- شنبه ۱۰ دی ۰۱
- ۱۷:۳۴
سردار شهید محمد شفیع خانی
و برادرش شهید علی شفیعخانی نیز در عملیات کربلای پنج شهد شهادت نوشید.
دانشجوی رشته پتروشیمی دانشگاه تهران است و در جریان انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها ، آن ماه های ابتدایی انقلاب به همراه همسرش با شوری انقلابی و لبریز از ایمان و اخلاص در کسوت لباس مقدس معلمی (آموزش قرآن) و بهیاری عزم حضور در مناطق محروم بر جای مانده از رژیم ستمشاهی میکنند و در این میان قرعه بنام لرستان می افتد. لذا بار سفر بسته و در عین گمنامی و اخلاص راهی دیاری میشوند که مردمانش رنگ صداقت دارند و مردانگی و در میان زاگرس نشینان این دیار بی منت و خالص مشغول تعلیم و تربیت نوجوان و جوان محروم میشود. یعنی مصداق عینی همان آیه شریفه “الذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله…. و در کنار درس و مکتب، مشق ایثار و از خودگذشتگی میکند و میز و دفتر و کلاس درس و تعلیم قرآن عرصه ای برای جهاد در نقطه ای میشود که فقر بی سوادی و فرهنگ بیداد میکند.
و بدین سان “محمد” جوانی غریب و کوچ کرده به دیار نداری های لرستان اسوه ای از ایثار و از خود گذشتی برای مردمان این سامان میشود .
قابل توجه همشهریانی که به محض تصرف میزها!! به همه چیز و همه کس پشت کرده به خیال پنبه دانه های پوسیده دنیا دین خود با دنیای نامردمی ها معامله میکنند
در چنین حال و هوای مجاهدانه ای دیو ددمنش و نوکر سر سپرده دنیای استکبار که تاب استقلال و آزادگی ملتی مسلمان و مجاهد را بر نمیتابند به دست و پا افتاده و برای خاموش کردن این انفجار نورانی ارزشها انقلاب هجوم ناجوانمردانه ای به خاک میهن اسلامی آغازمیکنند و “محمد “این جوان مخلص و انقلابی که سربازی از سربازان مخلص ولی زمانش خمینی کبیر است میز و دفتر و تعلیم را رها کرده پا به عرصه ای والاتر مینهد و راهی خوزستان، سرزمین خونها و لاله ها میشود . همان راهی که هم نسلانش چون حسن باقری ،همت و باکری و….بر گزیدند…..و در عملیاتهای فتح المبین ،بیت المقدس ،طریق القدس میجنگد و میجنگند ،
محمد پس از مدتی فرمانده گروهی از نیروهای اهوازی شده در عملیات رمضان شرکت میکند و او که عاشق صفا ، صمیمیت و صداقت همرزمان لرستانیست پس از تشکیل تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل در تابستان ۱۳۶۲ به عنوان معاون ستاد به جمع دلاور مردان لرستانی ۵۷ می پیوندد و درآوردگاه حماسه و ایثار خیبر و محور چزابه با شور و اشتیاق به شهادت آرام آرام محیای وصال یار میشود
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکو تر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد
پر و بال ما شکستند و در قفس گشودند
چه رها چه بسته ، مرغی که پرش بریده باشد