- جمعه ۶ خرداد ۰۱
- ۰۰:۱۷
شهید کریم بگ صفایی
نام. کریم بگ. نام خانوادگی. صفایی
تولد. ۱/۲/۱۳۴۶ - سر طرهان کوهدشت
شهادت : ۲/۳/۱۳۶۵ منطقه عملیاتی حاج عمران
تحویل جنازه و خاکسپاری: ۱۳۷۳ شمسی
حکایت ما حکایت سرزمین پر راز و رمز و مقدس حاج عمران است . این سرزمین از مردانی روایت می کند که تلخیها و دشواریها را زیر لگام آورده و بر ایمان واقتدار خود مهر تایید زدند.یاران میهن سربلند ایران دیدن چهر ه ی کریه دشمنان دیو خو و تاریک اندیش در سر زمین نور و روشنایی را تاب نیاوردند و دلاورانه میادین نبرد را فاتح شدند.
شبی از شبهای حاج عمران روانهای پاک در زمزمه های عارفانه ای به عروج نشسته بودند و حکایت رقص پروانه های واله را در وادی شمع عشق مرور می کردند و در وزش نرم نسیم مهر در تقلای دیدار معشوق سر از پا نمی شناختند.
شیرمردی از دیار طرهان دراین جمع عاشقانه بس بی پروا ،گوی سبقت از همه بر بوده بود. این شیر مرد کسی نبود جز کریم صفایی ،بسیجی خوشنام جبهه ی نبرد و دلاوری که هراس و واهمه واژ ه های بی مفهوم درس ایثار و از جان گذشتگی وی بودند .مردی دلاور ،نترس،شجاع ، شاداب و سر زنده و شوخ طبع و شادی بخش جمع یاران.
همسنگرش بهتر از هر کسی خاطرات آن شب را به یاد می آورد:
شبی دشوار که من تاکنون به سختی و رنج آوری آن در مدت حضورم در جبهه ندیده بودم. بر دامنه ی یک بلندی در مسیر پیشروی ما سنگری از دشمن به روشی بسیار ماهرانه و پیشرفته ساخته شده بود بطوریکه انهدام آن از روبرو محال و ناممکن بود. در آن تیرباری قرار داشت و سنگربانان به راحتی هر نوع حرکتی را در منطقه در کنترل خود داشتند و کوچکترین حرکت ما با گلوله باران شدید مواجه می شد. نیروهای ما بسیار تلاش کردند بر این سنگر دشمن دست یابند اما هر بار چندین نفر شهید می شد و کاری از پیش نمی بردیم، بطوریکه پس از مدتی تعداد بسیار زیادی کشته دادیم. از اینرو خشم فرماندهان نیز برانگیخته شده بود و دادن این همه تلفات پذیرفتنی نبود. از این طرف توان هر گونه عملی از ما گرفته شده بود نه پای پس داشتیم و نه توان پیش رفتن در این بحبوحه ناگهان مردی از جای برخاست و عزم نبرد کرد، آری کریم صفایی مردی که چند سالی بود دلاورانه در جبهه جنگیده بود اینک غیرتش اجازه نمی داد ساکت بنشیند و جنازه ی یارانش را نظاره گر باشد. در قسمت شیب داری قرار گرفت و آر پی جی را به طرف سنگر نشانه رفت اما بنابر آنچه ذکرش به میان آمد متاسفانه تیر به هدف ننشست .دشمن که مسیر را ردیابی نموده بود بیکار ننشست و این شیر مرد را به رگبار بست و پیکر تکه تکه اش چون پیکرهای صحرای کربلا بر خاک بوسه زد و روان به معشوق سپرد و این بود واپسین دم حیات این شیرمرد سر طرهانی.
و اما سر نوشت آن سنگر چه شد؟
و اما فرماندهان در یک دستور فوری بسیجیان باقی مانده را به عقب فراخواندند و پاسداران را مجاب نمودند که باید این سنگر تحت هر شرایطی از کار بیفتد بنابراین به اجبار دل به دریا زدیم و همه ی پاسدارها به طرف دامنه راهی شدیم و بسیجیان نیز در همان جا ماندند تا در فرصتی به عقب بر گردند. با سختی و مرارات دامنه را دور زدیم و در یک حالت اجباری از پشت به منطقه ساخت این سنگر هجوم آوردیم. نزدیکی های سنگر، یکی از سادات که از بچه های کوهدشت بود از همه خواهش کرد کار را به او محول کنند، بنابراین بر پای ایستاد و با یک گلوله ی آرپی جی سنگر را هدف قرار داد و منهدم کرد و همه ی ما را شادمان کرد و فریاد الله اکبر همه جا را فرا گرفت.
به نقل از : وبلاگ شهدای الیگودرز - خاطرات حاج عمران