یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید جاویدالاثر شکرعلی بهاروند ، شهدای خرم آباد

  • ۱۳:۰۰

شهید جاویدالاثر شکرعلی بهاروند ، شهدای خرم آباد 

شهید شکرعلی بهاروند

فرزند  : علیخان

تاریخ ولادت : ۱۳۴۱/۰۱/۰۱

تاریخ شهادت  :   ۱۳۶۵/۰۱/۰۱

محل شهادت  : پنجوین عراق

محل دفن  :  جاویدالاثر

یکم فروردین ۱۳۴۱، در روستای دیناروند علیا از توابع شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش علی خان، کشاورز بود و مادرش هم طلا نام داشت خانه دار. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. گروهبان-سوم ارتش بود. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد.. یکم فروردین ۱۳۶۵، در پنجوین عراق به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد.

سایت یاد امام وشهدا

شگر علی در اولین روز فروردین ماه سال 41 در یکی از روستاهای اطراف خرم‌آباد به دنیا آمد، چون اولین پسر خانواده بود وقتی به دنیا آمد سبب شادی وصف ناپذیری در خانه شد، 23 ساله که شد راهی جبهه شد یکسال از رفتنش نگذشته بود که خبر شهادتش را برایمان آوردند.اکنون 35 سال است که منتظرم پسرم از در بیاید، هر شب قبل خواب عکسش را نگاه می‌کنم و صبح صورتش را با دستمال تمیز می‌کنم.

فیلم: روایتی از 35 سال چشم انتظاری مادر شهید

روایت یک مادر شهید از ۳۵ سال چشم انتظاری + فیلم

  • ۱۲:۱۹

لرستان| روایت یک مادر شهید از 35 سال چشم انتظاری + فیلم

من پسرم را در راه خدا دادم امیدوارم خدا این هدیه را از من قبول کند

شگر علی بهاروند در اولین روز فروردین ماه سال 41 در یکی از روستاهای اطراف خرم‌آباد دیناروند علیا به دنیا آمد، چون اولین پسر خانواده بود وقتی به دنیا آمد سبب شادی وصف ناپذیری در خانه شد، 23 ساله که شد راهی جبهه شد یکسال از رفتنش نگذشته بود که خبر شهادتش را برایمان آوردند.اکنون 35 سال است که منتظرم پسرم از در بیاید، هر شب قبل خواب عکسش را نگاه می‌کنم و صبح صورتش را با دستمال تمیز می‌کنم.

نگاههای مادری که 35 سال به یک قاب عکس دوخته شد

مادر شهید با وصف حال و هوای خود از روزی می‌گوید که خبر تشییع و تدفین شهید عزیزالله بهاروند شهیدی که طی ماههای گذشته تفحص و به زادگاهش لرستان برگشت می‌گوید: حال و هوای عجیبی داشتم بوی پسرم را حس می‌کردم، شهید عزیزالله از بچگی با پسرم دوست بود وقتی برگشت دل من هم آرام گرفت وقتی شهید می‌آورند به استقبال می‌روم و مویه می‌خوانم.

مادر شهید با بغضی 35 ساله و اشکی که بر چشمانش جاری بود ادامه داد: پناه بر خدا شاید تا زنده بودم پلاک، ساک یا تیکه‌ای از لباس پسر مرا هم آوردند، جای قبر پسرم را خالی گذاشته‌ام و بچه‌هایم را قسم داده‌ام تا اگر زنده بودم و برنگشت جنازه‌ام را در قبر خالی پسرم دفن کنند و لباس‌هایش را زیر کفن روی سینه‌ام بگذارند تا احساس کنم پسرم را بغل کرده‌ام.

مادر شهید مفقود الاثر در آرزوی آمدن یک پلاک

مادر شهید در پایان صحبت‌هایش گفت:  و در آخر شفاعتم کند.

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan