یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهیده دکتر شیرین روحانی راد ، شهدای مدافع سلامت

  • ۰۱:۴۶

شهیده دکتر شیرین روحانی راد - پاکدشت ورامین

دکتر شیرین روحانی راد

تاریخ تولد: 1346

محل تولد: پاکدشت

رشته و مدرک تحصیلی: دکترا- پزشکی

تاریخ شهادت:98/12/28

محل شهادت: بیمارستان مسیح دانشوری

مسئولیت: پزشک متخصص بیمارستان شهدای پاکدشت و دو مرکز درمانی دیگر در پاکدشت و شریف آباد

نکات بارز و برجسته:

- ولایتمدار، سختکوش و ایثارگر

- کمک به محرومین و مراقبت از افراد بی بضاعت هدف بزرگش بود

- تلاش در راه علم و دانش، دارای مقالات علمی  اخذ دکتری از دانشگاه شهید بهشتی

- حمایت و محبت ویژه به پدر و مادر و خانواده محور

- شهید مدافع سلامت

- مردمدارو پیشگام در فعالیت های خیریه اجتماعی

- هیچ زمانی بیمارستان را در شرایط کرونایی رها نکردند حتی در ایام غیرشیفت

- با وجود سرم در دست به ویزیت بیماران و سرکشی از بخشهای بیمارستان می پرداختند

 

 انگار در همان چند ثانیه ورق می‌زند. کتاب زندگی شیرین را و ادامه می‌دهد: «شیرین در زندگی به همه ما یاد داد که هرچه بخواهی همان می‌شود. او از من که پدرش بودم سرسخت‌تر بود. سال‌ها در استانداری میناب بندرعباس کارمند بودم باوجوداینکه اصالت من پاکدشتی است و پدر و مادرم ساکن پاکدشت بودند؛ در تمام سال‌ها حواسم علاوه بر خانواده‌ام به تحصیل فرزندانم هم بود؛ اما شیرین فرصت نمی‌داد که به او سخت گرفت. او خودش بر خودش سخت‌گیرتر از ما بود. شیرین چند سال معلم بود؛ اما یک‌لحظه فکر پزشک شدن و این‌طور خدمت کردن به مردم او را رها نکرد. تدریس می‌کرد و خودش را برای کنکور پزشکی آماده می‌کرد. چند سال پشت کنکور ماند تا پزشکی قبول شد. شیرین این چند سال اخیر که من و مادرش پیرتر شده بودیم انگار شده بود پدر و مادر ما. فکرش را بکنید پدر و مادری برای پدر و مادرش شده بود این دختر.

او فرصت کمک را از همه می‌گرفت

 حالا پیرمرد از پنجره اتاق چشم می‌دوزد به حیاط خانه و می‌گوید: «۶ ماه بیشتر است که ماشین شیرین در حیاط خانه تکان نخورده با همین ماشین مدام در رفت و آمد بین بیمارستان و خانه بود. کوچک‌ترین کارهایمان را هم انجام می‌داد از گرفتن نان و میوه تا یادآوری اینکه قرص‌هایمان را چه زمانی بخوریم درحالی‌که همیشه سرش شلوغ بود. بسیار کار می‌کرد. هیچ بیماری را از پشت در اتاقش رد نمی‌کرد. ما بچه‌های دیگری هم داریم که آنها هم خیلی خوب‌اند؛ اما شیرین به خواهر و برادرهایش فرصت نمی‌داد؛ همیشه پیش‌قدم کمک بود، حتی دستگیر خواهر و برادرهایش هم بود.

 

عکس کودکی دکتر «شیرین رو حانی راد» همراه با خواهر و برادرش

برای خندیدن شیرین

 یکی از عکس‌های کودکی شیرین که همراه با خواهر و برادرهایش در قاب دوربین می‌خندد را به پدر نشان می‌دهیم. پدر لبخندی آکنده از غم بر لبانش می‌نشیند و می‌گوید: «این عکس را خودم گرفتم در میناب بودیم. تازه دوربین خریده بودم. حاج‌خانم و من کلی تلاش کردیم تا بتوانیم این عکس را طوری بگیریم که بچه‌ها بخندند».

«بعد از رفتنش متوجه شدیم که شیرین چقدر دست‌به‌خیر بوده. هیچ‌وقت از بخشش‌هایی که داشت تعریف نمی‌کرد ما فقط شاهد بودیم که بدون اینکه ریالی از همسایه‌ها بگیرد برای آنها آزمایش می‌نوشت برای معلم‌های مدرسه آزمایش می‌نوشت. وقتی بعد از پایان شیفت کاری هم به خانه می‌آمد همین‌جا کنار ما می‌نوشت و دفترچه‌هایی که به ما سپرده بودند را دستور آزمایش می‌نوشت بدون اینکه ریالی بگیرد».

کمک‌های پنهانی او

 مادر می‌گوید: «من فقط یک‌بار شاهد بودم که یک تلویزیون ال سی دی را به خانه آورد تا پسرم افشین آن را تنظیم کند. گفتم: «شیرین جان ما که تلویزیون داریم.» کمی مِن و مِن کرد و گفت: «این را برای خانمی خریدم که همسرش را ازدست‌داده و چند تا بچه و قد و نیم قد دارد و تلویزیون در خانه ندارد تا بچه‌هایش سرگرم باشند. خانم سرپرست خانوار و مجبوره سرکار برود و بچه‌ها حوصله‌شان سر می‌رود.» من در این چند سال فقط این را از شیرین شنیدم؛ اما حالا بعد از رفتنش روز نیست که تلفن‌خانه ما زنگ نخورد از بخشش‌هایی که شیرین در حقشان کرده است نگویند».

 «وقتی شیرین رفت سروصدایش در بیمارستان هم بلند شد شیرین علاوه بر اینکه هزینه ویزیت تعدادی از بیمارانی که به بیمارستان مراجعه داشتند را خودش پرداخت می‌کرد، هزینه آزمایش‌های احتمالی راهم به متصدی داروخانه می‌سپرده که از آنها نگیرند. علاوه بر آن پول‌توجیبی هم به بیمارانش می‌داده بعد از شهادت شیرین، همه این رازهای سربه‌مهر فاش شد».

 

خواهر بزرگم دلداده کمک بود

 علی روحانی برادر بزرگ شیرین از سخاوت خواهرش این‌طورمی گوید: «جمع خواهر و برادرها برای کمک به نیازمندان مبلغی را کنار می‌گذاشتیم. شیرین هم سهم خودش را پرداخت می‌کرد. باوجوداینکه شیرین پزشک بود و درآمد بیشتری داشت تعجب می‌کردم که چرا شیرین خودش پیشنهاد کمک به نیازمندان را مطرح نمی‌کند. بعد از رفتنش متوجه شدم این دل غافل، شیرین خودش آن‌قدر نیازمندان را تحت پوشش داشت که فقط می‌خواست با ما همراه باشد و ما را تشویق به خیر کند».

علی روحانی از ناباوری مرگ خواهر برای خانواده این‌طور می‌گوید: «شیرین رفته بود در بیمارستان بماند و شبانه‌روزی کمک کند چندین دست لباس با خودش به بیمارستان برده بود و به خانواده قول داده بود که سال‌تحویل حتماً به خانه می‌آید. هیچ‌کدام از ما حال بد و بیمار او را ندیدیم. وقتی به بیمارستان مسیح دانشوری منتقل شد، متوجه شدیم که سخت بیمار شده با برادر کوچک‌ترم هر روز از پاکدشت تا بیمارستان مسیح دانشوری می‌رفتیم؛ اما اجازه ملاقات نداشتیم. ما چهره شیرین را هیچ‌وقت رنجور و بیمار ندیدیم و حتی وقت خاکسپاری هم به دلیل شرایط خاص ویروس کرونا اجازه دیدن روی او را نداشتیم. حالا هم به‌سختی رفتن شیرین را باور می‌کنیم. پدر و مادرم که هرروز منتظرند تا شیرین از شیف بیمارستان به خانه بیاید و با آن‌ها صبحانه بخورد».

 

خرید عیدی برای بچه‌های بهزیستی به دلش ماند

 «علی موسوی» یکی از معلم‌های جوان و باانگیزه مدرسه ابتدایی پسرانه و یکی از واسطه‌های خیرانِ خانم دکتر است. با او تماس می‌گیرم و او خودش را به منزل پدری دکتر شیرین می‌رساند علی موسوی هم از اتفاق‌هایی می‌گوید که برای خانواده تازگی دارد: «خانم دکتر با من تماس گرفت و شماره کارت‌بانکی من را گرفت. سفارش کرد هر هفته مبلغی را به‌حساب شما واریز می‌کنم حواستان باشد دانش‌آموز سر کلاس گرسنه نباشد. اختیار با شما برای دانش‌آموز غذا یا میان وعده‌ای بخرید که سوءتغذیه نگیرند. حتی در آخرین سالی که با ما بود؛ بخشی از هزینه جشن شب یلدای بچه‌های بهزیستی را تأمین کرد و مرتب سفارش می‌کرد که همه این اتفاق‌ها پنهان بماند. آخرین کار خیری که می‌دانم در حال انجام دادن آن بود تهیه لباس و کفش برای بچه‌های بهزیستی بود من را مأمور کرد که سایز لباس و کفش بچه‌های بهزیستی بگیرم و به او اعلام کنم تا بچه‌های کوچک شب عید، لباس نو به تن کنند؛ اما خانم دکتر نتوانست لباس‌های بچه‌ها را به دستشان برساند. یعنی اجل به او مهلت نداد و در تاریخ ۲۸ اسفند سال گذشته از بین ما رفت».

موسوی می‌گوید: «حالا اگر از دوست و آشنا بپرسید ازاین‌دست خاطرات دارند که از سخاوت خانم دکتر برایتان بگوید. خانواده‌هایی که هیچ‌وقت نفهمیدند این بسته‌های معیشتی را چه کسی به دست آنها می‌رساند فقط راننده آژانس بود که در خانه‌هایشان ترمز می‌کرد و بسته را به دست آنها می‌رساند و دیگر هیچ خبری از اهداءکننده نبود».

 بعضی از آدم‌ها بعد از رفتنشان هم به آرزوهایشان می‌رسند

لیلا، خانم برادر دکتر شیرین است. از قصه‌ای که برای دکتر شیرین روایت‌شده ابراز خرسندی می‌کند و می‌گوید: «شیرین خانم خیلی خیرخواه بود با وجود اینکه همه فعالیت‌هایش را به‌صورت پنهانی انجام می‌داد و حتی اگر از او سؤال هم می‌کردیم توضیح نمی‌داد؛ اما خیلی شهرت و موفقیت را دوست داشت. وقتی در بیمارستان به دستش سرم وصل بود و بیماران را ویزیت می‌کرد؛ سوژه خبرنگاران شد و با او مصاحبه کردند. مصاحبه از تلویزیون پخش شد. به ما زنگ زد که بزنید فلان کانال و ببینید. خیلی خوشحال بود. هرروز با خودم فکر می‌کنم شیرین خانم بااینکه حالا در این دنیا نیست؛ اما همچنان به خواسته‌هایش می‌رسد و حالا با بهترین صفاتش در برنامه عصر جدید با کمک راوی و هنرنمایی نقاشان نوردیده شده است. راستی که آدم‌ها بعد از رفتنشان از این دنیا هم می‌توانند به آرزوهایشان برسند. کافی است که مثل شیرین در زمان حیاطشان برای همه خوشبختی بخواهد».

 

آمین

با شروع ویروس کرونا شبانه‌روز در بیمارستان ماند تا بتواند کمبود پزشکان را جبران کند. او حین ویزیت بیماران، سرُم به دست داشت و این تصویر او در شبکه‌های جهانی دست‌به‌دست شد. سه هفته از مصاحبه او نگذشته بود که نام دکتر «شیرین روحانی‌راد» به‌عنوان نخستین شهید مدافع سلامت پاکدشت برای همیشه بر پیشانی این شهر ثبت شد.

 خانم دکتری از بیمارستان شهدای پاکدشت که با وجود ضعف و خستگی و درحالی‌که سرم به دست دارد یک‌لحظه از مسئولیت پزشکی خودش کنار نمی‌کشد. او در این مصاحبه کوتاه به‌عنوان پزشک اورژانس، در پاسخ به این پرسش که چرا باوجود سرم به دست، بیماران را ویزیت می‌کند؟ می‌گوید: «همه کارکنان بیمارستان درگیر هستند و چون نیروی جانشین نداشتم باید می‌آمدم.» همان ضعف و خستگی ایمنی بدنش را تهدید و مبارزه‌اش را با ویروس کرونا سخت‌تر و سخت‌تر می‌کند. حدود یک ماه دیگر بازهم همان فیلم در فضایی مجازی دست‌به‌دست می‌شود البته این بار با زیرنویسی متفاوت: «خانم دکتر شیرین روحانی راد، همان خانم دکتری که در هنگام ویزیت بیماران سرُم به دست داشت، شهید شد.»

تماشای این فیلم چندثانیه‌ای برای هر شخصی که در این جامعه مسئولیتی دارد یک تلنگر است. شاید عامه مردم با خودشان فکر کنند خوب ما که مسئولیتی نداریم! اما باید بدانیم مسئولیت واقعی با تک‌تک افراد جامعه است. آن‌ها که می‌توانند رفت‌وآمدهای اضافه‌شان را محدود و محدودتر کنند تا کمتر به این ویروس فرصت جولان بدهند.

هیچ تصویر رنجوری از او ندیدیم

«دکتر شیرین روحانی راد» خواهر بزرگم، چشم‌وچراغ همه خانواده بود. گاهی فکر می‌کردیم شیرین پدر و مادری برای پدر و مادرمان شده است. ازبس‌که حواسش به همه افراد خانواده بود. بعد از یک ماه کار شبانه‌روزی در بخش‌های مختلف بیمارستان، ویروس کرونا به ریه‌هایش حمله کرد. او در همان بیمارستانی که کار می‌کرد بستری شد؛ حتی یک نفر از خانواده او را در بستر بیماری ندیدند. حالش خوب نبود و ما نمی‌دانستیم؛ راستش به کسی نگفته بود که بیمار شده. گفته بود «به دلیل کمبود پزشک در بیمارستان «شهدای پاکدشت» باید شبانه‌روز اینجا بمانم.» هر صبح قبل از اینکه نگرانش شویم زنگ می‌زد و با ما حرف می‌زد، خاطرمان را جمع می‌کرد که حالش خوب است، شب‌ها به پدر و مادرمان یادآوری می‌کرد که قرص‌های فشارخونشان را بخورند. نمی‌دانستیم این احوال‌پرسی هرروزه، تتمه انرژی‌اش است.»

شیرین روحانی راد

قرار بود سال‌تحویل کنار هم باشیم

در آخرین صحبت‌هایش گفته بود: «حالا شبانه‌روز در بیمارستان می‌مانم که تحویل سال نو بتوانم کنار شما باشم.» ما هم‌دلمان را به این وعده خوش کرده بودیم. نمی‌دانستیم روز ۲۸ اسفند شیرین زندگی‌مان برای همیشه از این دنیا می‌رود. با همه این‌ها ما چطور باید می‌فهمیدیم که خواهرمان دارد با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کند؟ وقتی به من اطلاع دادند که دکتر شیرین را به بیمارستان مسیح دانشوری انتقال داده‌اند دیگر کار از کار گذشته بود. دکتر رفت و ما هنوز امید به بازگشتش داشتیم. او رفت و حسرت یک‌بار دیگر دیدنش را بر دلمان گذاشت. حتی حال رنجور او را ندیدم که رفتنش را باور کنیم. حالا فقط من مانده بودم که چطور با پدر و مادرم روبه‌رو شوم؟ چطور این خبر را به آن‌ها برسانم؟» این‌ها را «علی روحانی راد» برادر دکتر شیرین در حالی می‌گوید که هزار بار بغض و اشک می‌دود وسط حرف‌هایش.

 

اولین شهید مدافع سلامت در پاکدشت

در بحبوحه حمله ویروس کرونا به پاکدشت دکتر «شیرین روحانی راد» تمام‌قد در بیمارستان شهدای پاکدشت حاضر بود. شبانه‌روز بیماران را ویزیت می‌کرد. باوجود ضعف و خستگی حاضر نبود پست خود را ترک کند تا اینکه خستگی بر او غلبه کرد و نامش به‌عنوان اولین شهید مدافع سلامت برای همیشه بر پیشانی شهر پاکدشت مهر شد.

سرسختی‌اش را از پدر به ارث برده بود از همان کودکی معتقد بود آنچه را که بتوان با سخت‌کوشی به دست آورد حتماً به دست می‌آید. این را در کنکور پزشکی ثابت کرده بود چندین سال پشت کنکور ماند، چون گفته بود فقط و فقط دانشگاه شهید بهشتی و آن‌هم رشته پزشکی. حتی رشته پزشکی شهرستان قبول می‌شد؛ اما می‌گفت: «من نباید از خانواده‌ام دور شوم.»

پزشکی در جانش ریشه داشت

«هما روحانی راد» خواهر شیر به شیره دکتر شیرین که فقط ۱۱ ماه از او کوچک‌تر است و دوره کودکی و نوجوانی را لحظه‌به‌لحظه با دکتر شیرین گذرانده، انگیزه پزشک شدن شیرین را چیز دیگری می‌داند: «عشق به پزشکی از یکجایی در دل شیرین به وجود آمد که من شاهد آن بودم. وقتی شیرین ۵ ساله بود و من ۴ ساله از شهر میناب آمده بودیم به پاکدشت شهر آبای و اجدادی‌مان. پدرم کارمند وزارت کشور بود چند سالی به شهر میناب منتقل‌شده بود و حالا تابستان بود و ما آمده بودیم پاکدشت و با بچه‌های قد و نیم قد فامیل کنار مسیل بزرگ سیمانی آب‌بازی می‌کردیم. ارتفاع دیواره این مسیل که آن روز کم آب‌شده بود حدود سه متری می‌شد. همان‌طور که آن اطراف بازی می‌کردیم یکی از بچه‌ها شیرین را به داخل مسیل پرتاب کرد هنوز صدای برخورد بدن شیرین در آب کم‌عمق در گوشم مثل پُتک صدا می‌دهد. لب و دهان و زبان شیرین پاره شد و دندان‌هایش خورد شد. هیچ بیمارستانی او را پذیرش نمی‌کرد. با هزار بدبختی و خواهش یکی از پزشکان قبول کرد که او را ببیند. زبان و لب و دهان شیرین را آن روز به‌سختی بخیه کردند. شیرین چند ماهی به‌سختی غذا می‌خورد و درهمان عالم کودکی و در خیال خود همیشه از پزشکی که او را مداوا کرده بود تشکر می‌کرد. این اولین جرقه عشق او به شغل پزشکی بود.

دیپلم که گرفتیم باهم معلم شدیم؛ اما او خودش را برای رشته پزشکی آماده می‌کرد. بالاخره قبول شد. سرسختی او از همان دوران زبانزد بود.»

 

او سرسخت‌ترین عضو خانواده بود

خانواده دکتر شیرین معتقدند که «استقامت و پشتکار فرزند ارشد این خانواده در زندگی به‌اندازه‌ای بود که هیچ‌وقت باور نمی‌کردند شیرین هم ممکن است بیمار شود و از پا دربیاید. او طوری زندگی کرده بود که خانواده او را قوی‌ترین فرد خانواده می‌دانستند که الحق هم همان‌طور بود. باوجود مسئولیت‌های زیادی که داشت تمام خرید خانواده را انجام می‌داد؛ اما در همین چندروزه که جایش خالی است. خیلی‌ها فهمیدند نه‌تنها مایحتاج خانه پدری بلکه مایحتاج خیلی از افرادی که تمکن مالی نداشتند را او تهیه می‌کرد.

 

چرا خانم دکتر شبیه به خانم دکترها نیست

خانواده روحانی راد، باوجوداینکه ۱۰ روزی رفتن عزیزشان را تحمل کرده‌اند؛ اما هنوز بی‌قراری به آن‌ها اجازه حرف زدن نمی‌دهد. به‌سختی حرف می‌زنند. فهیمه از دیگر خواهرهای دکتر شیرین می‌گوید: «ما همیشه باید جواب سؤال همسایه‌ها و غریبه‌ترها را می‌دادیم که چرا خواهرتان باوجوداینکه پزشک است و شبانه‌روز کار می‌کند این‌چنین ساده‌پوش و ساده‌زیست است؟ چرا ماشین ارزانی سوار می‌شود؟ چرا خانم دکتر شبیه به خانم دکترهای دیگر نیست؟ ما آن‌قدر با او رودربایستی داشتیم که هیچ‌وقت از او سؤال نمی‌کردیم که چرا؟ راستش بعضی موقع ها سؤال غریبه‌ها، سؤال ما هم بود.

هرازگاهی می‌شنیدیم که به دیگران کمک می‌کند. ارزاق می‌خرد و با کمک واسطه‌ها، بین برخی از خانواده‌های کم‌درآمد توزیع می‌کند؛ اما هیچ‌وقت به رویش نمی‌آوردیم. می‌دانستیم که اگر صلاح بداند خودش می‌گوید؛ اما حالا که خبر شهادتش روی بنر دیوار بیمارستان تاب می‌خورد تازه فهمیدیم خواهرمان دکتر شیرین روحانی راد را بیشتر اهالی شهر پاکدشت می‌شناسند. انگار از خودمان هم بهتر می‌شناسند.»

پول‌توجیبی به بیمارش می‌داد

«فخری عربی» یکی از افراد معتمد یکی از محله‌های پاکدشت، واسطه بین نیازمندان و خیران است. نسبت فامیلی دوری هم با شیرین روحانی راد دارد می‌گوید: «خانم دکتر به من سپرده بود اگر نیازمندی بیمار شد و هزینه درمان نداشت حتماً به او معرفی کنم. من هم به خیال اینکه حالا خانم دکتر فقط حق ویزیت را از آن‌ها نمی‌گیرد تعداد زیادی از بیمارانی که مستحق بودند را به خانم دکتر معرفی می‌کردم؛ اما حالا که خبر شهادت دکتر در شهر پیچیده است همان نیازمندانی که خودم به او معرفی کردم یکی‌یکی با من تماس می‌گیرند و پشت‌گوشی، گریه امانشان نمی‌دهد می‌گویند: «خانم دکتر هزینه داروهایشان، آزمایشگاه و تمام روند درمان آن‌ها را حساب می‌کرده و دست‌آخر هم به برخی از آن‌ها پول‌توجیبی هم می‌داده. راستش من هم از این خدمات خانم دکتر بی‌خبر بودم. بعد از شهادتشان خیلی از فعالیت‌های خیریه ایشان برملا شده است.»

همه برای او واسطه خیر بودند

با هرکدام از اقوام و خانواده که هم‌صحبت می‌شویم به یک نکته از فعالیت‌های خیریه او اشاره می‌کنند. مثلاً وقتی با سیده لیلا موسوی ، عروس خانواده‌  هم‌صحبت می‌شوم از کمک‌هایی که به خانواده دانش آموزان و چکاب‌هایی که هرساله برای معلم‌های مدرسه می‌نوشته می‌گوید، بدون اینکه ریالی درخواست کند.

وقتی با «سید علی موسوی» یکی از اقوامشان هم‌کلام می‌شوم از کمک‌های خانم دکتر به بهزیستی می‌گوید: «به جشن شب یلدایی اشاره می‌کند که همین امسال به کمک دکتر شیرین و دو نفر دیگر از خیران در بهزیستی برگزار شد و دل چند صد کودک و نوجوان بی خانواده شاد شد. جدیدترین خبر اینکه آستین بالا زده بود تا در شب عید برای بچه‌های بهزیستی لباس عید بخرد.»

خوب که نگاه می‌کنیم همه افرادی که در کنار او بودند واسطه‌ای برای خیر رساندن بودند بدون اینکه از کار یکدیگر مطلع باشند.

 موسوی از دبیران کارآزموده پاکدشت می‌گوید: «خانم دکتر نسبت به سربازها و معلم‌ها حساسیت زیادی داشت. از سربازها ویزیت نمی‌گرفت و مثل قدیم‌ها که سربازها را خیلی بیشتر گرامی می‌داشتند به آن‌ها دلگرمی می‌داد و به آن‌ها گوشزد می‌کرد که سرباز وطن باید مراقب جسم و جانش باشد.»

 

آخرین عکس دکتر شیرین

پدر و مادری که هنوز رفتن دخترشان را باور نکرده‌اند. دکتر شیرین چهره بیمار خود را از خانواده‌اش پنهان کرد. این روزها تنها تصویری که دل این پدر و مادر را کمی آرام می‌کند عکس سلفی است که دکتر شیرین روی تخت بیمارستان از خودش گرفته عکسی که قرار بود یادگار روزهای مبارزه با کرونا باشد. اما یادگار سرسختی‌های او شد.

خیلی‌ها امروز دلیل ساده‌زیستی او را فهمیده‌اند. دکتر «شیرین روحانی راد» هر چه داشت را توشه آن دنیایش کرده بود.

 

  منبع: زنان شهید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan