- چهارشنبه ۲۴ شهریور ۰۰
- ۱۲:۱۸
سال نمای زندگی شهید محسن وزوایی
بنیان گذار و فرمانده تیپ ۱۰ سید الشهدا (ع)
۱۳۳۹؛ (۵ مرداد) ولادت در محله نظام آباد تهران.
۱۳۵۵؛ اخد مدرک دیپلم و ورود به دانشگاه صنعتی شریف در رشته شیمی با رتبه اول.
۱۳۵۶؛ مسئولیت هدایت مبارزات دانشجویی را در دانشگاه شریف.
۱۳۵۷؛ (بهمن) نقش فعال در تصرف دو پادگان مهم جمشیدیه و عشرت آباد.
۱۳۵۸؛ عضویت در جهاد سازندگی و اعزام به لرستان جهت کارهای جهادی.
۱۳۵۸؛ (آبان) مشارکت در تسخیر لانه جاسوسی و سخنگوی دانشجویان خط امام در این واقعه.
۱۳۵۸؛ عضویت در سپاه پاسداران و انتصاب به سمت فرمانده مخابرات سپاه و بعداً، سرپرستی واحد اطلاعات عملیات.
۱۳۵۹؛ اعزام به منطقه غرب با تجاوز عراق به خاک ایران در سمت فرمانده گردان و مسئول محور تنگ کورک تا حد فاصل تنگ حاجیان.
۱۳۶۰؛ (اردیبهشت) نقش فعال در آزادسازی ارتفاعات بازی دراز و همکاری با شهید علی اکبر شیرودی.
۱۳۶۰؛ (۲۰ آذر) فرمانده عملیات مطلع الفجر در محور گیلان غرب شیاکوه.
۱۳۶۰؛ (اسفند) انتصاب به سمت فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر در تیپ تازه تأسیس محمد رسول الله (ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان.
۱۳۶۱؛ (فروردین) فرماندهی تیپ تازه تأسیس سید الشهدا (ع).
۱۳۶۱؛ (۲۳ فروردین) ادغام تیپ سید الشهداء (ع) با تیپ محمد رسول الله (ص) و شرکت در عملیات بیت المقدس.
۱۳۶۱؛ (۱۰ اردیبهشت) شهادت در عملیات الی بیت المقدس بر اثر اصابت گلوله به ناحیه ران.
مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران
قطعه ۲۶، ردیف ۴۴، شماره۴۶٫
پیوندهای مرتبط:
خاطرات و مطالب مربوط به به این شهید عزیز را اینجا ملاحظه بفرمایید.
وصیت نامه شهید
وصیت نامه شهید محسن وزوایی
به یاد دارم در عملیات “بازى دراز” در قسمتى از عملیات “مقداد” ما ۶ نفر بودیم و بر ۳۰۰ نفر غلبه پیدا نمودیم. در جبههها چنان روحیه ایمان و ایثار مفهوم پیدا میکند که گویى اصلا قابل تصور نیست. هنگامیکه در قسمتى از عملیات صحبت از داوطلب شهادت مىشود، دعوا بین برادران مىافتد. اینها ارزشهایى است که ملت الله، ارزانى بشریت داشته است.
حقیر، بزرگترین افتخار خودم را عبودیت به درگاه احدیت مىدانم. مىخواهم بگویم اى عازمان و اى عاشقان لقاءالله! اى مخلصین اخلاق! و اى کسانى که مشغول ریاضت کشیدن جهت نزدیکى به درگاه خدا هستید! بیایید تا ببینید در جبههها چگونه برادران شما به آن درجه از نزدیکى به درگاه خداوند رسیدهاند که نوجوان تازه داماد پس از سه ساعت که از عروسیش میگذرد در جبهه حاضر مىشود؛ آخر در کدامین مکتب چنین ارزشهایى را سراغ دارید؟
خدا را شاهد مىگیریم هنگامى که در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ در سر پل ذهاب بهواسطه اصابت گلوله تانک زخمى شده بودم، خون زیادى از بدنم رفته بود؛ وقتى به کمک الهى نجات پیدا کردم، در بیمارستان زجر زیادى مىبردم؛ آنگونه که شاید قابل تصور نباشد بهطوریکه در یک شب، ده عدد والیوم ۱۰ به من تزریق شد، تا کمى آرام گرفتم؛ اما هنگامى که درد مىکشیدم در عین زجر بدنى، از لحاظ معنوى و روحى لذت مىبردم. حس مىکردم که بار دوشم سبک مىشود و هنگامى که شخص پرستار مراقب من، به مسخره مىگفت: چرا این کارها را کردى و خودت را به این روز انداختى، به خمینى بگو تا بیاید درستت کند! به او گفتم: خدا خودش درست مىکند و همینطور هم شد.
والله قسم وقتى کمى از فشار کارم کم مىشود، در خود احساس ضعف و کوچکى مىکنم. آخر میدانید اى امت شهید پرور ایران! امروز در شرایطى هستیم که لحظهاى غفلت، خیانت به اسلام و قرآن است. باید با هم براى خدا تا آنجا که در توان داریم کوشش کنیم.
امروز تمام مزدوران و طاغوتیان به مقابله با انقلاب عزیز اسلامى پرداختهاند در رأس آن به تعبیر امام، شیطان بزرگ آمریکا و به دنبال او تمامى وابستگان دیگرش. پس از خدا غافل نشوید که پشیمانى سودى ندارد و ما باید به تعبیر امام “تکلیف” را عمل کنیم. اگر توانستیم پیروز مىشویم و اگر کشته هم بشویم، شهید هستیم و این نیز خود پیروزى است. پس ما نباید نگرانى داشته باشیم.
این منافقان از خدا بىخبر باید بدانند که ملت آنها را شناخته است. اکنون که ملت در جبههها حاضر شده است، شما بیشتر ملت بیگناه را ترور مىکنید. شما نامردان تاریخ هستید که روى تمامى جباران تاریخ را از یزیدبن معاویه گرفته تا هیتلر سفید کردهاید. شرمتان باد اى خود فروختگان به اجنبى! آخر چگونه حاضر مىشوید از کودکان شیرخوار گرفته تا روحانیون معظم و جان بر کف، این راهیان راهالله را ترور نمایید؟
این امت باید بداند از بزرگترین خطراتى که انقلاب را تهدید مىکند، آفت نفوذ خطوط انحرافى در خط اصلى انقلاب یعنى همانا خط امام است؛ پس خط امام را دنبال کنید و امام را تنها نگذارید، که نمىگذارید.
شما امت مسلمان ایران در تاریخ جهان نمونه هستید. شما فرزندانى تربیت نمودهاید که شهادت را بالاترین سعادت خود مىشمارند و فقط روى پشتوانه الهى حساب مىکنید و شکست در راه چنین حرکتى مفهومى ندارد.
خدا را شکر مىکنم که نعمت زجر کشیدن در راهش را نصیبم نمود. خدا را شکر مىکنم که نعمت شرکت در عملیات، بهمنظور روشن کردن سرزمینهاى سرد و بیروح گشته از وجود صدامیان به نور خدایى نصیبم شد. و از خدا مىخواهم که شهادت در راهش را نصیبم فرماید و آنگاه که به مشیت الهى از این دنیاى فانى رفتم و در زمره شهدا بهحساب آیم و از خدا مىخواهم که مرا به حال خود وامگذارد که بندهاى حقیر و زبون هستم و به درگاه کسى غیر از تو نمیتوانم رو بیاورم. اللهم ارزقنا شهادة فى سبیلک
و اما پدر و مادرم! از وجود داشتن چنین پدر و مادرى بر خود مىبالم، که افتخارش بر پایه نماز و روزه و خلاصه دستورات الهى است.
پدرم! هنگامى که بیاد مىآورم در سنین کودکى صداى فریاد شما در سحر بهمنظور نماز در گوشم مىپیچید که محسن نمازت قضا نشود، امروز هم همچون نوایى دلنشین در گوشم طنین مىافکند و شکر نعمت خداى را مىنمایم.
سفارش مىکنم همانگونه که تا به حال عمل کردهاید به یارى امام بشتابید و او را تنها نگذارید. و در آخر برادران و خواهرانم! به امید اینکه انقلاب حرکتى است بهمنظور اثبات حق و این مسئولیت بر گردن همگى ماست، دستورات الهى را فراگیرید و در عمل نیز آنها را بهکار گیرید؛ بهخصوص عبدالرضا و محمود و حمیده شما فرزندان انقلاب هستید. من هر چه باشد مدت زیادى از سنم در زمان طاغوت گذشته است، اما شما امروز(از) نعمت حکومت اسلامى برخوردارید و این بزرگترین موهبتى است که خداوند به شما ارزانى داشته است. قدر آن را بدانید و شکر نعمتش را بجا آورید.
در آخر مىخواهم که ۱۴ روز روزه و سه ماه نماز قضا برایم بهجا آورید و راجع به آنچه که دارایى من محسوب مىشود آنطور که پدرم تصمیم بگیرد اجرا شود، منتهى سعى شود این مقدار محدودى که دارم در جهت کمک به جنگ و امور اسلام اختصاص داده شود.
در ضمن اگر نتوانستید جنازهام را به عقب بیاورید آن را به روى مینهاى دشمن بیندازید تا اقلا جنازه من کمکى به اسلام کرده باشد.
انشاءالله و من الله التوفیق
۱۳۶۰/۱۲/۲۶
ساعت یازده شب،
جبهه بلد – دزفول