یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

آرمان شهید- سروده ای از شهید کاظم بیگلی

  • ۲۳:۰۴

شهید کاظم بیگلی -زنجان -شاعر

آرمان شهید

باید از فیض شهادت دین حق احیا کنم

جان خود تقدیم راه خالق یکتا کنم

باید از جان بگذرم در راه استقلال دین

می روم تا به جهادم عالمی شیدا کنم

گر شهادت آرمان ماست از مردن چه باک

می روم تا در بهشت قدسیان مأویٰ کنم

می ستیزم با هر آن کس دشمنی با حق کند

گرچه باشد یار من از یاریش امحا کنم

از تهاجم انقلاب ما گره ها خورده است

می روم تا آن گره را با جهادم وا کنم

دشمن کافر نخواهد گشت سد راه من

می روم کفار را با خون خود رسوا کنم

سیر هرگز ناشدم از زندگانی لاجرم

از برای حفظ دین باید که خون اهدا کنم

می روم مادر دل خود را مرنجان از فراق

گر کُشم یا کشته گردم با خدا سودا کنم

می روم تا جان خود سازم فدای رهبرم

جان رهبر این سخن با خون خود امضا کنم

گر نه ای صدیق باور می کنی این ایده ام

حاضرم گفتار خود را با عمل امضا کنم

خط شکن ها -حفظ آثار دفاع مقدس زنجان 

اینجا

شهید کاظم بیگلی -زنجان -شاعر

مشخصات شهید کاظم بیگلی 

دوم آذر ۱۳۳۲‏، در شهرستان زنجان ‏به دنیا آمد. پدرش علی اکبر، کارگر شهرداری بود و مادرش سکینه نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند. سال ۱۳۵۳ ‏ازدواج کرد و صاحب چهار پسر شد. به عنوان ستوانیار سوم ارتش در جبهه حضور یافت. هفتم مرداد ۱۳۶۵، در محور اهواز- خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکرش را در مزار پایین زادگاهش به خاک سپردند.

خط شکن ها -زنجان 

شعر جهانسوزی از شهید تیمور معظمی گودرزی

  • ۲۱:۱۳

شهید بسیجی تیمور معظمی گودرزی

شعری از شهید تیمور معظمی گودرزی


برو مادر خداحافظ که دیگر روی ماهت را نخواهم دید
دگر از گرمی آغوش پر مهرت نصیبی بر نمی گیرم
مرا دیگر نمی بوسی
دگر لبهای گرمابخش دلجویت برای من نمی خندد
برایم دیگر این دنیا به آخر می رسد مادر
دگر آن دست گرمت را بر روی گونه هایم حس نخواهم کرد
دیگر سهمی ندارم از نوازش های تو مادر
خوش آن روزی که در دامان پر مهرت مرا می پرورانیدی
و حالا من آن طفلم
به محبوبم بگو مادر من دلخسته را دیگر نمی بیند
امیدش را ببر مادر بگو فرزند من مرده است دیگر برنمی گردد
صدای ناله های زخمی ها
خروش و غرش بی وقفه ی خمپاره ها در جبهه می پیچد
مسلسلها ز بی رحمی بروی رزمنده ها ، خمپاره ها و سرب می بارند
به گوشم آه درد آلود مجروحان ندایی تازه می گردد
تفنگم را به دوشم می کشم تا ناجوانمردان دشمن را از پا بیندازم
و اما لحظه ای از سوزش درد سینه ام بر پا نمی مانم
سپس بر خاک گرم جبهه می غلتم
ولی مادر برو با سربلندی زندگانی کن
که فرزند تو اینک در ره میهن شهادت را پذیرا شد
شکوه این شهادت را علف هایی که با خونم به رنگ لاله می روید به همراه نسیمی بازگو می کند مادر
شب تاریک و غمگین است من بنشسته ام اینجا
دور از بسترم مادر

به یاد گرمی آغوش پر مهرت
تفنگم را به آغوشم فشردم من
ولی ناگه صدای غرش توپی به افکار من بیچاره می خندد
به گوشم ناله ی زنجیرهای تانکی می رسد از دور
به دنبالش هزاران بمب آتش زا می ریزد از دور
خداحافظ مادر جان ...

پ.ن: این شعر جانسوز در ساعت های آخر عمر شهید در اول خرداد 1365 در منطقه جنگی حاج عمران نوشته شده

وصیت نامه شهید تیمور معظمی گودرزی

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan