- سه شنبه ۱ فروردين ۰۲
- ۰۳:۱۸
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از گروه حماسه و مقاومت بلاغ،نخستین روز فروردین سال 93 تصمیم گرفتیم به دیدار خانواده شهیدی برویم که تاریخ تولد و تاریخ شهادتش اول عید بود .شهید سید مرتضی میری در تاریخ 1 /1 / 1361 در عملیات فتح المبین به اصحاب آخرالزمانی سید الشهدا(ع) پیوست.
خاطرات ایشان را در گفتگو ما با همسر بزرگوار این شهید در ادامه می خوانید:
بلاغ:خانم میری کمی در مورد سید مرتضی و زندگی تان با این شهید بزرگوار توضیح دهید
من و سید مرتضی هم سن و سال بودیم، 18ساله بودم که پدر ومادر سید به خواستگاری ام آمدند و ماهم به دلیل مذهبی بودن خانواده میری راضی به این ازدواج شدیم.
سه سال و نیم با مرتضی زندگی کردم و حاصل این زندگی هم دو فرزند به نام های سید مهدی و سیده زهره بود.
زمان شهادت آقا سید مرتضی دختر کوچیک مان سیده زهره 2 سال سن داشت و آقا سید مهدی تنها 40 روزه بود که از دیدن پدر مهربانش محروم شد. آقا سید مرتضی فقط یک بار توانست پسرش را ببیند و بعد از آن شهید شد.
بلاغ: از خصوصیات اخلاقی شهید بگویید
, بلاغ: ,
سید خصوصیات اخلاقی بارزی نسبت به دیگر اعضای فامیل و بچه محل ها داشت به طوری که اخلاق خوبش در بین همه زبانزد بود.
,
سید موقع شهادتش فقط 23 سال سن داشت و در این مدت آنقدر به مردم خوبی کرد که وقتی شهید شد تا یک سال تمام مردم محل عزادار او بودند.
,
بلاغ: از حال و هوای سید مرتضی قبل از شهادت اگر خاطره ای دارید بگویید
, بلاغ:,
ده الی 12 روز قبل از شهادتش به خانه آمد و تنها پسرش را برای اولین بار بوسید و دو باره به جبهه رفت.
12 روز مانده به عید سید مرتضی به منطقه رفت و دقیقا هم همان زمان مصادف بود با عملیات فتح المبین. آقا مرتضی هم برای ما نامه می نوشت، انگار که می دانست قرار است شهید شود.
عید شده بود و چند نفر از دوستان شهید نامه سید را برای ما آوردند و گفته بودند که نامه برای قبل از عید است، در نامه ها خبر از سلامتی می داد. همان شب من خیلی خوشحال بودم و از خدا می خواستم که چه خوب می شد سید مرتضی هرچه زودتر به خانه بیاید.
فردای همان روز دیدم که یک خودرو به بهانه تصادف کردن یکی از اقوام به دنبال پدر و مادر سید آمدند و آنها را با خود بردند تا اینکه بعد از ظهر آن روز برادر آقاسید به خانه مان آمد و از من عکسی از سید مرتضی خواست، همانجا بود که فهمیدم سید مرتضی از بین ما پر کشید و بار سفر را بست.
پیکر پاک سید مرتضی را روز 12 فروردین به ما تحویل دادند و در همان روزهم با حضور اهالی محل و اطرافیان و همچنین آیت الله معلمی در روستای چهار طاق بن (محل زندگی شهید) به خاک سپردند.
بلاغ: حاج خانم، سید مرتضی در کدام علمیات به شهادت رسید؟
, بلاغ:,
عملیاتی که سید مرتضی در آن شهید شد "فتح المبین" نام داشت، این عملیات با رمز یازهرا(س) شروع شده بود، عملیاتی که در آن اکثر شهدا از ناحیه پهلو زخمی شدند و به شهادت رسیدند.
سید مرتضی هم از این قضیه بی نصیب نماند و در اولین روز عید یعنی در تاریخ 1 / 1 / 1361 همانند مادرش حضرت زهرا(س) از ناحیه پهلو ترکش خورد و از ناحیه سر وصورت دچار سوختگی شدید شده بود.
این یکی از افتخارات سید مرتضی بود که همانند مادرش شهید شد.
بلاغ: سید مرتضی قبل از شهادتش در مورد شهید شدن هم حرفی میزد؟
بله، یک بار که برای مرخصی آمده بود قبل از اینکه برود به بنده گفت که اگر شهید شدم تو نیازی نیست تا پارچه ای که بر سر من می گذارند را برداری چرا که من نتوانستم آنطور که حقت بود زندگی خوبی را برایت بسازم به همین خاطر خجالت می کشم که تو پارچه سر من را برداری و در آن حالت من را ببینی.
,
بلاغ:سید مرتضی پسر ارشد خانواده بود نظر پدر و مادر سید مرتضی درباره شهادت فرزندشان چه بود؟
, بلاغ:,
به هر حال هر پدر و مادری برای فرزند خود زحمات زیادی می کشد و وقتی بزرگ شد انتطار ندارد کوچکترین زخمی بر روی فرزند خود ببیند.
,
پدر و مادر سید مرتضی هم خیلی گریه و زاری می کردند ولی بعد از یک مدت خدا رو شکر میگفتند که پسرشان با شهید شدندش باعث سرافرازی آنها هم در این دنیا و هم در آن دنیا شده است.
,
بلاغ: وقتی سید مرتضی شهید شد چطور زندگی را اداره می کردید با توجه به اینکه خانه ای نداشتید در کجا مستقر بودید؟
, بلاغ:,
بعد از شهادت سید مرتضی ما در خانه پدر و مادر سید زندگی می کردیم وسرپرستی ما هم برعهده آنها بود، با این حال بنده هم کار م یکردم و هم از بچه مراقبت می کردم. تااینکه بچه ها بزرگ شدند.
,
سپس بنیاد شهید هم این خانه ای که الان در آن مستقر هستیم را ساخت و از خانه پدر و مادر سید مرتضی به اینجا نقل مکان کردیم.
,
بلاغ: آیا شده روزی به دلیل مشکلات زندگی از شهید گلایه کنید؟
, بلاغ:,
شهید شدن سید مرتضی باعث آبروی ما شد و ما را در این دنیا و آن دنیا بزرگ کرد. همیشه بر سرمزار شهید می روم گریه می کنم تنها از روی دلتنگی ، ولی هیچوقت از سید مرتضی و زمانه گله و شکایت نکردم .
,
وقتی که بچه ها کوچک بودند همیشه از خدا میخواستم تا صبر حضرت زینب(س) را به من عطا کند تا همانطور که سید مرتضی آرزو داشت و حتی به من وصیت کرده بود فرزندان را به خوبی تربیت کنم
,
بلاغ: در پایان هم اگر خاطره ای از شهید بعد یا قبل از شهادت دارید بفرمایید:
, بلاغ:,
چند سال قبل به حج تمتع مشرف شدم. در سرزمین عرفات مشغول خواندن دعای جوشن کبیر بودیم که ناگهان احساس کردم که در حالت خواب هستم و دیدم که سید مرتضی با لباس پاسداری در کنار دیواری ایستاده و یک مفاتیحی که همیشه در خانه میخواند در دستش بود و همراه با ما در حال خواندن دعای جوشن کبیر بود.
,
یک دفعه به حالت عادی برگشتم و وقتی با روحانی کاروان این موضوع را مطرح کردم ایشان گفتند که شهید شما هم همراتان به مکه آمده است.
,
,
,
این خاطره هیچ وقت از یادم نمی رود و همیشه هم از خدا می خواهم که دوباره به مکه مشرف شوم واین صحنه را باز مشاهده کنم.
,
بنده اکثر مواقع سید مرتضی را در خواب میبینم و همیشه هم با همان لباس پاسداری مشاهده می کنم.
شهید سیدمرتضی میری چهاربنی (۱۳۳۷ جویبار _ ۱۳۶۱ شلمچه) متولد شهرستان شهید پرور جویبار در استان مازندران است. ایشان در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد، مادرش ؟ و پدرش سیدرضا نام داشت.
تحصیلات و خانواده
[ویرایش]
سیدحسن میراحمدی سیدمرتضی میری در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع متوسطه به پایان رساند .شهید بزرگوار متاهل و فرزند ؟ خانواده بود.
شهادت
[ویرایش]
سیدمرتضی میری سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران بود و در لشکر ۷۷ ثامن الائمه خراسان به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۱/۱/۱ هجری شمسی در منطقه شلمچه و در عملیات فتح المبین شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در گلزار شهدای چهار طاق بن به خاک سپرده شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
منبع : ویکی شهید