- شنبه ۹ شهریور ۰۴
- ۱۲:۰۰
بشارت شهادت این پسر را به مادرش داده بودند
فارس/ خواب دیدم پسر همسایهمان میلاد آمد و گفت: خاله، علی شهید شده… به سرش ضربه خورده. بعد دیدم ۱۵ نفر با لباس سبز سپاه تابوت آهنینی را آوردند داخل خانه. علی لباس سپاه تنش بود، یک آرم زرد روی لباسش بود.
بارها پای روایت مادران شهید نشستهام. بارها اشک ریختهام، گاهی پنهان، گاهی بیاختیار. اما دیدار با خانواده شهید «علی بهاروند»، برای من چیز دیگری بود. این بار، نه فقط یک گزارش، بلکه تجربهای بود که مرا درون خود فرو برد.
پدر و مادری که ۱۲ روز پیش، جوان ۲۵ سالهاش را در دفاع از خاک وطن، تقدیم اسلام و انقلاب کرده بود. اما آنچه دیدم، برخلاف آنچه انتظار داشتم، داغی بیتابکننده نبود؛ استواری بود. صبری بود که از جنس کوه بود.
با مادر شهید سر صحبت را باز کردم مادری که همچون کوه استوار بود، مادر کلامش را با سلام بر امام حسین(ع) آغاز کرد و همزمان که سلام میداد صدایش میلرزید و اشک در چشمهایش مینشست.
راستش را بخواهید حال و هوای مادر شهید به من آرامش میداد؛ در دل گفتم: الحق که از مادری چون تو، باید علیواری تربیت شود که در جوانی به شهادت برسد.
با سلام شهید نور میرزا ابراهیمی از اولین شهدایی جنگ تحمیلی ...