- پنجشنبه ۱۶ دی ۰۰
- ۲۳:۰۹
محل تولد: لرستان - دورود (ساکن تهران)
تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۰۱/۱۹ شمسی
محل شهادت : شلمچه
دلیل شهادت : حوادث ناشی از درگیری با دشمن بعثی
گلزار شهدا: بهشت زهرای تهران قطعه: ۲۹ ردیف: ۱۰۵ شماره مزار: ۳
"زندگینامه دانشجوی شهید فرهاد مروّتی"
« کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، اینها در پیشگاه خداوند مقامی برتر و بزرگتر دارند و اینها به افتخار بزرگی نائل شده اند.»
«سوره توبه آیه ۲۰»
در یکی از روزهای گرم تابستان سال ۱۳۴۵ در شهرستان دورود دیده به جهان گشود و در دامان خانواده ای زحمتکش پرورش یافت، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در همان جا با موفقیت پشت سر نهاد و همزمان با اتمام دوره ی ابتدایی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران تحت رهبری امام خمینی (ره) پیروز شد .
او با پشت سر گذاشتن مقطع راهنمایی همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد و بقیه ی تحصیلاتش را در تهران ادامه داد و با موفقیت، دوره ی متوسطه را در دبیرستان استقلال به پایان رساند و برای ادامه تحصیل در کنکور شرکت و در دانشگاه رازی سنندج (شاید کرمانشاه) قبول شد .
هنگامی که امام امت فرمود که رفتن به جبهه واجب کفایی است او ترجیح داد تا سنگر علم و دانش را رها کرده و به دانشگاه جنگ و جهاد وارد شود. از طریق دانشکده برای حضور در جبهه ها اقدام کرد ولی موفق نشد اما او مصمم بود و استوار و به همین منظور عازم تهران شد و از طریق پایگاه سید الشهداء موفق شد تا به خواسته ی قلبی خود جامه عمل بپوشاند و در واحد توپخانه سپاه آموزشهای لازم را پشت سر گذاشت و به مدت سه ماه این مأموریت را به پایان رساند، هنگامی که بازگشت تأثیرات جبهه را با خود به همراه داشت و برای تعلیم فرهنگ جبهه در شهرها احساس تکلیف نمود و با نوشتن مقالات و بیان مسائل جبهه و جنگ سعی می کرد تا این تکلیف را به نحو احسن اداء نماید، اما او نیز همچون همه رزمندگان سلحشور سپاه اسلام نتوانست دوری از صحنه های نبرد را تحمل کند و صرفاً فعالیت در شهر نمی توانست روح تشنه ی او را سیراب کند و به دنبال آن یکبار دیگر تصمیم گرفت تا به کاروانیان کربلا بپیوندد .
فرهاد همراه با سپاه مهدی«عج» آماده حرکت شد روز رفتن فرا رسید و او با تمام افراد فامیل و دوستان خداحافظی کرد و با رویی خندان و شاد همراه کاروان راهی صحنه های پیکار شد. این بار او در دسته آرپی چی زن برای شکار تانک های دشمن انتخاب شده بود. شب عملیات از درگاه خداوند طلب آمرزش کرد و با تمام وجود و با خلوص نیت از درگاه پروردگار درخواست نمود تا به هدف خود دست یابد و این زمان از جمله ساعاتی است که برای هر رزمنده ی جبهه حق بسیار آشنا و عرفانی است.
آری سرانجام مرغ سبکبال جبهه ی توحید با شرکت در عملیات کربلای ۸ با خلق شجاعت های بیشمار بر اثر اصابت ترکش بمب های شیمیایی رژیم جنایتکار بعثی در تاریخ ۱۳۶۶/۰۱/۱۹ به شهادت رسید. «راهش مستدام و یادش گرامی»
به نام خدای بی مدعیان
وصیت نامه شهید فرهاد مروّتی
"ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون"
ستایش خاص خداوندی است که جهان را هستی بخشید و سپس آنرا زندگی عطا فرمود و آنگاه انسان را بر سایر مخلوقات عالم شرافت بخشید و او را اشرف مخلوقات قرار داد و خرد عقل را که نعمت آسمانی بود به او عطا کرد و خورشید و ماه و ستارگان و آسمان و کره خاکی زمین با تمامی موجودات در آن را مسخّر او گردانید و به او آزادی عمل داد و او را در گزینش مسیرش در زندگی اختیار فرمود و در قبال این نعمت های بیشمار وظیفه ای بس سنگین و دشوار را برعهده او واگذار نموده که اگر این وظیفه را بر کوهها قرار می نهاد خرد و متلاشی می گشتند و برای این که انسان در مسیر خویش گمراه نشود و در گودال ضلالت و شقاوت سرنگون نگردد بر او راهنمایانی فرستاد که از همان پیامبران نیز خاتم الانبیاء را بر سایرین برتری بخشید و از آنجا که هرگز زمین بدون وجود محبت خدا بر روی آن پایدار و باقی نخواهد ماند، امامان و پیشوایانی را برای بشر گماشته است و آخرین ناجی بشر را امام مهدی «عج» قرار داده و جهان را بدو متمور ساخته است و بقای جهان را بدو وابسته نمود و اکنون ای برادر و ای خواهر بر عهده تک تک ماست که زمینه ظهور مولا را هرچه با شکوهتر آماده سازیم و این کار نیز با پیروی از نایب بر حقش رهبر کبیر انقلاب اسلامی امکان پذیر است، آری شما که سال های درازی آرزو می کردید که ای کاش در زمان امام حسین(ع) سرور شهیدان حضور می داشتید و در راه اسلام از جان و مال خویش می گذشتید، شما که همواره در گوش کودکانتان از نخستین ایام زندگی زمزمه عشق حسینی را سر می دادید شما که در نمازهایتان اجر شهدای کربلا و همنشینی رسول خدا (ص) در آخرت را طلب می کنید اکنون به راستی تاریخ دوباره تکرار شده و زمانه، زمانه ی امتحان و آزمایش است و شما در میدان آزمایش قرار گرفته اید و در آینده هیچ گونه عذر و بهانه ای نخواهید داشت، بنابراین بر شماست که امام را تنها نگذارید و یار او باشید.
باری پدر و مادر عزیزم من این راه مقدس را با بینایی و آگاهی کامل انتخاب نموده و با قطرات خونم نیز آن را امضاء کرده ام و این درس را نیز از سرور آزادگان جهان حسین بن علی (ع) آموخته ام، آری درس عشق و شهادت درسی که بسیار انسان های پاک آنرا فرا گرفتند و آن را به دیگران نیز آموخته اند که چگونه زندگی کنند و چگونه مرگی را انتخاب کنند. آری مادر عزیزم وظیفه انسانی و شرعی بر من حکم می کند که از اسلام و میهنم دفاع نموده و رهبر عزیزمان را هرگز تنها نگذارم و تا پای جان او را یاری نمایم.
باری پدر و مادر عزیزم شما برای من بسیار زحمت کشیده اید و بیشترعمرخود را صرف پرورش و نگهداری من نموده اید و در این راه چه مشقات و زحماتی را تحمل و موی خویش را در این راه سپید کرده اید و من در عوض این همه ایثار، نتوانستم هیچ کاری جز دعا برای شما انجام دهم و از این جهت بی اندازه مدیون و شرمنده شما هستم .
من امانتی بودم از طرف خداوند در دست شما و شما چه نیکو آنرا نگهداری نمودید و پرورش دادید و سپس آنرا به صاحب اصلیش بازگرداندید و بنابراین باید بر امانتداری خویش افتخار کنید، عوض این همه زحمات را نه من بلکه هیچ کس نمی تواند جبران کند به جز خداوند متعال و شما نیز به خوبی از این موضوع اطلاع دارید، بنابراین در هنگام مرگ و دوری از من کاری نکنید که این اجر چندین ساله را که با خون دل برای خویش در آخرت مهیا کرده اید پایمال شود، در مرگ من صبر را پیشه کنید و بدانید که در جهان باقی که همان آخرت می باشد همگی باز همدیگر را ملاقات خواهیم کرد، مواظب باشید که در آن جهان شرمنده خداوند نباشید، همانطور که می دانید من در این دنیا چیزی ندارم که بخواهم تکلیف آنرا روشن نمایم و فقط یک جان بی ارزش دارم که آنرا هم در راه خداوند هدیه خواهم کرد، البته اگر پذیرفته شود.
فقط بیست روز روزه نگرفته ام که آنرا از نظر شرعی سوال کنید که مسئله آن به چه صورتی خواهد بود در مورد نماز هم در ظاهر آنرا بجا آورده ام ولی در باطن نماز را به معنای واقعی آن نتوانسته ام بجا آورم و از این جهت باید تنها به رحمت خدا توکل کنم، گاه گاهی در سر نماز ما را هم یاد کنید، هر وقت توانستید زیارت عاشورا قرائت کنید و زیاد هم بخوانید زیرا که چیز بسیاری در آن هست.
در تربیت خلیل و زهرا بی نهایت دقت کنید مخصوصآً این که نماز و سایر احکام شرعیشان را بجا آورند و در رابطه با آنها سستی نکنید همیشه به یاد خدا باشید و بدانید که دل ها تنها با یاد خدا آرام می گیرد. غصه نخورید از این که زود از این دنیا چشم پوشیدم بلکه به این فکر کنید که سعادت آخرت را با خون خریداری کردم و شما نیز از آن بی بهره نخواهید ماند. به پیامبر و اهل بیت توسل جویید زیرا که آنها تنها راه سعادت و رستگاری انسان هستند و بدانید که اگر دنیا سودی داشت فاطمه زهرا (س) هرگز در سن 18 سالگی رحلت نمی فرمود و یا سایر ائمه به شهادت نمی رسیدند. سعی کنید زندگی سالم و علی گونه و فاطمه وار داشته باشید و از گناهانی که در گذشته مرتکب آن شده اید توبه کنید و دیگر آنان را تا حد امکان تکرار نکنید هرگز خواندن قرآن را فراموش نکنید و به سخنان این بزرگ کتاب آسمانی گوش فرا دهید و گفته های آن را در زندگی خویش به اجرا در آورید و بدانید هرگاه از آن دست بردارید به دره نیستی سرنگون خواهید شد.
مادر عزیزم حضرت فاطمه (س) و زینب (ع) شیرزن تاریخ الگو زندگی خویش قرار بده همچنان که تا کنون قرار داده ای و بدان سختی هایی که تو در زندگی خویش تحمل کرده ای و تحمل خواهی کرد هرگز به پای رنج و مشقت آنان نخواهید رسید پس همانگونه که آنان صبر را پیشه ساخته اند تو نیز همانند آنان باش. خداوند در زندگی ام بهترین نعمت را داده است و آن پدر و مادری دلسوز، فداکار و مهربان است که هرچه بگوییم باز هم کم خواهد بود و تنها در یک جمله می توان خلاصه کرد و آن این است که پدر و مادر عزیزم براستی که شما را دوست دارم و در سرای آخرت منتظر شما خواهم ماند و امیدوارم که با دستی پر به سوی خداوند خویش بیایید. مادر عزیزم به راستی که بهشت زیر پای مادرانی همچون توست تو همواره در تمام مراحل زندگی ام راهنمای من بوده ای و من بهترین راهنما را که بسیاری از مردمان جهان از آن بی بهره اند داشته ام . و همیشه خدای خویش را به خاطر این نعمت بزرگ شکر کرده ام. در این دنیا نتوانستم کاری برای تو انجام دهم ولی مطمئن باش که در سرای دیگر جبران همه ی این ها را خواهم کرد.
کتابهایی که در خانه است اگر کسی خواست بدهید. دیگر مطلبی به خاطرم نمی رسد که بخواهم بیان کنم به امید پیروزی نهایی رزمندگان اسلام و فتح کربلا و قدس و برافراشته شدن پرچم اسلام بر سراسر جهان و ظهور هرچه سریع تر آقا امام زمان «عج» و طول عمر رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی تا انقلاب مهدی موعود و نابودی هرچه سریع تر کفر در سراسر جهان. انشاء الله
هرکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهان را بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
🔴خاطراتی از مادر شهید فرهاد مروّتی
به نام خدا
خاطره ۱
محمد (فرهاد) خیلی پسر قانع و ساده پوشی بود ما یک همسایه داشتیم یک روز خانم همسایه به من گفت :محمد شلوار دیگری ندارد؟ چطور این یک شلوار را می شوید، اتو می کند و همیشه همین شلوار طوسی رنگ را می پوشد؟ به ایشان گفتم: او شلوار زیاد دارد ولی چون می گوید که همه خانواده ها دارند شهید می دهند واجب نیست چند رنگ شلوار به تن کرد. محمد پسر قانع و ساده پوشی بود در ضمن بسیار هم به پاکیزگی و اتوی شلوار اهمیت می داد، پس همیشه موقعیت و شرایط اجتماع را لحاظ می کرد.
خاطره ۲
دانشگاه محمد در شهرستان قرار داشت و مسأله خورد و خوراکش برایمان حجیم بود یکبار که مقدار زیادی مواد خوراکی درون ساکش گذاشتم بیشتر آنها را خالی کرد و ساکی سبک برداشت و راهی شد. هنوز چهار روز نگذشته بود که با یک ساک بزرگ برگشت با تعجب پرسیدم : پسرم چرا زود برگشتی؟ گفت : پیام امام را که در روزنامه ها چاپ شده خواندم که فرموده : هرکس می تواند سلاح به دست بگیرد باید به جبهه برود. من هم دیگر نتوانستم بمانم، آمده ام که به جبهه بروم و اینچنین محمد سنگر کسب علم و دانش را رها کرد و راحت روح را در حضور عاشقانه اش در جبهه ها جستجو می کرد .
خواب مادر شهید
چون محمد شب نوزدهم به شهادت رسید. شب هجدهم فروردین سال ۱۳۶۶ درحال قرآن خواندن بودم خوابم برد، یکدفعه صدایی شنیدم که می گفت: مامان، مامان بلند شو، بلند شو، یک روضه حضرت ابوالفضل نذر کن و یک دعای توسل بخوان چون من در آن موقع تازه داشتم قرآن خواندن را یاد می گرفتم به خودم جرأت ندادم که این کار را انجام دهم خجالت کشیدم از خواب بلند شدم صدقه داده و صلوات فرستادم و دوباره خوابیدم، دیدم محمد تفنگ بر دوش بین زمین و آسمان در حالی که پای راستش کوتاه است دارد می رود من هم فریاد می زنم محمد بیا پایین می افتی. صبح که بلند شدم آرام و قرار نداشتم خانه را جارو زدم ، تمیزکردم دیدم خانم همسایه که خیلی صمیمی بودیم خودش را از من پنهان می کند فهمیدم یک خبرهایی است. آمدم خانه مفاتیح را باز کردم و دعای توسل خواندم و شب نوزدهم هم دوباره خواب دیدم که از طرف باغ که پنجره مشرف به آن بود یک نور شدیدی به صورت دایره وار به طرف پنجره آمد و پخش شد، صوت قرآن بسیار زیبایی هم از بلندگویی به گوش می رسید می خواستم بلند شوم که دیدم زیر پایم قبری نمایان شد که خاکش بسیار نرم و مثل نور بود و من هم خاکها را کنار زدم یکباره سقف خانه باز شد و پارچه سفیدی به همراه دست و پا پایین آمد من هم با فرستادن صلوات آنها را لای پارچه پیچیده، در قبر می گذاشتم ولی سر و بدن به دستم نمی رسید و در همین حال با توجه به صوت قرآن دیدم وسط راهرو و داخل نور، عکس محمد قرار دارد که می گوید: مادرجان یک صلوات محمدی بفرست. و آن شب می خواست مرا مطلع کند که شهادت برای عاشقان بی قرار و در انتظار دیدار معشوق آرزوی دیرینه اش بوده و من باید خودم را آماده کنم. او رفت و من هنوز با فرستادن صلوات بر محمد و آلش منتظر لحظه ی دیدار مجدد محمدم هستم.
با تشکر از خواهر سعیدی