یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهیده شهناز حاجی‌شاه؛ اولین زن شهید مقاومت خرمشهر/ فقط یک کلام گفت چادرم! و شهید شد

  • ۲۳:۳۸

شهیده شهناز حاجی شاه - خرمشهر

شهیده شهناز حاجی شاه
نام پدر: غلام علی

تاریخ تولد: 1-1-1333 شمسی
محل تولد: دزفول
تاریخ شهادت : 8-7-1359 شمسی
محل شهادت : خرمشهر
دلیل شهادت : اصابت ترکش دشمن 
گلزار شهدا: گلزار شهدای خرمشهر ، استان خوزستان

نوید شاهد

شهیده شهناز حاجی‌شاه در جلوی مقر همیشگی اش، مکتب قرآن زمانی که آمده بود برای سنگرها غذا ببرد همراه با یکی از دوستانش، شهناز بر اثر اصابت آتش توپ دشمن به شهادت رسید و در لحظه شهادت فقط یک کلام گفت چادرم! و شهید شد.

تاریخ معاصر شاهد حضور زنان در برهه‌های حساس است. به راستی که نقش زنان در دوران انقلاب و دفاع مقدس و پس از آن بسیار پررنگ و حائز اهمیت است. زنان در جریان نهضت امام خمینی (ره) هم به عنوان پیرو ولایت و هم در نقش مادر و همسر به پیروزی انقلاب کمک کردند. همانگونه که در صدر اسلام شاهد دفاع زنان از جبهه حق بودیم، زنان مسلمان ایران نیز با الگوگیری از آموزه‌های دینی در راستای تکوین و دوام انقلاب نقش آفرینی کردند.

زنان شهید واژه به واژه ایثار را برایمان معنا کردند. هر چه بیشتر از آن‌ها بدانیم، چون چراغ راه فروزانی‌اند که صراط مستقیم را هرگز گم نخواهیم کرد.

در برگ برگ خاطرات بانوان شهید جست‌وجو می‌کنیم و این‌بار به نام شهیده شهناز حاجی شاه می‌رسیم.

زندگی نامه

شهیده شهناز محمدی زاده - شهدای خرمشهر

  • ۱۳:۰۸

شهید شهناز محمدی زاده - خرمشهر

شهیده شهناز محمدی زاده

نام پدر: شکرالله

تاریخ تولد: ۱۳۳۹/۰۳/۱۰ شمسی

محل تولد: دزفول

تاریخ شهادت: ۱۳۵۹/۰۷/۰۸

محل شهادت: خرمشهر

نوید شاهد

شهناز فکر می کردم خیلی چیزها از تو می دونستم!

هرچی ازمادرت پول می گرفتی برای خودت نمی مانداماهیچ وقت رونکردی به چه

کسی می دادیشان؟

یادت هست شهناز؟تویک دوربین داشتی وباآن کلافه مان کرده بودی.چپ می

رفتی راست می آمدی تق تق عکس می گرفتی؟ازخرمشهربدون آدم هایش‌-

ازدرودیوارسوراخ سوراخش-ازشهدایش-ازهمه چی-یادت هست شهناز؟سرت

غرغرمی کردم که:«یه شهردرب وداغون عکس گرفتن داره؟»توهم بهم

گفتی:«شایداین عکس هابمونه برای بعدازما.»راستی شهنازدوربینت کجاست؟خیلی

دنبالش گشتم!

وای شهناز.چراآن روزمعنی حرفت رانفهمیدم؟چراآن روزکه داشتیم باهم صبحانه

می خوردیم همه ی حرفهات برایم شوخی بود.حتی وقتی موقع ناهارهم بهم گفتی.

وقتی فکرش رامی کنم دیوانه می شوم که چرانفهمیدم؟ سرشام که بازخندیدی و

گفتی:این شام آخرمنه.چرا؟خیلی قشنگ یادم هست سیب توی دستت بود خوردیش

وبعدخندیدی خیلی قشنگ ِبهم گفتی:این هم آخرین سیبه که می خورم.ودوباره 

خندیدی.

یادت هست شهناز؟بدوآمدم دنبالت گفتم:مامان وبابات آمده اندببرندت.گفتی:قایمم

کن نمی خواهم بروم.می خواهم درخرمشهربمانم.راضیت کردم باآنهاحرف بزنی راضی

شان کردی یک روزدیگربمانی.یک روز دیگرفقطیک روزاما... 

دیدمت کمی غذابرداشته بودی ومی بردی برای رزمنده ها داشتی ردمی شدی

ازکنارگل فروشی. ترکش خوردبه تنت وتونشستی.همان جاکنارگلفروشی وماندی

توی خرمشهر برای همیشه!

کارهایت عجیب وغریب بود.آخردخترجان!این همه جابرای نوشتن بودچراوصیت نامه

ات راروی دستمال کاغذی نوشتی؟می دانم هیستی چپ چپ نگاهم نکن.هنوزهم

می گویم توهمان شهنازعجیب وغریب خودمانی!

نحوه ی پرپرشدن اصابت ترکش... .

منبع: وبلاگ برادرم قابیل

زندگینامه و خاطرات  شهید

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan