- سه شنبه ۲۰ دی ۰۱
- ۱۲:۱۷
شهیدحسین شهسواری
نام پدر: نورمراد
تاریخ تولد: 1-5-1342 شمسی
محل تولد: پلدختر
تاریخ شهادت : 10-5-1367 شمسی
محل شهادت : بوکان
دلیل شهادت : اصابت تیر مستقیم دشمن
گلزار شهدا: گلزار شهدای پلدختر - استان لرستان
شهیدحسین شهسواری درسال1342در روستای چولهول وسطی از توابع بخش معمولان شهرستان پلدختر لرستان دیده به جهان گشود و با زحمت فراوان پدر و مادر بزرگ شد تا به سن 7سالگی رسید. حسین از همین سنین کودکی علاقه زیادی به خواندن و نوشتن داشت بطوری که هر نوشته ای را که روی کتاب یا لوحه ای می دید با خود می خواند یا از کسی که می دانست سوال می کرد. چون به مدرسه دسترسی نداشتیم این عزیز ما آنچنان به یادگیری علم عشق می ورزید که در سن ده سالگی دیگر توانست هر کتابی را بخواند و هر چیزی را بنویسد.
با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در 22 بهمن 57 و سرنگونی رژیم طاغوت ایشان برای اعلامیه های و پلاکاردهای حضرت امام و انقلاب هر روز به شهر می آمد و هر بار پلاکاردهای زیادی از امام با خود به روستا می آورد و در بین مردم پخش می کرد.
ایشان در انقلاب نقشی مهم هرچند کوچک هم باشد داشته و با اینکه روستائیان از اینکه به شهرستان دسترسی نداشتند و کمتر از احوال باخبر بودند ولی او تا جائی که می توانست پیش مردم می نشست و با آنان در رابطه با انقلاب امام امت صبحت ها می کرد و تنها چیزی که همیشه در نظرش بود و به آن اهمیت می داد نماز اول وقت بود. او هیچ موقع نگذاشت وقت نمازش بگذرد تا اذان گفته میشد برای نماز آماده می شد. روزهای جمعه که می رسید چون منزلمان در روستا بود برای شرکت در نماز جمعه به شهر می رفت.
او چندین بار برای عضویت در سپاه و اعزام به جبهه به واحد پذیرش سپاه مراجعه کرده بود برادران پذیرش سپاه به اوگفته بودندکه هنوزبه سن مسو لیت نرسیده ای بروتاسال آینده هر طور شده بود پرونده سربازی را در سپاه پاسداران پلدختر تشکیل داده بود و در تاریخ 66/7/27 از طریق سپاه به جبهه اعزام می شود. بعد از مدتی نامه ای از او بدست ما رسید که نوشته بود که ما در پادگان مالک الشتر دورود آموزش می بینیم. بعد از یک ماه پدرم به اتفاق یکی از برادرانم به دیدار او رفتند. بعد از اتمام دوره آموزشی به بوکان اعزام و در آنجا در گروهان ضربت گردان شهید دستغیب به ادامه خدمت می پردازد.
حسین به نام گردان ضربت دلبستگی و علاقه عجیبی نشان می داد. البته چند نفر از برادران روستایمان که قبلاً اعزام شده بودند در این گردان خدمت می کردند. حدود 2 ماه در آن گردان مشغول خدمت و مبارزه با منافقین و کومله بود در این مدت چندین نامه از او بدستمان رسید.
او همیشه درنامه هایش به ما روحیه می داد و ذکر می کرد که جایمان خیلی خوب است و هیچ ناراحت نباشید، به فکر نماز و دعا باشید و امام را هرگز فراموش نکنید. با اینکه هر روز با کومله و دموکرات درگیری داشتند و به قول همرزمانش ایشان خیلی زرنگ و فعال بود می گفت جایمان مثل خانه خودمان است! او همیشه 2 روز به مرخصی اش مانده از اینجا حرکت می کرد و یک روز از مرخصی اش را به گردان می برد.
هرچه در باره منطقه از او می پرسیدیم جوابی نمی داد غیر از اینکه می گفت جایمان مثل خانه خودمان می باشد. بعد از 3ماه یک بار ساعت 12 شب حدود 12 کیلومتر جاده خاکی از افرینه تا چولهول را با پای پیاده طی کرده بود و نزدیکی های صبح به منزل خودمان در روستا رسید. وقتی از او درباره کم بودن روزهای مرخصی اش سوال می کردیم می گفت : ما باید سعی کنیم بیشتر در منطقه بمانیم چون آنجا واجب تر است. همین که مرخصی ده روزه او تمام شد با همه خانواده و آشنایان و خویشان خداحافظی کرد و رفت حدود 20 روز در منطقه بود که به گفته بچه های همرزمش اعلام می کنند که تعداد زیادی از منافقین کوردل وارد منطقه شده اند. همان لحظه اول که فرمانده گردان اعلام آماده باش می کند حسین به همراه 9 نفر از همرزمانش دست خود را بالا می برد و بعد از تجهیزات کامل وارد محور عملیاتی میشوند.
حسین در این مأموریت تیربارچی بوده. آنها پس از ساعتها درگیری با دشمن و رشادتهای زیاد دهها تن از دشمنان دین خدا را به هلاکت می رسانند تا اینکه با گلوله مستقیم دشمن به فیض عظیم شهادت که آرزوی دیرینه او بود می رسد.
وقتی از خبر شهادت حسین با اطلاع شدیم پدر و مادر پیرمان گفتند حسین امانتی بود که خدا او را به ما سپرده بود و اکنون او به سعادت رسیده و او هم مانند سایر جوانان عزیز کشورمان جان خود را در راه کلمه الله و اسلام عزیز اهدا کرده است.
خدایا حسین شهید ما را با شهدای کربلا محشور بفرما
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
به نقل از سایت بالاگریوه
- شهدای دفاع مقدس
- ۱۲۵