- شنبه ۳ مهر ۰۰
- ۱۳:۵۴
زندگینامه شهید زهره حق گو گذاری
در خانواده ی مومن و مسلمان فرزند دختری به دینا آمد که نام مبارک فاطمه زهرا را بر او نهادند و او را زهره نامیدند .
تحصیلات ابتدایی و راهنمای و دبیرستان را در بروجرد گذراند.
دوران نوجوانیش مصادف شده بود با قیام مردم ایران و شکوفا شدن انقلاب اسلامی .
زهره به همراه مادر و دیگر اعضای خانواده در راهپیمایی ها و تظاهرات مردمی شرکت داشت .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ،به استخدام اداه اموزش و پرورش بروجرد درآمد و به فعالیتهای مذهبی و نشر و معارف علوم قرانی درمدارس همت گماشت. او عاشق و دلباخته حضرت باری تعالی بود .
با اینکه می دانست به جبهه نمی تواند برود اما وصیت نامه ای نوشت.
او در روز 65/11/11 در حالیکه دژخیمان ناپاک بعثی ناجوانمردانه بروجرد قهرمان و مقاوم را مورد حمله موشکی قرار داده بودند به شهادت که آرزوی دیرینه اش بود رسید.
وصیت نامه شهید زهره حق گو گذاری
سلام بر مهدی و سلام بر امام امت قلب تپنده امت و سلام به رزمندگان اسلام که بر علیه کفر و الحاد می خروشند. و سلام بر شهیدانی که با عروج خود و با خون سرخشان نهال اسلام را آبیاری کردند.
سلام بر شما خواهران و برادران عزیزم و دوستان بسیار گرامم و خانواده عزیز و دوست داشتنی ام امیدوارم مرا حلال کنید و بدانید تنها راهی که رضایت خدا را به همراه دارد پیروی و اطاعت از امام خمینی است .
لحظه ای از خط ولایت فقیه جدا نشوید و امام را تنها نگذارید و از خداوند طلب آمرزش دارم .
تنظیم : احمد یوسفی
منبع:وبلاگ آسمانی ها
زندگینامه شهید زهره حقگوگدازی
در خانوادهای مومن و مسلمان فرزند دختری به دنیا آمد و که او را به نام مبارک فاطمه زهرا (س) زهرا نام نهادند و او را زهره نامیدند و تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را در بروجرد سپری کرد و تازه نوجوان شده بود که انقلاب اسلامی در حال شکوفایی بود و او به همراه مادر و اعضای خانوادهاشدر راهپیماییها و تظاهرات شرکت میکرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به استخدام اداره آموزش و پرورش درآمد و به فعالیتهای مذهبی و علوم قرآن و در مدارس همت گماشت و او عاشق و دلباخته حضرت باری تعالی بود و با اینکه میدانست به جبهه نمیتواند برود و اما وصیت نامه مینوشت و پیام میداد و تا اینکه در روز ۶۵/۱۱/۱۱ دژخیمان ناپاک بعثی ناجوانمردانه به مناطق مسکونی شهر بروجرد حمله کردند و با بمبهای هدیه استکبار جهانی آن شهر را بمباران کردند و تعدادی زیادی از آنها به شهادت رسیدند.
خاطرات شهیده زهره حقگو گدازی از مادر شهید
من مادری هستم که سینهام پر درد است و اینقدر داغ عزیز دیدهام که دیگر خاطره هیچ کس به یادم نمانده است. هفت فرزند داشتم ۵ دختر و ۲ پسر بود که از آنها تنها یک دختر و یک پسر مانده است و ۵ تا از فرزندان نازنینم همانند غنچه در همان جوانی پرپر شدند و از همه سختتر بر من مرد زندگیم و کسی که قرار بود تکیه گاهی برای من و مرهم دردم باشد را نیز از دست دادم و او هم خیلی زود مرا تنها گذاشت و رفت و گاهی اوقات ساعتها به این مسأله فکر میکنم که چه گناهی کردهام که باید در این دنیا این همه تلخی را ببینم.
از خوبیهای زهرا هر چه بگویم کم گفتهام و بچهام را به سختی بزرگ کردم و زهره از همان کودکی آرزو داشت که دبیر شود و همیشه به پدرش میگفت پیامبران معلم ما بودند و آنها ما را به سعادت رساندند و برای همین زهره میگفت مادر من هم دوست دارم معلم باشم و همه معلمها خوب هستند و به آرزویش رسید و حتی فرصت این را پیدا نکرد که از اولین حقوق ماهیانهاش بهرهمند شود و همه چیز را به موقع و به اندازه رعایت میکرد و به موقع عبادت میکرد و به موقع تفریح میکرد و به موقع کار میکرد و هیچ وقت مسائل را با یکدیگر اشتباه نمیکرد و به بزرگترها خیلی احترام میگذاشت و هیچ وقت نافرمانی نمیکرد و اصلاً نیازی به نصیحت نداشت و نجیب و پاکدل و خداپرست و متواضع بود.
و بعد از شهادت زهره مدیر مدرسه که به تشیع جنازه آمده بود و به جمعیت میگفت شما باید به من تسلیت بگوید و به خاطر از دست دادن این چنین همکاری.
قبل از شهادت خواب دیدم زهره در یک باغ بزرگی مشغول قدم زدن است و پیش او رفتم که برایش غذا ببرم و اسب سفید و قشنگی در انتهای باغ مشغول قدم زدن بود و زهره بسیار زیبا و نورانی شده بود و من مدام به او میگفتم مادرجان مگر با تو نیستم بیا برویم و غذا بخور. او گفت مادر من دیگر غذا نمیخواهم خدا نگهدار و رفت و سوار اسب شد و ناگهان اسب به آسمان پر کشید و رفت. بعد از شهادت هر وقت خواب میبینمش کتاب در دست دارد و به من میگوید مادرجان عجله دارم و باید به مدرسه بروم و بچهها منتظرند و آن زمان که زنده بود خیلی نسبت به شاگردهایش حساس بود و بخصوص شاگردان روستاییاش.
همیشه سفارش میکرد که برای نماز شب بیدارش کنند و مدام در حال نماز خواندن بود و خیلی با خدا بود و یک زمان آن اوایل خیلی بیتابی میکرد و آخر قبل از دست دادن این ۲ دخترم یک پسر و دختر از دست داده بودم و یک شب زهره و ناهید دو خواهر به خواب یکی از همکارانش رفته بودند و صبحش همان خانم به خانه ما آمد و به محض اینکه چشمش به من افتاد دست به گردنم کرد و شروع کرد به گریه کردن و به من تبریک میگفت به خاطر داشتن چنین بچههایی. میگفت ناهید و زهره را در یک باغ بزرگ و سر سبز دیدهام به سر میبردند بسیار مجلل و شاد و با چهره ای بسیار نورانی و زیبا این خانم میگفت آنها گفتهاند برو به مادرمان بگو کمتر بیتابی کند و جایگاه ما آنقدر خوب است که از فکر و خیال چیزی فراتر است و آنها به من و همسرم سلام رسانده بودند و گفته بودند ما به آنها سر خواهیم زد.
توصیه خانواده شهید
جوانان امروز مادران و پدران آینده این مرز و بوم هستند و باید حرمت خون هایی ریخته فرزندان ما را نگه دارند و شاید که فردا خدای ناکرده جنگی دیگری رخ دهد و خونهای دیگری ریخته شود و آنها هم از نسل بعدی همین انتظار را دارند که حداقل حرمت نگه دارند. و آنها در خانوادهای مذهبی و ساده و خدا پرست تعلیم و تربیت شدند و بعد از اینکه سالها تحت تعلیم و هدایت پدر و مادر بودند خود بعد از اتمام تحصیلات راه انبیا را پیش گرفتند و به شغل مقدس معلمی روی آوردند و همواره برای شاگردان معلمی دلسوز و زحمتکش بودند و هیچ گاه در کار و مدرسه خویش کوتاهی نمیکردند و در اموال بیت المال خیانت نمیکردند.
وصیت نامه شهید زهره حقگوگدازی
سلام بر مهدی و سلام بر امام امت قلب امت و سلام بر رزمندگان خروشان علیه کفر و اسلام و نهادها و سلام بر شهیدان عروج رفته و با خون سرخشان و سلام بر شما خواهران و برادر عزیزم و دوستان بسیار گرامیام و خانواده عزیز، امیدوارم مرا حلال کنید و بدانید تنها راهی که رضایت خدا را به همراه دارد و پیروی و اطاعت از امام خمینی است و لحظهای از خط ولایت فقیه جداً نشوید و امام را تنها نگذارید و از خداوند طلب آمرزش دارم .
برگرفته از پایگاه زنان شهید