- شنبه ۶ بهمن ۰۳
- ۰۱:۵۲
شهید ناصر موسیوند
یکم آبان ۱۳۴۴ ، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش ماشاءالله، کارمند سازمان آب بود و مادرش کبرا خانه دار. دانش آموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۵ ، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به پاها، شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای روستای گوشه شهرستان بروجرد واقع است.
سامانه ملی شهدا ، ویکی شهید
شهیدی که آرزو داشت شبانه دفن شود
شهید ناصر موسیوند، از شهدای پایگاه مقاومت مسجد امام سجاد(ع) شهرستان بروجرد است که آرزو داشت اگر شهید شد او را شبانه دفن کنند.
به گزارش ایکنا از لرستان، شهید ناصر موسیوند، از شهدای پایگاه مقاومت مسجد امام سجاد(ع) شهرستان بروجرد است که در هنگام شهادت ۲۱ سال سن داشت.
خانواده شهید ناصر موسیوند نقل میکنند: آرزوی او این بود که مانند حضرت زهرا(س) شهیده راه ولایت، مراسم دفن او هم شبانه باشد. قضیه جالبی که راجعبه ایشان پیش آمد و شبیه معجزه بود این است که ناصر در چهارم دی سال ۶۵ در عملیات کربلای ۴ به شهادت رسید، ولی جنازهاش به دست آنها نرسیده بود. پدر و دایی ایشان بیمارستانهای شهرهای بزرگ را بازدید کردند تا شاید خبری دستگیرشان شود. سرانجام در سردخانه بیمارستانی در اصفهان شهیدی را که بسیار شبیه شهید ناصر بود مییابند و فکر میکنند که شهید خودشان است و او را به بروجرد منتقل میکنند و با تشییع جنازه باشکوه و گستردهای به خاک سپرده میشود.
خواهر شهید نقل میکند که برای آخرین بار برای وداع با شهید به معراج شهدا رفتیم. من تا جنازه را دیدم. شاید در همان لحظه اول متوجه این قضیه شدم که او برادر ما نیست؛ چراکه هر چه میخواستم به او نزدیک شوم و ببوسمش انگار نیرویی مانع من میشد. قدمهایم به جلو نمیرفت. سر جایم میخکوب شده بودم و فقط میگفتم: ناصر! ناصر!...
با وجود شباهت زیاد شهید به برادرم، اما بسیار تنومندتر از برادرمان بود و جای ترکش در بازوانش به چشم میخورد. آرام و سبک مانند فرشتهها خوابیده بود.به هیچوجه نمیتوانستم باور کنم که او ناصر است. شهید را به خاک سپردیم، ولی همچنان بر این باور بودم که او ناصر نبود و ناصر زنده است. شاید اسیر شده باشد و به هر حال امید بازگشت او را داشتم.
چند روز بعد، شهید تشییع شده به خواب برادرم آمده و گفته بود که من شهید شما نیستم.حدود دو هفته بعد عده دیگری از شهدای کربلای ۴ را آوردند.بلاهخره ناصر در میان این شهدا بود؛ با همان لباس رزم که آرم یا حسین شهید بر روی سینهاش نقش بسته بود، با آن همه مجروحیتهایی که بر بدن گلونش وارد شده بود.
پدر و مادرم رفته بودند و او را دیده بودند.آن موقع بروجرد نیز چندین بار مورد تهاجم نظامی هواپیماهای بعثی قرار گرفته بود و شهر تقریباً خالی از سکنه شده بود.ما شکه شده بودیم. نتوانستیم برای آخرین بار به ملاقات برادرمان برویم.
ناصر همیشه نزد دوستان بسیجیاش گفته بود که دوست دارد مانند حضرت فاطمهزهرا(س) شبانه به خاک سپرده شود و به خاطر آن همه پاکی و صداقت و رشادت خالصانهاش خداوند این آرزویش را برآورده کرد و او به همراه چند تن از دوستان بسیجیاش شبانه به خاک سپرده شدند و جنازه شهیدی را که اشتباهاً آورده بودند به شهر محل زادگاهش شهرکرد انتقال دادند با اینکه مدتی این پیکر پاک به جای پیکر برادرم در خاک بود، اما همچنان سالم باقی مانده بود و این خود از معجزه الهی شهیدان است.
در بخشی از وصیتنامه این شهید آمده است:
«عزیزان، دنیا سرای گذر است. تا میتوانید توشه بردارید.در این مدت کوتاه عمر، تا توان دارید در فکر آخرت باشید.حساب خود را بکشید، قبل از آنکه حسابتان را بکشند.با خدای خود خلوت کنید و سعی کنید با ریاضتهایی که میکشید، حضرت حق را با چشم دل ببینید.
تمام کارهایتان فقط و فقط برای خدای سبحان باشد؛ که در غیر اینصورت ضرر میکنید با اخلاص برای خدا کار کنید که حضرت علی(ع) میفرماید: «بالاترین درجه بندگی خدا، اخلاص در عمل است».قرآن زیاد بخوانید و به آن عمل کنید تا غفلت عارضتان نشود. با اهلبیت عصمت و طهارت(ع) هرچه بیشتر رابطه برقرار کنید و به آنها نزدیک شوید و پیرو آنها باشید؛ زیرا ما هرچه داریم، از این بزرگواران است.شیعه واقعی حضرت امیرالمؤمنین(ع) باشید و آن حضرت را الگوی خود قرار دهید، باشد که انشاءالله همه مورد شفاعت آنان واقع شویم...».
سمت راست شهید ناصر موسیوند و سمت چپ شهید سعدی موسیوند
خاطرات سردار کاظم فرامرزی
سال 62 بود که من جانشین گردان ضد زره شدم. گروهی از بچه های بسیجی اعزامی از شهرستان بروجرد به گردان ما اعزام شدند. غالب این عده در بروجرد در مسجد امام سجاد(ع) گرد هم آمده و تربیت دینی و معنوی شده بودند. عده ای از آنها واقعا نخبه بودند. از آن پس این عده مرتب به جبهه می آمدند و می رفتند.
در اولین اعزام به وساطت شهرام دشتی،از میان نیروی های اعزامی لرستان، هشت نفر از بچه های بسیجی بروجرد به گردان من پیوستند. نام این عده عبارت بودند از: احمد گودرزیانی، علی زراسوند، ناصر موسیوند، منوچهر موسیوند، مسعود ماکنانی، رضا حسن زاده، امیر فاضل و سیدسعید حسینی.
امیر فاضل در عملیات والفجر8 و فتح فاو به شهادت رسید.علی زراسوند در عملیات مهران از ناحیه دو پا و یک چشم جانباز شد. مسعود ماکنانی و ناصر موسیوند هم شهید شدند. رضا حسن زاده نیز یک چشمش را از دست داد و هم اکنون متخصص نوزادان و کودکان است. سیدسعید حسینی نیز در حوالی حلبچه به شهادت رسید.