یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید نورمیرزا ابراهیمی که روز عید شهید شد

  • ۲۲:۱۶

شهید نورمیرزا ابراهیمی - نورآباد

شهید نورمیرزا ابراهیمی اول دی ماه 1335در دلفان به دنیا آمد. پدرش بگ میرزا(فوت ۱۳۵۷) و مادرش شیرین طلا نام داشت .به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت پس از نبردی جانانه در اول فروردین سال 61 در دشت عباس بر اثر اصابت مستقیم ترکش های خمپاره و به همرزمان شهیدش پیوست.

شهید نورمیرزا ابراهیمی - نورآباد  - سنگ مزار شهید

گرد آوری امین وشنی ازپژوهشگران حوزه ی شهدای دلفان

یاد امام و شهدا 

لحظات آخر شهید «یحیی سپهوندی» ، شهدای خرم آباد

  • ۱۳:۴۲

شهید یحیی سپهوندی
نام پدر: برانازار
تاریخ تولد: 9-2-1344
محل تولد: خرم آباد
تاریخ شهادت : 2-3-1365
محل شهادت : حاج عمران
دلیل شهادت : اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی
گلزار شهدا: بهشت شهدای خضر خرم آباد - استان لرستان

نوید شاهد

لحظات آخر شهید «یحیی سپهوند»

من و یحیی سپهوند کنار هم بودیم، ناگهان با یک خمپاره هدف قرار گرفتیم. بنده پشت سرش بودم به فاصله نیم متر؛ خمپاره 120 کنار ما فرود آمد و به هوا پرت شدیم. برای یک لحظه دیدم؛ دارم پایین میام، بالا و پایین محل حرکت ما پرتگاه عمیقی بود؛ نمی توانستم حرکت کنم. به خود که آمدم، دیدم «شهید یحیی سپهوند» لحظات آخرش هست و داره پرواز می کنه. دمر افتاده بود به سختی برش گردوندم. صداش زدم. خون از گلویش فواره می زد. روح ملکوتی «شهید یحیی سپهوند»، پرواز کرد. خدا او را انتخاب کرد، جدا کرد و پذیرفت و ما از قافله جا ماندیم. من هم که پای راستم تقریباً از کار افتاده بود؛ امکان حرکت نداشتم. آمبولانس آمد، نمی تونست رد بشه! بدن مطهر شهدا وسط جاده بود. راننده جهت باز کردن راه پایین آمد. شهدا را جابجا کرد که متوجه من شد؛ عذرخواهی کرد ولی چند دقیقه دیگر برگشت و ما را چون که جای خالی نداشت؛ روی صندلی جلو انداخت. من از هوش رفتم. در بیمارستان پیرانشهر به هوش آمدم، دیدم «شهید فیروز سرتیپ نیا» بالای سرم داره صدام می زنه. علت بازگشت راننده آمبولانس داستان بسیار جالبی دارد؛ تا فرصتی دیگر بیان خواهم کرد.

شهید «یحیی سپهوند» در عملیات حاج عمران در تاریخ ۶۵/۳/۲ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

راوی: حجت الاسلام قاسم متقی نیا، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی لرستان

 

نوجوان 14 ساله ای که با اصابت مستقیم آرپیچی سرش رفت

  • ۰۲:۴۸
نوجوان ۱۴ ساله ای که برای آوردن آب رفت و سرش رفت
خاطره ای از جانباز 70 درصد دفاع مقدس؛

نوجوان 14 ساله ای که با اصابت مستقیم آرپیچی سرش رفت

بیان خاطره ای از شاهد ماجرا

به گزارش راهیان نور، محمد رضا فرامرزی جانباز 70 درصد جبهه نبرد حق علیه باطل ما را با خود به روزهایی خواهد برد که هیچ گاه ندیده ایم. در ادامه خاطره ای از این رزمنده دفاع مقدس می خوانید:

در جاده ی اهواز خرمشهر بودیم در حالت پدافند و بنده فرمانده گردان بودم و 120 یا 130 نفری آماده بودیم که شب عملیات از خرمشهر حرکت کنیم.
خیلی در تیررس دشمن بودیم و بچه ها نمی توانستند از سنگر بیرون بروند.
بچه ها تشنه بودند و چندین ساعت آب نخورده بودند و کسی نمیتوانست برود و آب بیاورد.
یکی از بچه های سنگر کنار من آمد و گفت: حاجی یک نفر را بفرست با من بیاید تا برویم و آب بیاوریم.
گفتم مرد حسابی الان در تیررس دشمنیم و من هم نمی توانم به کسی بگویم که با تو بیاید. چون بچه ها میگویند حکم فرمانده است و حکم فرمانده یعنی حکم امام و ولی فقیه و هر کس برود مساوی است با مرگ و شهادت. نه! من به کسی نمی گویم.
خودش چون عطش بچه ها را می دید و تلف شدنشان را می دید به تنهایی رفت و به من از روی شوخی گفت حاجی من مثل حضرت عباس شهید تشنه لب میشوم.
خلاصه دبه ها را برداشت و رفت و شیر تانکر آب را باز کرد و دستش به دبه ها بود. تا دبه ها پر شد همین که آمد بلند شود خمپاره افتاد در همان دبه اش و سرش رفت و چند قدمی نزد ما آمد اما نرسید و شهید شد.


واقعا بچه ها به سختی و مشقت جنگیدند برای دفاع از ولایت، اسلام و ناموسشان و اما الان چگونه به خونشان بی حرمتی میشود.
واقعا بچه ها تن به تن جنگیدند.
نوجوان 14 ساله ای بود که با اصابت مستقیم آر پی چی سرش رفت و الان ما امنیت و آرامش خودمان را مدیون شهداییم.

منبع: راهیان نور

شهید کریم بگ صفایی ، شهدای سرطرحان کوهدشت در حاج عمران

  • ۰۰:۱۷

شهید کریم صفایی ، کوهدشت

شهید کریم بگ صفایی

نام. کریم بگ. نام خانوادگی. صفایی

تولد. ۱/۲/۱۳۴۶ - سر طرهان کوهدشت

شهادت :  ۲/۳/۱۳۶۵ منطقه عملیاتی حاج عمران

تحویل جنازه و خاکسپاری: ۱۳۷۳ شمسی

حکایت ما حکایت سرزمین پر راز و رمز و مقدس حاج عمران است . این سرزمین از مردانی روایت می کند که تلخیها و دشواریها را زیر لگام آورده و بر ایمان واقتدار خود مهر تایید زدند.یاران میهن سربلند ایران دیدن چهر ه ی کریه دشمنان دیو خو و تاریک اندیش در سر زمین نور و روشنایی را تاب نیاوردند و دلاورانه میادین نبرد را فاتح شدند.

شبی از شبهای حاج عمران روانهای پاک در زمزمه های عارفانه ای به عروج نشسته بودند و حکایت رقص پروانه های واله را در وادی شمع عشق مرور می کردند و در وزش نرم نسیم مهر در تقلای دیدار معشوق سر از پا نمی شناختند.

شیرمردی از دیار طرهان دراین جمع عاشقانه بس بی پروا ،گوی سبقت از همه بر بوده بود. این شیر مرد کسی نبود جز کریم صفایی ،بسیجی خوشنام جبهه ی نبرد و دلاوری که هراس و واهمه واژ ه های بی مفهوم درس ایثار و از جان گذشتگی وی بودند .مردی دلاور ،نترس،شجاع ، شاداب و سر زنده و شوخ طبع و شادی بخش جمع یاران.

همسنگرش بهتر از هر کسی خاطرات آن شب را به یاد می آورد:

شبی دشوار که من تاکنون به سختی و رنج آوری آن در مدت حضورم در جبهه ندیده بودم.

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan