- يكشنبه ۹ تیر ۰۴
- ۱۲:۰۰
شهید داود زندیه
شهدا را فراموش نکنیم
شهید داود زندیه
خاطره شهادت شهیدان نجفی و پرندوش از شهدای لرستان 🌷
در سال ۷۸ از طریق اطلاعات و عملیات تیپ ۵۷حضرت اباالفضل العباس(ع) استان لرستان به مقصد شمال شرق در شهرهای تربت جام و تربت حیدریه مأموریت یافتیم که با توجه به تحرکات طالبان در مرز افغانستان و احتمال حمله آنان به سمت ایران ، شناسایی از کوههای آن مناطق به عمل آوریم و مختصات ارتفاعات به دست آید تا در صورت نیاز به راحتی بتوان ضربات را به آنها وارد کرد و راههای نفوذی آنان از نظر زمین شناخته شود.
این مأموریت در هفته های اول بخوبی انجام گرفت و در حین مأموریت از روستاهای مختلف عبور میکردیم و مردمان آن منطقه با اسپند دود از ستون کشی ما استقبال میکردند و بیشتر مردم اهل تسنن بودند؛ این برخوردهای خوب آنها بر روحیه ما تأثیر زیادی گذاشته بود و از مردهای ورزیده روستا بعنوان بلدچی استفاده میکردیم و اهالی آن روستاها که کلاته کلاته نام داشتند تعریف میکردند که ما از وجود اشرار در این مناطق آسایش و آرامش و امنیت نداریم، به زور وارد خانه هایمان میشوند از امکانات و آذوقه ما استفاده میکنند احشام ما را ذبح یا به غارت میبرند و از مردان و زنان و دختران ما بعنوان نیرو در جابجایی بارهای قاچاق خود استفاده میکنند و اگر همکاری نکنیم ما را به اسارت میبرند و بعداً با دریافت پول زیاد از خانواده آزاد میکنند. از روزی که شما وارد منطقه شده اید راحت میخوابیم و قدردان شما هستیم .
ما هم ورزشهای صبحگاهی را در پارک های شهر انجام میدادیم که باعث روحیه در مردم شود که ما در کنار شماییم و محل استراحتمان در یک مدرسه در شهر تربت جام بود.
تقریباً ۴۵ روز در آن منطقه بودیم هفته های آخر به سمت ارتفاع بِزْد حرکت کردیم قبل از حرکت بسیجی دلاور طهماس بگ پرندوش فرمود بچه ها من میدانم در این مأموریت شهید میشوم حتماً در تشییع جنازه ام شرکت کنید و با خنده و خوشحالی با همکاران شوخی میکرد و ایجاد تقویت روحیه میکرد. تا پای ارتفاع با چندین خودرو حرکت کردیم بعد از پیاده شدن مسافت زیادی را بصورت پیاده طی کردیم و در این حرکت ما به محل باراندازهای اشرار بر میخوردیم که برای تهیه غذای خود خیلی از بزهای کوهی را شکار کرده بودند که سر آنان در آن محل به جا مانده بود و در کنار چشمه ها و مناظر دیدنی طبیعت آن منطقه خوش گذارنده بودند.
در دامنه یکی از ارتفاعات حرکت میکردیم که ناگهان مورد تیراندازی اشرار قرار گرفتیم، آنها بر ما مشرف بودند و به راحتی ما را میدیدند و درگیری بطول انجامید و برادران نجفی و پرندوش مورد اصابت گلوله اشرار قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.
هوا به تاریکی کشید و اشرار پا به فرار گذاشتند و ما در تاریکی شب نه همه عزیزان بلکه تعداد اندکی خود را به پایگاه رساندند و بعضاً تا صبح در منطقه ماندند و شهدای عزیز در منطقه دسترس اشرار بودند و بعضی از همرزمان عزیزمان از کوه سقوط کردند و صدماتی دیدند.
فردای آن روز رفتیم که شهدا را بیاریم اشرار به پوتین آنها هم رحم نکرده بودند. شهدا را به عقب آوردیم و با توجه به ادامه مأموریت سعادت شرکت در مراسم تشییع این عزیزان میسر نشد و جسد مبارکشان با هواپیما به استان انتقال داده شد.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد 🌷
✍️ نویسنده خاطره : جعفر رشنو
🌷شهید علی نجفی مفرد - نورآباد لرستان
🌷شهید طهماسب پرندوش ـ نورآباد لرستان
تاریخ شهادت: 1378/05/06
شهید حسن محمدی کیا
نام پدر: علی داد
محل ولادت : نجف آباد
سن هنگام شهادت: 30 سال
تاریخ تولد: 1336/03/31
تاریخ شهادت: 1366/05/02
محل شهادت : میمک
مزار : گلزار شهدای مینادشت ، فولادشهر - اصفهان
سیدحسن محمدی کیا، فرزند علی داد و سکینه رشیدی، در 31 خرداد ماه سال 1336 درکرج به دنیا آمد. پدرش باغبان باغی در کرج بود که درهمانجا در یک اتاق زندگی می کردند. سیدحسن به عمه هایش بسیار علاقه مند بود . رابطه خوبی با دیگر برادرانش داشت و درکارها با آنها مشورت می کرد.
تحصیلات ابتدایی
شهدای دوران دفاع مقدس نمونههای والا و اعلای پیوند با معنویت بودند. الگوهای والایی که پرداختن به مجاهدتها و فداکاری هر کدام از آنها گنجینههای بینظیری را پیش روی انسانیت میگذارد.
آنچه میخوانید روایتی از دلاوریهای شهیدی ارتشی است که در روز عید غدیر متولد و در روز عید غدیر هم به شهادت رسید.
در کتاب نبرد میمک آمده است: «... با یک گروه از داوطلبان از میان دستهى دوم، دشمن را دور زده، از پشت به آنها حمله کردیم در همین گیرودار ناگهان همه چیز در برابر چشمم تیره و تار شد. صداى ناموزون ولى پىدرپى گلولهها گوشهایم را به شدت آزار مىداد. زخمهاى زیادى داشتم و با موج انفجار کاملا گیج و منگ شده بودم.
رزمندگان اسلام همچنان با دشمن درگیر بودند. سروان نبىزاده که در آن هنگام فرماندهى گروهان ارکان را برعهده داشت، به اتفاق سروان خجستگى، خود را به من رساند و مرا به عقب منتقل کردند و در یک فرصت مناسب به وسیلهى هلىکوپتر به بیمارستان امام خمینى تبریز انتقال دادند.
چشمانم را که گشودم خود را روى تخت بیمارستان یافتم، متوجه شدم که از چند ناحیهى بدن مورد ترکش خمپاره قرار گرفتهام. چیزى که ذهن مرا به خود مشغول کرده بود بىاطلاعى از موقعیت منطقه بود، نمىدانستم چه بر سر همرزمانم آمده است، آیا توانسته بودند دشمن را عقب برانند و یا اینکه منطقه را به آنها واگذار کرده بودند؟
چهرهى تکتک افراد و صحنهى درگیرى همچون تصویر متحرک از برابر دیدگانم مىگذشت. در این حال متوجه مرد میانسالى شدم که در اتاق قدم مىزد، چند بار از کنار من گذشت و با تعجب مرا نگاه کرد. به صورتش خیره شدم و او را شناختم، ستوان علىنژاد بود، با خوشحالى او را صدا زدم، جلو آمد اما به علت جراحات زیادى که بر تن داشتم مرا نشناخت. چند لحظهاى چهرهام را دقیق نگاه کرد، ناگهان برق شادى در چشمانش درخشید و مرا درآغوش گرفت، پس از سلام و احوالپرسى از او دربارهى چگونگى عملیات و اوضاع نیروها سؤال کردم.
با ناراحتى پاسخ داد: آن روز پس از این که مجروح شدید؛ ستوان حسینى بلافاصله اسلحهى شما را برداشت و در غیاب شما فرماندهى گروهان را برعهده گرفت. ستوان حسینى تا روز قبل از عملیات از اجراى عملیات اطلاعى نداشت و قرار هم نبود که در این حمله شرکت کند، به همین دلیل به خانوادهاش گفته بود که روز عید غدیر مراسم عقدکنان را برپا کنند و او هر طور باشد خودش را به مراسم خواهد رساند.
علىنژاد در حالیکه اشک مىریخت ادامه داد: روز بعد که مصادف بود با عید غدیر، درگیرى شدیدتر شد، حسینى همچنان اسلحهى شما را در دست داشت و با رشادت در برابر نیروهاى بعثى ایستاده بود و فریاد مىزد: در روز عید غدیر به دنیا آمدهام اگر لازم باشد در همین روز هم از دنیا مىروم.
دلاورىهاى او روحیهاى خوب به سایر رزمندگان گروهان داد؛ اما در گیرودار جنگ، ناگهان یک گلولهى توپ در نزدیکى او به زمین اصابت کرد و ترکشهاى آن، پیکر پاک او را مورد هدف قرار داد. وقتى به چهرهى غرق در خون او نگریستم، لبخند رضایت بر لب داشت، گویى از این که به ضیافت الهى راه یافته بود خوشحال و مسرور بود.
شهادت ستوان حسینى و تعدادى از رزمندگان دلیر تأثیرى عجیب در روحیهى پرسنل گردان گذاشت و از آن پس با شجاعت و توانى بیشتر مبارزه کردند. نیروهاى بعثى از روى ارتفاعات، تمام منطقه را زیر آتش خود داشتند و به این ترتیب تدارکات و انتقال شهدا و مجروحین به عقب با دشوارى انجام مىگرفت. این موضوع تأثیر نامطلوبى در روحیهى سایرین گذاشته بود که با صحبتهاى فرمانده، این مشکل نیز برطرف شد.
پس از مدتى نیروهاى کمکى به فرماندهى ستوان غفورزاده در زیر آتش سنگین دشمن بعثى، خود را به مواضع ما رساندند و طولى نکشید که مواضع خودى را بر روى تپه مستحکم نمودند. با فرا رسیدن شب، نیروهاى تازهنفس ضربهاى مهلک به قواى دشمن وارد کرده، آنها را وادار به عقبنشینى نمودند.
(نقل خاطره از ستوان علی نژاد)
منبع: نبرد میمک: مجموعه خاطرات رزمندگان (نیروی زمینی ارتش)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی/منبع
مطلب مرتبط:
ستوان سوم توپخانه علی اعرابی افسر رابط توپخانه به گردان ۱۵۲ پیاده درعملیات نصر۲ و ستوان یکم محمد حسینی افسر اطلاعات تیپ و ستواندوم توپخانه حسن محمدی کیا معاون گروهان تکاور تیپ در عملیات نصر۶ از جمله شهدای این عملیاتها بودند.
«شمشیر پیروزی» برای «تیپ 40 سراب»
isna.ir/x65CRT
6911 | محمدجواد | قاسم پور | ولی اله | شیراز |
1368/05/17 |
|
اگر عکس شهید یا اطلاعات تکمیلی دارید برای ما بفرستید.
شهید یزدان سلیمان آبادی |
شهید حسین اسماعیلی |
نحوۀ شهادت: تخریب ناگهانی ساختمان غیر مجاز در هنگام اجرای حکم |
پلیس تهران دو شهید داد تا از احداث خانههای عنکبوتی جلوگیری شود
فرمانده انتظامی تهران بزرگ گفت: پلیس پایتخت دو شهید داد تا از احداث خانههای عنکبوتی در تهران جلوگیری شود؛ خانههایی که اگر ساخته میشد، با کوچکترین زلزله یا حادثهای فرو میریخت و در آن صورت هزاران نفر جان خود را از دست میدادند.
سردار عباسعلی محمدیان در حاشیه این مراسم در جمع خبرنگاران گفت: شهیدان سلیمانآبادی و اسماعیلی با شهادت خودشان از ساخت خانههای عنکبوتی در تهران جلوگیری کردند، یعنی خانههایی که هیچگونه استحکامی نداشت و اگر ساخته میشد و مردم در آن ساکن میشدند، میتوانست باعث مرگ هزاران نفر شود.
شهید یعقوب خلیلی
به گزارش صاحب نیوز به نقل از پایگاه خبری سمنا، سال ها لیلی و مجنون به دنبال هم بودند تا یکدیگر را بیابند . اما لیلی ما به دنبال مجنون خود در مجنون بود و چه زیبا لیلی به مجنون رسید . اگر جستجو کنیم ، از این لیلی و مجنون ها زیاد خواهیم دید .
نام پدر: حسن
تاریخ تولد: 3-7-1346 شمسی
محل تولد: سرپل ذهاب
تاریخ شهادت : 14-05-1366 شمسی
محل شهادت : سردشت
گلزار شهدا: احمدبناسحاق شهر: سرپل ذهاب - استان کرمانشاه
شهید "حشمت الله امینی " سوم مهر1346 در شهرستان سرپل ذهاب چشم به جهان گشود. پدرش حسن نام داشــت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. پاســدار بود. 14 مرداد 1366 با ســمت فرمانده گردان حنین در سردشــت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی در گلزار شــهدای امامزاده احمدابن اسحاق زادگاهش به خاک سپرده شد.
فعالیت ها / شهادت/ خاطرات/ وصیت نامه / تصاویر
زندگینامه شهید حشمت الله امینی
شهید مریدعلی امیری امرایی
فرزند : صفرعلی
تاریخ شهادت : ۱۳۶۴/۰۵/۲۴
محل شهادت : چنگوله
محل دفن : – روستای رشنو - رومشکان - کوهدشت - استان لرستان
سوم شهریور ۱۳۴۶، در روستای رشنو رومشکان از توابع شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. پدرش صفرعلی، کشاورز بود و مادرش قمرتاج نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم اقتصاد گرفت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم مرداد ۱۳۶۴، در چنگوله توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در زادگاهش واقع است.
شهیده فاطمه گنجی روزبهانی
نام : فاطمه
نام خانوادگی : گنجی روزبهانی
نام پدر : گنجعلی
تاریخ تولد : 1310/01/05
محل تولد : بروجرد روستای دره گرم
شغل : خانه دار
تاریخ شهادت : 1366/05/09
محل شهادت : مکه
کد ایثارگری :۶۶۱۶۷۸۳
مزار: بهشت شهدای شهرستان بروجرد شهر:بروجرد- استان لرستان
زندگینامه شهید فاطمه گنجی
فاطمه در سال 1310 در شهرستان بروجرد در روستای دره گرم در خانواده ای مذهبی و بسیار زحمتکش چشم به جهان گشود.
دارای اخلاق نیکو و پسندیده و باگذشت بود و در تمام امور تا آنجا که می توانست به خانواده و اهالی روستا کمک می نمود.
نسبت به مسائل دینی و مذهبی با تعصبی خاص برخورد می کرد و وظایف شرعی و دینی خود را به نحو احسن انجام می داد.
وی با ازدواج با همسری متدین و مهربان زندگی مشترک را با او آغاز کرد. 1366/05/09 در مکه در فاجعه مکه در سن 56 سالگی زمانی که مسلمانان را بمباران کردند راه خود را انتخاب و با شهادت ثابت کرد که عاشق را تاب ماندن وجود ندارد.
پیکر مطهرش را در بهشت زهرا(س) تهران خاکسپاری کردند.
خاطرات شهید فاطمه گنجی به نقل از فرزند شهید
شهید علی جوزدانی
نام پدر: غلام رضا
شغل : پاسدار
تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۰۴/۱۰ شمسی
محل تولد: نائین - اصفهان
تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۰۵/۰۳ شمسی
محل شهادت : شلمچه
دلیل شهادت :
گلزار شهدا: گلزار شهدای امامزاده ابوطالب روستای آدران شهر: رباط کریم - استان تهران
❤️پاسدار شهید علی جوزدانی ، در دهم تیرماه ۱۳۴۴ در روستای جوزدان از توابع نائین اصفهان به دنیا آمد و در حالی که مشغول تحصیل در سال چهارم متوسطه بود عازم جبهه های حق علیه باطل شد و پس از رشادت های فراوان در ۳ مرداد سال ۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی شلمچه به فیض شهادت نائل گشت.
برادرش حسین نیز به شهادت رسیده است.
📋در بخشی از وصیت نامه این شهید آمده است: ای امت شهید پرور ایران اسلامی و ای برادران و خواهران مسلمان گوش به فرمان ولایت فقیه باشید که این یک رمز بزرگ اسلامی است و باعث اتحاد و همدلی همه مسلمانان جهان می باشد.
🔻طبق اطلاعیه بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس در 14بهمن 1386 ، پیکر پاک شهید علی جوزدانی را در همان سال ۶۷ به محل تولد زندگی ایشان بازگردانده و تقدیم به خانواده بزرگوارش کردند و در شهرستان رباط کریم، روستای آدران و در گلزار شهدا و کنار مقبره امامزاده ابوطالب(ع) به خاک سپرده شد .
یعنی کلیپ مذکور متعلق به ایام شهادت شهید است نه اینکه ۲۰ سال بعد تفحص شده باشد.
وصیت نامه شهید علی جوزدانی
نام: عبدالمحمد
نام خانوادگی: محمدزمانی روزبهانی
نام پدر: رضا
سن هنگام شهادت: ۲۶ سال
تاریخ تولد: ۱۳۴۰/۰۲/۰۵
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۵/۰۹
محل شهادت: حاج عمران
مزار: گلزار شهدای اشترینان - بروجرد استان لرستان
کادر سازمان نزاجا
زندگینامه شهید عبدالمحمد محمدزمانی روزبهانی
بسم رب شهدا خدایامارو مدیون خون شهدا نکن روحشون روباسیدالشهدا مشهورکن