- جمعه ۱۸ آذر ۰۱
- ۲۲:۲۴
طلبه شهید علی محمد بیگی
نام : علی محمد
نام خانوادگی: بیگی
نام پدر: غلامرضا
نوع عضویت: بسیجی
شغل: طلبه روحانی
تاریخ تولد: 1337/03/23
تاریخ شهادت: 1361/01/02
محل شهادت: کرخه - شوش- عملیات فتح المبین
محل خاکسپاری: گلزار شهدای امام زاده محمّد (ع) نوش آباد
خاک پاک ایران، زادگاه دلاورانی نیک سرشت است که نه تنها با زندگانی سراسر حماسه که با مرگ سرخ خویش، برگهای زرین تاریخ را با خون آراستند. یکی از این اسوه های ایمان و رشادت علی محمدبیگی است که خاک نیلگون شوش، او را به شهدای کربلای سنۀ 61 پیوند داد. سـال 1337 در «نوش آباد» شهرستان آران و بیدگل پای به سرای هستی نهاد و با آمدنش فضای خانوادۀ مذهبی خویش را عطرآگین کرد. پس از سپری کردن دوران شیرین کودکی، در حال و هوای کویری زادگاهش راهی دبستان شد تا گوهر جانش را به علم بیاراید. هنوز مقطع راهنمایی را به پایان نرسانده بود که جذبۀ دلربای ساقی ازل و ابد، مهدی موعود(عج) او را حجره نشین مدرسۀ علمیه «کاشان» کرد تا در زلال چشمه سار علوم اهل بیت(ع) و محضر فرزانگانی چون حضرات آیات «اعتمادی» و «یثربی» مرجان وجودش را سیراب کند.
با اوج گرفتن مبارزات الهی مردم علیه ظلم و تباهی، ایشان نیز آگاهانه و عارفانه نقش بسزایی در شکل گیری تظاهرات و شناساندن ماهیت پلید دستگاه پهلوی به مردم داشت و در راه مقدسش چندین بار، توسط ساواک دستگیر و شکنجه شد. به امام(ره) و راه و هدف او عشق میورزید و حتی یک لحظه هم از فعالیت و تلاش در پیشبرد اهداف معمار انقلاب فروگذار نمیکرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی این جوان خوش رفتار و روشن ضمیر، فعالیتهای تبلیغی و فرهنگی خود را در سپاه پاسداران و جهاد سازندگی ادامه داد و به مبارزه با منحرفین و گروهکهای منافقین پرداخت و توطئه های آنان را افشا میکرد. با شروع جنگ تحمیلی آن هنگام که قاصدکها خبر از وصال اصحاب خمینی میدادند، وی نیز به صف عاشورائیان زمان پیوست و به کربلای ایران زمین شتافت تا در مصاف با سپاه اهریمن، رزمی نمایان کند.
او در جبهه های نبرد به رزمندگان غیور روحیهای مضاعف میداد و آنها را به راه و هدف والایشان آگاه میکرد.
سرانجام آخرین برگ از دفتر زندگی این عاشق دلباخته در تاریخ 61/1/2 خونین رنگ شد و در سرزمین شوش، سرخوش از بوی خوش وصال یار، با سفیر گلولهای تا اوج آسمان پاکیها پرواز کرد و به خیل شهیـدان پیوسـت. پیـکر گلگونش بـر فـراز دستـان مـردمـی سـرافـراز تشییع و در گلزار شهـدای «نوش آباد» مأوی گزید تا زیارتگاه عاشقان کوی شهادت باشد.
روحش شاد و راهش مستدام و پر رهرو باد
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
هذا ما وصی به علیمحمد بن غلامرضا بیگی
اوصی و انی اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً(ص) عبده و رسوله و ان الجنه حق و النار حق و ان الساعه لاریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور
این است وصیتنامۀ علیمحمد فرزند غلامرضا بیگی
وصیت میکنم و شهادت میدهم به یگانگی خدا –آفریدگار جهان و ما فیها- و شهادت میدهم که محمد(ص) خاتم پیامبران، بنده و برانگیختۀ الهی است. بهشت و دوزخ بر حق است. روز رستاخیز و رسیدگی به اعمال بندگان خود خواهد رسید و وعدۀ الهی حقیقتی است و خداوند در آن روز هر فردی را از آرامگاهش برمیانگیزاند.
خداوند در دل هر کس امیدی و آرزویی قرار داده، بدین معنا که هر کس در زندگی امید دارد و در انتظار چیزی است که به آن دست پیدا کند و به آن نائل آید و در دل مؤمنان، شهادت و آرزوی رسیدن به آن را قرار داده که هر مؤمن همیشه جویای آن است و آن را فوز عظیم میداند چرا که با شهادتش به هدف همیشگی یعنی به مقام تقرب به خدا نائل آمده، موجبات افتخار اسلام مملکت اسلامی و غرور همرزمان و خانوادۀ خویش را فراهم نموده و مشت محکم و کوبندهای به دهان یاوهگوی دشمن میزند که چه زیباست واژۀ شهادت و چه غرورآفرین است لحظۀ شهادت و من که تنها آرزویم شهادت در راه اسلام قرآن و رهبر عزیز است، نمیدانم که آیا به آن سعادت میرسم یا نه؟
و وای بر من اگر نتوانم تا این حد برای اسلام کار کرده باشم و چنانچه انشاءالله به این سعادت رسیدم، از مردمی که خون جوانان شهید و عزیز ما را پایمال میکنند، به نزد پیغمبر بزرگوار اسلام شکایت خواهم برد.
قبل از هر چیز وصیتم این است که:
1. از پیشگاه مقدس ولیعصر امام زمان(عج) و نائب بر حقش رهبرکبیر انقلاب اسلامی به لحاظ آنکه نتوانستم طلبهای مفید باشم و رضایت مولایم امام عصر(عج) و رهبر عزیزم را جلب نمایم عذر خواسته و امید عفو دارم.
2. حضرات آیات عظام جناب آقایان اعتمادی و یثربی(دامت برکاتکم) از آنجا که نتوانستم شاگرد مرتب و درسخوان بهطریق دلخواه شما باشم و از آنجا که در درسها مزاحم اوقات شریف شما و دیگر برادران عزیز روحانی بودم عذر خواسته و امید بخشش دارم.
3. طلاب، فضلا، برادران عزیز روحانی! ای شما همیشه در سنگر! ای شما رنجیدهها! با ظلم و فساد مبارزه کردهها و در حجرهها تنها زندگی کردهها! ای شما که هنوز رنجها میبرید و هنوز خیلیها قدر زحمات و خدمات شما را نمیدانند! گاه مسئولیت و بیتفاوت نبودن است و شما که لحظات جوانی خود را در این راه صرف کرده و میکنید، به عنوان کوچکترین برادر به شمامیگویم بهخاطر خدا مسئولیتها را بپذیرید و رنجها را متحمل شوید و بگذارید تا ما را مرتجع بخوانند و بگذارید تا ما را عضو زاید بر اجتماع بدانند.
آیا آن روحانی نمایپست و خوار شده و لکۀ ننگین این اجتماع –که رهبری گروهک مزاحمین خلق را در این شهر یا در اطراف و نقاط دیگر بر عهده دارد – او خدمتگزار و دلسوز است نه مرتجع؟!!
و اما شما ای مردم که توقعتان از یک روحانی بیش از پیش شده است، با شما میگویم: اینقدر طلاب رنجکشیدۀ ما را در تنگنا قرار ندهید، اینقدر به چشم روحانیت انگشت نکوبید که به خدا قسم روزی فرا خواهد رسید که از کارتان پشیمان شوید و میترسم که در آن روز دیگر پشیمانی مفید نباشد.
4. پدر، مادر، برادران و خواهران عزیزم! اولاً عذر میخواهم که نتوانستم فرزندی لایق برای شما و برای حفظ شرف و حیثیت شما باشم، ثانیاً از شما میخواهم بیش از پیش برای حفظ استقلال مملکت و جمهوری اسلامی، در مطالعات عمیق و دقیق شوید، از خردهگیریها در بعضی موارد و کتب بپرهیزید تا بتوانید با منطق، دشمنان را و ناراضیان را سرجایشان بنشانید و سرکوبشان کنید. راضی نیستم که خدای نخواسته بهخاطر بعضی کمبودها که شاید بر اثر انقلاب اسلامی ما برایتان پیش آید، دست از رهبر عزیزم بردارید، درست مثل کارهایی که بعضی شاهدوستهای خائن به ملت و مملکت و قرآن عزیز انجام میدهند، زیرا که اینان اسلام و شکمپارهگی را با هم اشتباه کردهاند و سعادت را در شکم و نفت و بنزین و غیره میدانند که این کار، خود کمکی به دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی ما است.
5. راضی نیستم افراد فامیل من و خانوادۀ من در مرگم لطمهای و حتی کوچکترین خراشی به خود وارد کند و وظیفۀ آنهاست که صابر باشند، مخصوصاً از همه امیدهایم، یعنی مادرم چنین تقاضا را بیشتر دارم و تو ای مادر! مبادا که به هنگام تشییع جنازهام گریه کنی، چرا که گریهات موجب خوشحالی دشمن خواهد بود، همانطور که صبرت و چهرۀ شادابت موجب خشمش خواهد شد.
مادر! اگر خواستی گریه کنی به یاد بیاور صحنۀ جانسوز کربلا و آن مادر یعنی حضرت ام لیلا(س) را و آنگاه که او پیکر به خون آغشتۀ جوانش را میبیند و شاید هم صدای نالهاش را میشنود ولی مادرم! تو نه جنازۀ خونآلود خواهی دید و نه صدای ناله خواهی شنید، پس گریه برایم نشاید چرا که من از علیاکبر(ع) و تو از مادرش هیچ کدام عزیزتر نیستیم.
و اما تو ای پدرم! ای که به داشتن فرزند نالایق خود افتخار می کردی، به ایمانت به خلوصت ایمان دارم، از تو میخواهم که به جای گریه و بیصبری، برایم سورهای از قرآن بخوانی تا هم آرامبخش روحت باشد و هم مرا خوشحال کرده باشی و شما ای برادران و خواهران عزیزم! حتیالامکان از قبرم پا نکشید و فراموشم نکنید که مرا بعد از مرگ به شما نیازی مبرم است.
و اما تو ای همسرم! ای دختر پاک زهرای اطهر و ای فدارکار مهربان! از تو تقاضا دارم با صبر و بردباری چنان بر سینۀ دشمن مأیوس و وامانده بکوبی که از تو بیزار گردند تا نکند سخنان تحریکآمیزشان در روح انقلابی ات تأثیر بگذارد و فرزندم را –که تنها یادگار من است- چنان تربیت کن که به احکام و علوم و آداب اسلامی عشق بورزد و در آینده فردی مفید برای اسلام و مملکت جمهوری اسلامی و پشتیبان ولایتفقیه باشد.
6. ای مردم مسلمان، مبارز، متعهد و شهیدپرور! ای عزیزان! بدانید که ما هنوز مراحل سختی در پیش داریم، باید آمادۀ گرفتاریها، کشتهشدنها و گرسنگیها باشیم و شکست ما وقتی است که مابین ما تفرفه بیفتد. در این مواقع خطیر مملکتی همه مسئولیم. کسیکه هیچ احساس مسئولیتی از خود نشان نمیدهد، باید بداند که عذاب دردناک الهی در انتظار اوست.
هان ای مسلمانان! اگر روح قرآن از میان شما برود، روح اسلام از میان رفته است و اگر روح اسلام از میان شما برود، به یهودی سرگردانی میمانید که به جز سراب چیزی نمیبیند. ای کسانی که هدف و آرزویی جز پر کردن شکم از لقمههای چرب و لذیذ ندارید و سعادتتان را در شکم میدانید! بیاید به جای شکمپرستی، اسلامپرستی کنید و لحظهای را با محرومین و مظلومین همنشین شوید تا خوی خودپرستی در شما بمیرد و شما به خداوند نزدیک شوید. بیایید به اسلام به این رهبری عادل، مهربان و دلسوز وفاداری کنید که به خدا قسم روز قیامت پیغمبر اکرم(ص) و زهرای مرضیه(س) پیش خدا از شما شکایت خواهند کرد. ای خودخواهان! ای شما که با تهدیدها، ترورها و رعب و وحشتها مردم را از راه اسلام بازمیدارید و از داشتن چنین رهبری قاطع دلسردشان میکنید!
در خاتمه از کلیه کسانی که با آنها آشنایی داشتم یا به هر نحوی مرا میشناسند تقاضا دارم مرا ببخشند و خدای نخواسته برخوردهای سوء را به یاد نیاورند و گذشته را فراموش نمایند.
علی محمد بیگی
گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل