- شنبه ۹ تیر ۰۳
- ۱۱:۰۸
شهید علی - نقی بیرانوند
مزار این شهید در لرستان-خرم آباد-گلزار شهدای بهشت رضا فاز 1 قرار دارد.
شهدا را فراموش نکنیم
شهید علی - نقی بیرانوند
یادی از شهید روزه پاپی
در بخشی از وصیتنامه این شهید آمده است:
کانال شهدای ایران در ایتا در مطلبی با انتشار تصویری معروف از زمان دفاع مقدس که برگرفته از کتاب «گنجینه آسمانی» است، نوشت:
صاحب این عکس شهید ابراهیم حسامی است. اما ماجرا چه بود؟
معاون فرمانده گردان میثم لشکر محمد رسول الله بود که سال قبل از شهادت پای راستش بر اثر ترکش خمپاره از ران قطع و حتی امکان استفاده از پای مصنوعی هم برایش فراهم نشد اما دوباره به منطقه بازگشت و در تمام عملیاتها شرکت کرد و حتی در کوهستان های غرب نیز پا به پای دیگر رزمندگان از کوه بالا میرفت و می جنگید!
در عملیات خیبر قصد داشت به خط مقدم طلائیه برود اما فرماندهان شهید جزمانی و نوزاد از او خواستند که عقب بماند. دلش شکست و با بغض گفت: «حالا ما شدیم وبال گردن گردان؟»
فردا صبح درحالی که عصا زنان تلاش میکرد که خود را به خط برساند، عکاس قصد عکس گرفتن از او را داشت که با عصا وی را دور کرد و گفت: «من سوژه نیستم، بروید از رزمندگان عکس بگیرید!»
با فاصله گرفتنش از دوربین، این عکس به عنوان آخرین تصویر زندگی اش ثبت شد. دقایقی بعد هواپیماهای دشمن خط را بمباران کردند و او نیز نیز به کاروان عاشورا پیوست.
شهید آوینی: «انسان کافر روح را در خدمت اهوای تن می خواهد، اما مؤمن تن خویش را به مثابه مرکَبی برای تعالی روح می بیند و اینچنین، با پاهای بریده نیز از راه باز نمی ماند؛ می رود و پاهای بریدهاش را نیز عصاکشان به دنبال خود تا قلههای فتح می کشاند.
ای کاش می شد تا تو را در مأمن گمنامی ات رها کنیم و بگذریم، که تو اینچنین می خواستی. اما ای عزیز، اجر تو در کتمان کردن است و اجر ما در افشا کردن، تا تاریخ در افق وجود تو قلههای بلند تکامل انسانی را ببیند.»
شهید بهنام مسعودی
فرزند : فضلالله
تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۰۷/۱۵
محل شهادت : منطقه جفیر
مزار : گلزار شهدای اکبرعلی شهرستان الیگودرز
هفدهم فروردین ۱۳۴۶، در شهرستان الیگودرز دیده به جهان گشود. پدرش فضلالله، کارگر شرکت نفت بود و مادرش دریجان خانه دار بود. دانش آموز دوم راهنمایی بود که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. پانزدهم مهر۱۳۶۲، با سمت تک تیرانداز در جفیر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی را در گلزار شهدای اکبرعلی زادگاهش به خاک سپردند.
نام :سیدمصطفی
پدرم را در طلائیه دیدم
در بهمن سال 1379 از سوى دبیرستان ما را به بازدید از جبهه هاى نور بردند. در 23 بهمن در اردوگاه اروند خرمشهر خوابیده بودم. نیمه هاى شب پدرم را که در موقع شهادت او من هنوز به دنیا نیامده بودم در خواب دیدم که به من می گفت : فردا شما را به منطقه طلاییه میبرند و هوا هم خوب خواهد بود و باران نخواهد آمد(روز قبل هوا بارانى بود و ما نگران این بودیم که در صورت ادامه باران نتوانیم از جبهه ها بازدید کنیم) به همین دلیل از پدرم پرسیدم: پس فردا به طلاییه مى رویم؟ گفت: بله به شوخى از او پرسیدم :تو را مى توانم در آنجا ببینم؟ پاسخ داد: آری، مى توانى مرا ببینى. پرسیدم: کجا مى توانم تو را ببینم؟ گفت: وقتى به طلاییه رسیدید در یک محل که نزدیک یک گودال است نماز میخوانید.
درود خدا قوت برادر بزرگوار و ولایی روح پدر تان شاد و قرین ...