- جمعه ۱۶ ارديبهشت ۰۱
- ۱۹:۰۶
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بیرجند، چشمانش به تلفن منزل دوخته شده است، در دلش آشوب است و آرام و قرار ندارد. طه خواب است و منتظر آمدن پدر که گفته بود میآید. آقا مرتضی حرفش حرف بود، زیر قولش نمیزد.
با همه دلواپسی نهار را هر طور بود برای طه درست کردم او را غذا دادم اما خودم نتوانستم چیزی بخورم. استرسی عجیب در دلم افتاده بود و از خانه بیرون نرفتم و منتظر زنگ تلفن بودم. عقربههای ساعت 17 را نشان میداد تلفن خانه زنگ خورد، طه بهسمت گوشی رفت اما زودتر خود را رساندم تا او برندارد. در صدای پشت تلفن بغضی نهفته بود بغضی که میخواست خبری را به من بدهد اما جرئت بازگو کردن نداشت.
اضطراب بر من غلبه کرده بود دیگر خود را برای شنیدن هر اتفاقی آماده کردم. خبر کوتاه بود اما دردناک. آن خبر کوتاه پایان همه دیدارهای من و مرتضی بود و از آن روز باید برای طه هم پدر و هم مادر باشم.
درود خدا قوت برادر بزرگوار و ولایی روح پدر تان شاد و قرین ...