیر نظر داشته باشند. روز جمعه ۶۵/۱۰/۲۹ بعد از نماز و صبحانه تقریباً ساعت ۹ صبح بود که برای توجیه فرماندهان گروهانهای گردان کمیل شهید فیروز سرتیپ نیا بوسیله بی سیم تماس گرفت تا در مقر گردان جهت انجام ماموریت محوله و توجیه نیروهای تحت امر در حالی که بی سیم در دست داشت درون سنگر شدیم دو طلبه ای که کنار ما بودند گفتند کی شهید شد وقتی نگاه کردم دیدم که با اصابت خمپاره به جلو سنگر تکه های ترکش جان مخلصین خدا را یکی پس از دیگری گرفت.

شهید حجت سرتیپ نیا سینه اش متلاشی شد و شهید شد. شهید مصطفی نوروزی تازه داماد، مداحی که با حجت همراهی می کرد و دعا می خواند ترکش به سرش خورد و صورت منورش را متلاشی کرد و سر از تن جدا شهید شد و شهید فیروز که ترکش ها به پاها و قسمت پایین شکمش خورده بود غرق در خون رو به من کرد و گفت کلتم را پیدا کن، چند بار این جمله را تکرار کرد، بعد او را به بیمارستان منتقل کردند. بعداً باخبر شدم که شدت جراحات آنقدر زیاد بوده که منجر به شهید شدن او شده بود. فکر نمی کردم او شهید شود حقا که شهادت خلعتی آسمانی است که خدا به بندگان خوبش عطا می کند.

از اخلاق های خوب او این بود که بسیجیان را خیلی دوست داشت. عاشق عملیات رزمی بود و اسلام را در سایه جهاد سربلند می دانست. با اینکه فرمانده گردان بود خودش اذان می گفت و بعضی اوقات مکبر می‌شد. قبل از شروع هر سخنی و سخنرانی جمله زیبای ایاک نعبد و ایاک نستعین می گفت. پشت کوله بارهای بسیجیان با دست خط زیبا جمله «قوّ علی خدمتک جوارحی» می نوشت. در روزهای آخر عملیات غذا کم می خورد (چرا که آب نبود و مسئله طهارت مشکل) سعی می کرد همیشه با وضو باشد، خوش رو و شاد بود و دیگران را مسرور می نمود. با انواع سلاح‌ها آشنا بود و تیرانداز ماهری بود . همیشه به یاد خدا بود.

روحش شاد و یادش گرامی 

منبع خاطره : سبحان کوهدشت 

https://www.kanoonsobhan.ir/8251-1375/

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan