یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

بسیجی مجاهد شهید فرج الله مقومی- شهدای بروجرد

  • ۰۰:۵۵

شهید فرج الله مقومی - بروجرد

شهید فرج الله مقومی

نام پدر: میرزامحمدحسین

شغل(ها): بسیجی 

تاریخ تولد: 16-9-1309 شمسی

محل تولد: بروجرد

تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۰۳/۰۶ شمسی

محل شهادت : عراق - اردوگاه اسرای الرمادی

دلیل شهادت : شکنجه توسط کفار بعثی در اسارت

گلزار شهدا: بهشت شهدای بروجرد - استان لرستان

سامانه ملی شهدا

خاطرات مقاومت و شهادت شهید از زبان یکی از همرزمان

وصیتنامه ای از جنس معرفت- شهید سید مصطفی اسماعیل زاده کاشانی

  • ۱۳:۲۷

شهید سیدمصطفی اسماعیل زاده کاشانی

وصیتنامه ای از جنس معرفت از شهید سید مصطفی اسماعیل زاده کاشانی

ظالمان تاریخ با خون ارتزاق معاش نموده اند و جهانخواران قرن 20 بیش از آنها خون خورده است

الدنیا سجن المومن و جنت الکافر

نخست به یگانگی خدا و بعثت انبیا به ویژه رسول معظم اسلام آن وجود مقدس که نورش مقدم بر جهان و جهانیان آفریده شده و امامت عظام و غیبت ولی ا..اعظم آن جان جهان و یوسف زهرا در پس پرده اقرار و اذعان می نمایم و معاد آن بازگشت انسان ها و احضار به محضر پروردگار را جهت اقامه عدل تصدیق می کنم و عدالت خداوند را به عنوان اصلی لازمه دیگر اصول معترفم .

شهید حسین خاکباز که در اردوگاه اسرا در عراق به شهادت رسید

  • ۱۲:۲۷

https://cdn.yjc.news/files/fa/news/1399/4/14/12174593_427.jpg

عراقی ها چون در این عملیات تلفات چندانی نداشتند، اسرا را زیاد اذیت نمی کردند. یکی از سربازان عراقی آمد بچّه ها را در آغوش گرفت و با آنها احوالپرسی کرد. حسابی تشنه بودیم. یکی از اسرا به نام مقصودی از عراقی ها آب خواست و برای این درخواست، توسط یکی از بعثی ها به اعدام محکوم شد که یک استوار عراقی مانع از اجرای حکمش شد.
حدود ۳۵ نفر بودیم؛ زخمی و سالم. دو نفر هم همان جا شهید شدند. تشنگی امان مان را بریده بود. هرچه اصرار می کردیم، آب نمی دادند. می گفتند: "ماه صیام. حرام، حرام!"
نمی دانم چه سنتی است بین این قوم و ندادن آب؟ بعداً که به بصره منتقل شدیم دیدیم که اکثرشان نوشابه می خوردند. ۹ روز در بصره بودیم؛ درون یک سالن سینما که ۲۰۰-۴۰۰ نفر اسیر در آن نگهداری می شدند. عکس بزرگی از صدام آنجا نصب کرده بودند که روز سوم- چهارم، به دست بچه ها تکّه تکّه شد. هنگام عبور از میان شهر، مردم برای تماشای اسرا به خیابان آمده بودند. بعضی ها ناراحت بودند و بعضی خوشحالی می کردند. در بیمارستان بصره، یک سرباز بود که ابتدا مجروحان فکر می کردند پرستار است. وقتی یک مجروح ایرانی می آوردند، با مهربانی خاصی به ملاقات او می رفت و می پرسید: "کجای بدنت درد می کند؟"
وقتی که مجروح می گفت دستم یا هر جایی دیگر، آن چنان با لگد به جایی که درد می کرد، می زد که مجروح بیچاره بی هوش می شد. چند نفر از بچه ها به خاطر این گونه کارهای وحشیانه و نبودن دکتر، به شهادت رسیدند؛ از جمله برادر "حسین خاکباز".1


دو سه نفر از سربازان عراقی در بصره، وقتی ما را با آن حالت دعا و راز و نیاز می دیدند، گریه می کردند و می گفتند: "به ما گفته اند شما آتش پرستید؛ در حالی که دعا می خوانید، اذان می گویید و نماز می خوانید!"

به نقل از سایت جامع آزادگان

خاطرات دوران اسارت

1. مشخصات بیشتری از شهید عزیز (حسین خاکباز) بدست نیامد.

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan