- دوشنبه ۹ بهمن ۰۲
- ۱۲:۰۷
شهید حسن درویشی
حسن درویش در سال ۱۳۴۱ در روستای جعفر آباد شوش دانیال چشم به جهان گشود. کودکی شجاع که در دوره تحصیلات ابتدایی به علت ظلم ستمشاهی مجبور شد به همراه خانواده، زادگاهش را ترک کند. حسن پس از مدتی زندگی در دزفول به شوش دانیال مهاجرت کرد و صدای مادر برای همیشه در ذهنش باقی ماند: «طاغوت زمین و زندگی ما را تصاحب و منزلمان را در روستا با خاک یکسان کرد.» کلاس هشتم را تازه به اتمام رسانده بود که برای امرار معاش خانواده به شوش رفت تا در کنار برادر به کار مشغول شود. او علاوه بر کار در روز، شب ها برای تعلیم قرآن در مجالس قرآن شرکت می کرد که با اوج گرفتن انقلاب به عنوان یکی از مظلومان تحت ستم شاه پیام امام (ره) را لبیک گفت.
حسن پس از پیروزی انقلاب در کمیته انقلاب اسلامی به حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب پرداخت و با تشکیل سپاه پاسداران، سبز پوش دشت شقایق گشت. جنگ تحمیلی برگ زرین دیگری از کتاب عشق حسین بود. او در عملیات بسیاری حماسه آفرید و مهارتش را در شلیک آر.پی.جی٧ و ساختن قایق های محلی در رودخانه کرخه و غنیمت گرفتن تانک های بسیاری از دشمن بعثی به همه اثبات کرد.
درویش در طول جنگ تحمیلی، مسئولیت جبهه شوش و تشکیل و فرماندهی تیپ ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) قم و فرماندهی تیپ ۱۵ امام حسن (ع) (تیپ مستقل ۱۵ تکاور دریایی) را بر عهده داشت و بارها به کمک نیروهایش دشمن را از حریم سرزمین اسلامی دور کرد.
او پس از مدتی به لبنان رفت و بعد از بازگشت، با حضور در تیپ ۱۷ علی بن ابی طالب(ع) و درخشش دوباره در مقر فرماندهی تیپ ۱۵ امام حسن(ع) شهامتش را به استکبار نشان داد. سرانجام این دلاور در سال ۱۳۶۳ به شوق دیدار پروردگارش در عملیات بدر جاودانه شد و خورشید شرمسار از ایثار مردی که از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود، در پشت ابرها مخفی گشت تا این بار نور وجود حسن قلب مردم جهان را روشن کند. پیکر پاکش را در شوش دانیال به خاک سپردند.
خاطراتی از شهید
۵. پدرش می گوید: من هر سال در شب بیست و یکم ماه رمضان یک گوسفند ذبح کرده و مجلسی را برپا می کنم. یک سال بیستم ماه رمضان ماشین نداشتم. دو ماشین داشتم ولی یکی به اهواز و دیگری به شهرک امام رفته بودند. در فکر بودم که گوسفند را چگونه به منزل بیاورم. در همین احوال حسن با ماشینی از جبهه آمد. من خدا را شکر کردم که مشکل حل شد. به حسن گفتم: می توانی یک کار برای من انجام دهی؟ یک گوسفند در خارکو است آن را بیاور که ذبح کنیم. گفت: با چه وسیله ای بروم؟ گفتم: با همین ماشین این ده کیلومتر را برو و گوسفند را بیاور. گفت: پدر این ماشین بیت المال است و من این کار را نمی کنم. گفتم: پول بنزین آن را می دهم و بیشتر هم میدهم. و خلاصه هر چه اصرار کردم نپذیرفت. گفت: شما می بینی که من هر وقت با ماشین سپاه به منزل می آیم، کارهای خود را با موتورسیکلت شخصی انجام می دهم نه با ماشین بیت المال۔
۶- باز پدر شهید می فرماید: روزی نامه ای از سپاه آوردند درب منزل به من دادند که مربوط به حسن بود. دیدم نامه از تهران است و آیت الله خامنه ای نوشته بود و امضاء کرده بود و مضمون آن این بود که شما به فرماندهی لشکر منصوب می شوید و باید این مسئولیت را بپذیری. وقتی نامه را به حسن دادم، او کاملا آن را کتمان نمود.
وصیت نامه شهید
اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن
سلام و صلوات خداوند بر شهدای اسلام عزیز از صدر تا کنون ؛ سلام بر صالحان که صراط مستقیم را پیشه راه خود کردند و ندای حسین گونه روح الله را لبیک گفتند و سر از پای نمی شناسند در راه خدا.
وصیت نامه ام را چنان آغاز می کنم که ای امام! ای فرزند پاک رسول الله ! ای فرزند حضرت امیر! که همچون حضرت امیر در میان از خدا بی خبران به تنهایی از حق و دین خدا و سنت رسول الله و اسلام عزیز دفاع می کنید. ای امام عزیز! ای امام مؤمنم! ای امام شجاع ام؛ ای امامی که از تمام هستی خویش همچون رسول خدا گذشتی! در آن زمان که کفار قریش وعده های پادشاهی ثروت و سایر امکانات فانی را به رسول خدا می دادند، چه زیبا فرمود آن حضرت: اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهید، دست از دعوتم بر نمی دارم تا این که کشته شوم.
ای امام! به جان رسول الله قسم اگر شمه ای از صفات مؤمنین در ضمیر سربازانت وجود دارد، آن را از دریای بیکران وجود خدادادی حضرت عالی کسب کرده اند. خدایا! تو را به حق قرانت و به حق رسولانت و به حق مقربانت، امام، این حافظ اسلام عزیز را در پناه اقدس خویش تا ظهور حضرت ولی عصر روحی فداه حفظ بفرما۔
دنیای بی کفایت بداند که روح الله یان آمدند تا عرصه زمین را برای ورود حضرت ولی عصر از آلودگی ها تطهیر نمایند و ان شاء الله با نصرت خدای رحمن دست آنان را از این همه خیانت و ظلم که در حق بندگان بی پناه خدا انجام میدهند، کوتاه کنند. چه می اندیشند؟! آیا تصور می کنند می توانند یک بار دیگر در سرزمین های اسلامی قد علم کنند؟! اگر در این تصور آرزوهای شیطانی را پرورش می دهند، آرزویشان را به گور خواهند برد. ای دشمنان اسلام بدانید و آنهایی که در ظاهر آدم و در باطن حیوان، شما هم بدانید، این انقلاب شکست نخورده و نمی خورد که گفته روح الله است، چرا که او بود که گردنکشی های شما را با توکل بر خدا و عشق به اسلام کوتاه کرد و در دنیا خوار و ذلیلتان نمود. امت اسلام بدانید که تنها راه تداوم این حرکت خدایی، توکل به خدای رحمن است؛ توکل کنید. و امام عزیز را همچون گذشته نگاهبان باشید. خداوند در این مسیر حق به همه ما ایمان، تقوا و شجاعت عنایت فرماید
چند جمله ای را با خانواده ام در میان می گذارم. اگر فرزندتان را در راه خدا دادید، او را در راه خدا داده اید؛ بر کسی خدای ناکرده سخت یا منت نگذارید. پدر و مادر شیون مکنید، زیرا اباعبدالله را در کربلا ناجوانمردانه شهید کردند. همسرم زینب وار استقامت کن که رضای خداوند در همین است. و شما فرزندانم عبدالله و زینب! بدانید که پدرتان راه حسین را رفت و بر شما حق و لازم است که ادامه دهید راهی را که من رفتم و بدانید سعادت دنیا و آخرت در همین راه نهفته است.
ازراست : شهید حسن درویش و شهید حبیب الله شمایلی
خاطرات بیشتری از شهید در ویکی شهید