یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

وصیتنامه ای از جنس معرفت- شهید سید مصطفی اسماعیل زاده کاشانی

  • ۱۳:۲۷

شهید سیدمصطفی اسماعیل زاده کاشانی

وصیتنامه ای از جنس معرفت از شهید سید مصطفی اسماعیل زاده کاشانی

ظالمان تاریخ با خون ارتزاق معاش نموده اند و جهانخواران قرن 20 بیش از آنها خون خورده است

الدنیا سجن المومن و جنت الکافر

نخست به یگانگی خدا و بعثت انبیا به ویژه رسول معظم اسلام آن وجود مقدس که نورش مقدم بر جهان و جهانیان آفریده شده و امامت عظام و غیبت ولی ا..اعظم آن جان جهان و یوسف زهرا در پس پرده اقرار و اذعان می نمایم و معاد آن بازگشت انسان ها و احضار به محضر پروردگار را جهت اقامه عدل تصدیق می کنم و عدالت خداوند را به عنوان اصلی لازمه دیگر اصول معترفم .

نهال یکتاپرستی از آغاز با خون آبیاری شده است و برومندی بزرگ سرافراز اسلام تاکنون خون بیشتری طلبیده است . ظالمان تاریخ با خون ارتزاق معاش نموده اند و جهانخواران قرن 20 بیش از آنها خون خورده است.فرزندانی که در مکتب بزرگ آموزگار شهادت حسین تعلیم دیده اند لیاقت و کاردانی خود را به اثبات رسانیده اند.در حالی که کالبدشان بر روی زمین افتاده روح مقدسشان در اعلی علیین به پرواز بر گرد بیت معمور مشغول است.ندای هل من ناصر ینصرنی حسین که از آموزگاران یاری طلبیده هنوز پرده گوش را می نوایند.یاوران راستین حسین کمر همت را محکم بربستند جمعی روی در نقاب خاک با جانی پاک در کشیدند و حجاب تن بردریدند و بر شیفتگان جهان پست خندیدند گروهی نیزدر اسارت دشمن زبون هر لحظه بر ایمان و آرمان خویش شهادت می دهند برخی عضوی یا اعضایی را در طبق اخلاص نهاده و تقدیم جانانه نموده .

عزیزترین گلهای خانواده هایی ذرات وجودیشان به جهان مخلوق خداوندی پیوسته و جانانی نیز اثری از آنان به دست نیامده است.دیگر چه جای درنگ است؟ مگر هدف از زیستن چیست؟ تا چند سال دیگر می توان زیست؟ و تا آن زمان جز افزونی بر معصیت و انباشتن اینان شرمساری و خجلت چیزی همراهی ما خواهد کرد؟ براستی تا چه زمانی می توان شاهد پرپر شدن گلهای بستان اسلام بود و ماندن را با همه زبونی تحمل کرد؟ مگر حسین به ما نیاموخته است که یا زندگی شرافتمندانه و به دور از ننگ و یا مرگی آزادانه حتی با انجام جنگ؟

ممکن است این مطالب تسلسل نطقی نداشته باشد اما هر چه هست تاثرات و تالمات روحی در حالاتی استثنائی و نادر است که معترفم تاکنون کمتر به سراغ من آمده است.حتی می گویم یک بار خواندن آن را دیگر تاب و توان ندارم .

لحظاتی قبل مراسم تودیع یک گروهان از برگزیدگان و آزادگان را انجام دادیم و چه شکوهمند است لحظه وداع و چه دردمند است این نگاه مگر نه این است که انسان با عواطفش و احساساتش زنده است؟ پس چگونه می توان رفتن به قربانگاه عزیزان را مشاهده کرد و نگریست حتی اگر اشک جاری نشود .

خون در روح انسان به جوشش می آید و به کالبد اجتماع سرایت می کند نمی دانم.این مقال را تا کجا حال اجازت دهد اما مصمم هستم هر آنچه در این آیات جلیل و لحظات استثنایی از صحیفه ذهن بر زبان قلم جاری می شود بر این اوراق نگاشته شود تا دیگر سندی بر مظلومیت مظلومان تاریخ باشد.زیرا در این اوقات کمتر می توان از مسائل دینی و مطالب مادی سخن گفت آنهم برای من که حتی اگر اجباراً توفیق یافتم در مسیر زندگی کمتر به قد وابستگی و تعلقات چنگ زده ام .

نمی دانم چگونه به این راه سوق یافتم اما به هنگام سربازی در دوران انقلاب و به خصوص پس از آن عنصری ذهنم را به خود مشغول داشته بود و به امید رسیده به والا هدفی مشعوف بوده ام .

همواره از زیستن و اینگونه بی حاصلی زیستن رنج برده ام و در دل گریسته ام آری دنیا زندان مومن است و با پس زدن آن پرنده روح انسان بال و پری می گشاید و آزادانه عروج می کند و استنشاقی و تنفس در فضایی که دیگر جرم و آلودگی ندارد و جولای در میدانی که دیگر از ستم و بیدادگر و بیداد و ستمگر نشانی نیست، می کند .

بزرگان آموخته اند که برای مرد مرگ در بستر ننگ است و زنهار به مردمی که نه برای خوردنی و پوشیدنی و علائق دنیوی به منظور دست یافتن به هدفی الهی و جاودانی باشد.آیا آموزگاران ما نفرموده اند که :

ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی

گر جز به کشتنم نشود دین حق بلند

ای شمشیرها بیایید بر مغز من فرود

پس دیگر جای درنگ نیست اینک استمرار راه امام و انتقام خون شهیدان به نثار خون در رودخانه مواج خونها نیازمند است .

مطلب بر حوصله وقت می چربد و ترسم از آن است که مقدمات مانع از نگارش مطالب اصلی گردد و فرصت فوت شود.نخستین روی سخنم با تنها کسانم و عزیزترین وابستگانم پس از خدا با خانواده ام با گروهی اندک که بیشترین آلام دنیوی را متحمل شده اند.ابتدا بر گونه های مادر گرامی ام بوسه می زنم و از او حلالیت می خواهم که او وجودش مایه اصلی وجودم است و پیوسته با رقت قلبی و ترحم عاری از توصیف وجودش را و هستی اش را وقف من نموده است و قلم در این بیان کمیتش لنگ است.پس از آن قلبم جز به وداع با خواهر عزیزم گواهی نمی دهد.حلالیت طلبیدن از آن یگانه خواهر ضرورتش کمتر از مادر نیست .

دیگر از آن خانواده بس محقر جز پدر و برادر بزرگوارم کسی نیست که مرا حلال نماید و این وداع را تحمل کند . پدری که حیات او از تحمل رنجش خبر میدهد و برادری که همواره راهنمایم در زندگی بوده است .

تا جایی که ذهنم یاری می کند به کسی بدهکار نیستم و از برخی دوستان طلبکارم که خود دانند. چیزی از تعلقات دنیوی به جز وجوهی اندک و کتبی محدود ندارم تنها وصیتم این است که حداقل به میزان 5 سال نماز و روزه برایم به جا آورده شود تا در صورت قصور قبلی جبران مافات شود.

از تمام دوستان دانشگاهی و فرهنگی، همسایگان ،اقوام ، آشنایان و هر آن کس که به نحوی حقی بر گردنم دارد و لوحه آشنایی محض باشد بدین وسیله پوزش طلبیده، خداحافظی می نمایم؛ به خصوص چنانچه زمانه فرصت خداحافظی قبلی نداده باشد.

بار دیگر: مادرم آن که ذکر نامش قلبم را تکان می دهد پوزش می طلبم اگر قبلاً مطلب را فاش نکردم راستش خود نیز کاملاً مطلع بر آن نبودم و البته عشق آمدنی بود نه آموختنی دیگر زمان درس مدرسه ای گذشته است و آن چه را که بزرگان در کتاب و کتابخانه و اجتماع و در بین مردم نیافته اند در اینجا بایستی جستجو نمود زیرا که: بشوی اوراق اگر همدرس مایی --- که حرف عشق در دفتر نباشد.

مادر عزیزتر از جان، جای هیچگونه نگرانی نیست و دیر یا زود همگی بایستی آماده رفتن شویم و روزی در درگاه خداوند حضور یابیم چنانچه توفیق الهی رفیق راهم شد همچنان که خداوند وعده فرموده و تخلفی در آن نیست کفاره ای برای گناهانم و افتخاری برای تو به عنوان یک مادر قهرمان و زجر کشیده و مقاوم است .

من در مقامی نیستم که کسی را از گریه منع کنم یا مطلبی دیگر بگویم. زیرا عواطف رقیق انسانی نشانه ای جز شک ندارند و گریه خود زبانی بین المللی است و شعاری است که شهادت بر مظلومیت انسان هایی می دهد که از دنیا بهره ای و نصیبی جز حرمان نداشته اند اما تقاضای عاجزانه ام این است که ندبه و زاری در کار نباشد. زیرا منع شرعی و عقلی دارد. انسانها در مقابل نسیم تقدبر چاره ای جز خمیدگی ندارند و هر زمان مرگ کسی فرا رسید دیگری را یارای جلوگیری از آن نیست و به قول همسفری شهادت مرگ را جلو نمی اندازد و تا زمانی که ابتدا و انتهای وجودمان خدا باشد و از سوی خدا بیاییم و به نزد آن برگردیم بنابراین اندوه و زاری بر مرگ دلیلی ندارد و صحتش را منطقی تایید نمی کند .و تو خواهرم اسوه ات زینب است آن اسطوره مقاومت و دلیری. تو نیز با استمداد ایمان در برابر این ضربت ایستادگی توانی نمود.و پدرم تو نیز زندگیت گواه بر تحمل است و برادر ارجمند وقار تو نیز حاکی از تاب و تاوان است .

ادامه مطلب بیش از این از حوصله وقت خارج است. در خاتمه ضمن شهادت مجدد به اصولی که  آرمان شهدایمان را تشکیل می دهد و درود و سلام بر روان پاک انبیا و شهدا و صالحین و تقدیم سلام به آن امام غائب از نظر چنانچه از این عاصی قبول فرماید و برای لحظه‌های جمال منورش را رونق افزای وجودم فرماید.

و با سلام و درود مجدد به خانواده عزیز و پوزش مجدد همگی شما را به خدای متعال می سپارم .

انا لله و انا الیه راجعون

یکشنبه ساعت چهار و سی و هشت دقیقه بعدازظهر 65/2/28

مصطفی اسماعیل زاده

منبع:سیستم اطلاعاتی معاونت فرهنگی بنیاد شهید لرستان

زندگینامه و خاطرات در اینجا

شهید سیدمصطفی اسماعیل زاده

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan