یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

تیمسار سرتیپ خلبان جلیل زندی ، از خلبانان شجاع سالهای دفاع مقدس

  • ۲۰:۱۹

سرتیپ خلبان جلیل زندی- تهران

تیمسار سرتیپ دوم جلیل زندی، خلبان قهار شکاری تامکت و تکخال برتر نیروی هوایی ایران بود.

او که در تمام دوران جنگ ایران و عراق به خدمت مشغول بود، دارای کارنامه درخشانی است و رکوردهایی که در شکار جنگنده های عراقی بر جای گذاشت عنوان بهترین تکخال تامکت جهان را برایش به ارمغان آورد.

جلیل زندی در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۰ در شهرستان گرمسار دیده به جهان گشود. پدرش عزت اله زندی تکنسین راه آهن و مادرش گوهرتاج فولادی خانه‌دار بود. جلیل به همراه خانواده اش تا پایان کلاس نهم دبیرستان (سال ۱۳۴۴) در گرمسار زندگی می‌کرد و به علت انتقالی پدرش به تهران (محله خانی آباد) آمد . او دوره دبیرستان را در تهران، دبیرستان وحید به پایان رساند و در سال ۱۳۴۷ دیپلم گرفت .

هواپیمایی که بدون خلبان فرود آمد - خاطره زیبایی از سرتیپ خلبان اکبر توانگریان

  • ۱۱:۴۰
از راست : شهید عباس دوران ، معلم آمریکایی ، اکبر توانگریاندوران آموزشی در پایگاه کلمبوس آمریکا

از راست : شهید عباس دوران ، معلم آمریکایی ، اکبر توانگریان دوران آموزشی در پایگاه کلمبوس آمریکا

هواپیمایی که بدون خلبان فرود اومد

خاطره ای از امیر سرتیپ دوم خلبان اکبر توانگریان ، خلبان جنگنده اف 4 فانتوم نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که در مرداد 1393 در مجله صنایع هوایی چاپ شده است .

روز سوم جنگ مصادف با دوم مهرماه سال ۵۹ ساعت ۶ صبح در یک دسته چهار فروندی به فرماندهی ابر مرد نیروی هوایی شهید ناصر دژپسند به عنوان شماره 1 و بنده به همراه ستوان قاسم کاشف شماره ۲ ، سروان علی بختیاری شماره ۳ و ستوان کیان ساجدی شماره ۴ عازم ماموریت انهدام تاسیسات پایگاه هوایی شعیبیه شدیم. بعد از بلند شدن از باند پایگاه بوشهر، با گرفتن آرایش پروازی به دنبال رهبر دسته به سمت بندر دیلم پرواز کردیم که دود ناشی از سوختن پالایشگاه آبادان به وضوح از دور دست نمایان شد. سپس از آسمان شمال آبادان در ارتفاع پست وارد جنوب بصره شدیم که تا هدف فاصله زیادی نبود ، در همین بین در خاک دشمن یک پرنده بزرگ به شیشه جلوی جنگنده شماره ۴ به خلبانی جناب ساجدی برخورد کرد که وی به ناچار از ادامه مسیر بازماند و به سرعت به پایگاه بازگشت. سه فروندی ادامه دادیم و دقایقی بعد بر فراز پایگاه شعیبیه ظاهر شدیم اما رهبر دسته از روی هدف عبور کرد. ما نیز به پیروی از وی بدون شلیک حتی یک گلوله از نزدیکی هدف عبور کردیم بلافاصله سوالی در ذهنم نقش بست که چرا جناب دژ پسند هدف را بمباران نکرد؟

کتاب اسارت ناخواسته ، زندگی نامه خلبان آزاده حسن نجفی

  • ۲۱:۳۴

خلبان آزاده حسن نجفی - زنجان

معرفی کتاب اسارت ناخواسته: زندگینامه سرتیپ 2 خلبان آزاده حسن نجفی

کتاب اسارت ناخواسته: زندگینامه سرتیپ 2 خلبان آزاده حسن نجفی نوشته‌ی محمدعلی اعظمی، در واقع گزیده‌ای‌ست از شرح وقایع زندگی این خلبان پرافتخار و بزرگ که به شیوه‌ای زیبا به رشته‌ی تحریر درآمده است.

در بین مومنان مردانى هستند که به چیزی که با خدا عهد بستند صادقانه وفادار می‌مانند، آری چه صادقانه پا در قتلگاه عشق گذاشته‌اند. خلبانانی که گویی با خود و با این ملت نجیب و امام راحل عهدی ناگسستنی داشتند و این گونه در یاد و خاطر ما ماندگار شده‌اند.

سرتیپ خلبان آزاده و جانباز حسن نجفی متولد 25 فروردین ماه سال 1334 است. پدر نجفی کارمند راه آهن بود و او به واسطه شغل پدرش دوران کودکی خود را در شهرستان‌های مختلف و نوجوانی خود را در شهر زنجان سپری کرده است. آن‌ها خانواده‌ای پر جمعیت بودند، هشت فرزند که حسن نجفی کوچکترین آن‌ها بود.

شکارچی قهرمان میگهای بعثی -سرتیپ دوم خلبان محمد مسبوق

  • ۰۱:۰۸

خلبان شهید محمد مسبوق - همدان

شکارچی قهرمان میگ‌های بعثی درگذشت

خلبان ایرانی که سه‌ هواپیمای دشمن را با شلیک یک‌ موشک شکار کرد

امیر خلبان محمد مسبوق از خلبانان هواپیمای F14 در سال‌های دفاع مقدس در پی ابتلا به بیماری درگذشت.

به گزارش خبرگزاری مهر، سرتیپ دوم محمد مسبوق از خلبانان هواپیمای F14 در سال‌های دفاع مقدس امروز چهارشنبه ۸ دی پس از چندسال بیماری درگذشت.

زدن سه مبگ عراقی با یک موشک - خلبان اسدالله عادلی

  • ۰۰:۵۴

خلبان اسدالله عادلی -تهران

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در جریان پروازی که «اسدالله عادلی» به همراه هواپیمای اف-۱۴ با کابین عقبی امیر سرتیپ «محمد مسبوق» انجام داد، یک فورمیشن از هواپیمای «میگ۲۳» فلاگر‌های عراقی جهت انجام عملیات بمباران در خاک ایران مشغول پرواز بودند که توسط رادار قدرتمند تامکت (اف-۱۴) شناسایی شدند. مهمترین اتفاق این ماجرا تصمیم سرهنگ اسدالله عادلی بود؛ تصمیمی که منجر به انهدام هر سه فروند میگ۲۳ عراقی و خلق شگفت‌انگیزترین پیروزی هوایی تاریخ تنها با شلیک یک تیر موشک «فونیکس» شد.

نماز در فانتوم !

  • ۲۲:۱۲

خلبان شهید محمود خضرایی - تهران

نوید شاهد: از یکی از دوستان سرلشگر شهید خلبان محمود خضرایی نقل شده است که یک بار در پایگاه به صورت آماده بودیم که در ساعت ۴ صبح صدای آژیر اضطراری شنیده شد. بلافاصله به اتفاق خضرایی به پرواز در آمدیم. بعد از ماموریت تازه هوا درحال روشن شدن بود که او گفت: موافقی نماز را همین جا بخوانیم؟

گفتم: خیلی خوبه، از این بهتر نمی شه.

گفت: پس اجازه بده با رادار صحبت کنیم و به سمت قبله پرواز کنیم."

پس از هماهنگی با رادار، سمت قبله را برگزیدیم. ابتدا او نمازش را خواند و آن گاه من هم نمازم را بجا آوردم. پس از ادای نماز، او با صدای گیرایش با خدای خود مشغول مناجات شد و آن گونه ملتمسانه سخن می گفت که من را هم تحت تاثیر قرار داد.

این نماز یکی از نمازهای منحصر به فردی بود که هرگز آن را فراموش نمی کنم.

چقدر دل انگیز و زیباست خلوت با خدا در دل آسمان، گویی روحمان نیز همچون جسم پرواز می کرد و خدایی شده بود. انگار به زمین تعلق نداشتیم و دوست داشتیم همیشه در آسمان پرواز کنیم.

نوید شاهد

زندگینامه سرلشکر خلبان شهید محمود خضرایی 

https://navideshahed.com/fa/news/394492

به ناو آمریکایی گفتم : خفه شو یانکی به تو مربوط نیست !

  • ۲۳:۰۹

خلبان منوچهر شیرآقایی

مجله امتداد خرداد 1390 - شماره 64 

به ناو آمریکایی گفتم به تو مربوط نیست

نویسنده : مهدی هنرمند

خاطراتی از سرهنگ خلبان، «منوچهر شیرآقایی»

گاه انسان های بزرگی در جبهه پیدا می شدند که عظمت روح آن ها ستودنی بود؛ کسانی مانند شهید «حسین دل حامد». او مؤمنی 23ساله بود. من با او در آموزش های نیروی هوایی در آمریکا آشنا شدم. دل حامد یک دفعه متحول شده و شیفتگی و شوریدگی خاصی پیدا کرده بود که رهایش نمی کرد. یکی از برادرهایش پاسدار بود که شهید شد. برادر دیگری داشت که خلبان بود و او هم شهید شد. شاید این خانواده با دو شهید دِین خود را به انقلاب و جنگ ادا کرده بود، اما دل حامد آرام و قرار نداشت.

در یکی از پروازها کابین جلویش را زدند. «اسماعیل عسکری» در جلو بود. دل حامد به دریا پرید تا بال گرد نجاتش دهد. بالاخره شب، پیدایش کردند، ولی هنگام نجات، دوباره رها شد و به دریای متلاطم افتاد. همة امکاناتی را که همراه داشت نیز از دست داد؛ تنها یک جلیقة نجات برایش مانده بود. سه روز بعد پیدایش کردند. با این که ورزشکار و تنومند بود، پس از آن سه روز، تکیده و لاغر شده و حتی دفترچه ای را که در جیب داشته برای رفع گرسنگی خورده بود. پس از این ماجرا، تیمسار «سفیدموی» که او را خیلی دوست داشت، گفته بود: آقا! دیگر بس است، شما امتحانت را پس داده ای.

و دل حامد گفته بود: نه! اگر امتحان الهی را از اول دبستان تا آخر در نظر بگیری، من هنوز کلاس اولم.

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan