یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید مهدی محسن رعد ، شهید مدافع حرم لبنانی

  • ۲۳:۳۲

شهید مهدی محسن رعد -لبنان

درباره رزمنده مجاهد حزب الله لبنان، شهید «مهدی محسن رعد»

سرباز واقعی امام مهدی (عج)

17 فروردین 1398 

بخش زندگی نامه

«مهدی» از زمان کودکی ارتباط ویژه‌ای با امام زمانش داشت. او به خوبی می‌دانست که هر کدام از ما برای آماده سازی ظهور حضرتش باید کاری انجام دهیم. او متناسب با هر مرحله از عمرش آنچه که بر عهده‌اش بود را انجام داد...

حریم حرم: خورشید شعله ور و گرما شدید است؛ دل‌ها برای جانبازی در راه حق از عقل‌ها سبقت گرفته‌اند. رزمندگان مقاومت با آگاهی کامل پای در یک راه بی‌بازگشت گذاشته‌اند و جایی برای عقب نشینی نیست. معرکه، معرکه آزادسازی کوه‌های «عرسال» است. فرمان شروع این عملیات رسما از سوی «سید حسن نصرالله» اعلام شده و پس از اعلام این فرمان، روح‌های پاک و جان‌های عاشق به دعوت «سید» لبیک گفته و برای رفتن به منطقه و دست یابی به پیروزی بزرگ از هم سبقت گرفته‌اند.

 شهید «مهدی رعد» از جمله رزمندگان مقاومت حزب الله بود که به قصد شهادتی با عزت و افتخار، پای در این میدان گذاشت.

شهید مهدی محسن رعد -لبنان

 سرباز امام مهدی (عج)

 شهید «مهدی رعد»، فرزندی از دیار «بعلبک» در لبنان است. از همان زمان کودکی اهداف خود در زندگی را با بصیرت و آگاهی انتخاب می‌کرد. «مهدی» سرشار از نشاط و جنب و جوش بود و از سکون و بی حرکتی دوری می‌کرد. نهایت بهره را از وقت خود می‌برد و از اوقاتش به درستی استفاده می‌کرد؛ گویی می‌دانست فرصت برای بهره‌گیری از فرصت‌های دنیا وقت چندانی ندارد.

«مهدی»، وه چه نام زیبایی! وچه خیره کننده است ارتباط محکم او با صاحب اصلی این نام. «مهدی» پرورش یافته خانواده‌ای متدین و پایبند به مقدسات بود. تلاش پدر و مادر او بر این بوده تا تا فرزندانشان را به گونه‌ای تربیت کنند که از نسل مهیا کنندگان ظهور امام مهدی (عج) باشند. مادر «مهدی» زمانی که او را باردار بود بر انجام مستحبات بسیار مقید بود؛ گویی «مهدی» و تربیت دینی او از زمانی که یک جنینی بیش نبود برای مادرش یک تکلیف بوده است. قبل از «مهدی» خداوند پنج دختر به او داده بود و آرزو داشت تا فرزند ششم پسر باشد.

شهید مهدی محسن رعد -لبنان

 دردمند و پردغدغه

 «مهدی» چشم به جهان گشود و در دامنی گرم از محبت پرورش یافت. دانایی و بصیرت او به مرور زمان هرچه بیشتر برای دیگران آشکار می‌شد. در رفتار و اخلاق پسندیده زبانزد مردم شد. هنوز خیلی مرد نشده بود که به گروه پیشاهنگی امام مهدی (عج) ملحق شد. در مدرسه و گروه پیشاهنگی، ارزش‌ها و تعالیم اسلامی اصیل را آموخت. قبل از رسیدن به سن تکلیف نماز خواندن را شروع کرد و به آن پایبند شد. در کودکی سجاده اش را در نزدیکی یکی از والدینش پهن می‌کرد تا ایستادن و نشستنش شبیه به نماز خواندن بزرگ‌ترها شود. «مهدی» در سلوک روحی از فطرت پاکی برخوردار بود.  

 مادر مخزن اسرارش بود؛ در چشم‌های او نگاه می‌کرد و آنچه که در قلبش بود را برای مادر بازگو می‌کرد. اما مگر می‌شود پسری هفده ساله مثل «مهدی» دارای قلبی دردمند و سری پر از دغدغه داشته باشد؟! شکی نیست که کسی به مانند «مهدی» غم‌های بسیاری را در قلب خود نهفته داشته باشد. او همواره فکر می‌کرد که چگونه می‌تواند به آن یکی کمک مادی کند، چطور به این یکی خدمتی کند و چه گونه از درد مردم کم کند. او همیشه ساکت و آرام برای یافتن راه حلی غرق در افکارش بود.

 قلب پر محبت و دردمند لحظه‌ای نمی‌آساید، مادامی که که مردم در رنج و سختی هستند. او در مدرسه دوستی داشت که شرایط خاصی برای زندگی‌اش پیش آمد و باعث شد او از درس عقب بماند؛ «مهدی» به او نزدیک شد و به تسلی خاطر و تلاش برای کاستن از رنج و محنت او پرداخت. ثمره این تلاش «مهدی» موفقیت آن دانش آموز بود.

 تمنای شهادت در قنوت‌ها

در سن چهارده سالگی در زمان تعطیلات مدرسه در دوره‌های نظامی شرکت کرد و به مانند همیشه نتایج او ممتاز بود. «مهدی» در سن کم به مدرسه قرآن کریم رفت و پنج جزء را حفظ کرد. از خواندن دعای ندبه و زیارت عاشورا دست نمی‌کشید. در قنوت نمازش همیشه این دعا را با خود نجوا می‌کرد: «پروردگارا! به حق فاطمه زهرا (س) و پدر بزرگوارش و همسر و فرزندانش شهادتی پاک را روزی من گردان» روح ایمانی در پهنای صورتش تجلی داشت. او دل‌ها را اسیر و دلباخته خود می‌کرد.

 صبری که از پدر آموخت

 هر زمان که فرصتی به «مهدی» دست می‌داد در امور خانه به مادر و پدر کمک می‌کرد. رضایت پدر برای او بالاتر از هر چیزی بود. اگر پدر راضی نبود، قصد کاری را نمی‌کرد. پدر «مهدی» بر اثر یک حادثه تاسف بار دچار جراحتی شدید شد و برای همیشه خانه نشین شد. این حادثه «مهدی» را بسیار تحت تأثیر قرار داد. در عین حال درسی بزرگ را هم برای او به همراه داشت «مهدی» صبر در هنگام بلا و راضی بودن به قضای خداوند را از پدر خود فراگرفت.

 درست در روزهایی «مهدی» خود را برای رفتن به دانشگاه آماده می‌کرد عملیات حزب الله در منطقه «عرسال» آغاز شد و «مهدی» خود را به جمع رزمندگان مقاومت در این عملیات رساند. شب قبل از اعزام، «مهدی» از مادرش خواست تا در کنار او شب را بگذراند. مادر از این کارش بسیار متعجب شد؛ از اینکه مجبور باشد تمام شب پسر رشیدش را همچون طفلی در آغوش بگیرد. صبح هنگام، «مهدی» قهوه را با والدینش نوشید، ساکش را مرتب کرد و در آن قرآن، زیارت عاشورا و تصویری از پسر خاله شهیدش «سید محمد ابراهیم» قرار داد. قبل از اینکه راهی شود مادرش از او خواست که حرزی همراه ببرد؛ «مهدی» تبسمی کرد و گفت: «حرز من همان پروردگار جهانیان است.»

«مهدی» از خطرناک بودن این نبرد و حساسیت آن آگاه بود. همیشه می‌گفت: «اگر تکفیری‌ها به ما برسند چه بر سر ما خواهد آمد ؟» به همین خاطر شیفته پیوستن به صفوف رزمندگان مدافع حرم عقیله بنی هاشم بود و جان پاکش را در این راه فدا کرد.

 اکنون باید مهدی (عج) را یاری دهیم

 «مهدی» از زمان کودکی ارتباط ویژه‌ای با امام زمانش داشت. او به خوبی می‌دانست که هر کدام از ما برای آماده سازی ظهور حضرتش باید کاری انجام دهیم. او متناسب با هر مرحله از عمرش آنچه که بر عهده‌اش بود را انجام داد. می‌گفت: «اگر الآن ما از یاران حضرت مهدی (عج) نباشیم تا او را یاری دهیم، هرگز او را یاری نخواهیم کرد حتی اگر او را با چشمانمان ببینیم.»

 و سرانجام در روز مبارک جمعه، روز متعلق به صاحب الزمان عجل (عج)، «مهدی» سر را بر خاکی نهاد که آن را با خون خود گلگون ساخت.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan