یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

معجزه ی دعای شهدا ، چله شهدا با هدیه صلوات

  • ۱۳:۲۹

داستان توسل به چهل شهید

معجزه ی دعای شهدا

بسم رب الشهداء والصدیقین
ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا

با سلام خدمت شما عزیزان که عاشقان و رهروان راه شهدا هستید

من دبیر زبان در یکی از مدارس تهران و فردی بسیار شاداااب و پرانرژی و سرشار از شور و شادی بودم.

حدودا شانزده یا هفده سال پیش بود که بطور ناگهانی احساس کردم موقع پیاده روی استخوان هام از داخل شروع به لرزیدن میکنن تا حدی که مجبور میشدم بنشینم و محکم خودم رو به آغوش بگیرم تا شاید کمی از شدت لرزش استخوان هام کمتر بشه‌. کسی از بیرون چیزی متوجه نمیشد ولی در درونم این رو حس میکردم. این مسئله ادامه پیدا کرد تا متوجه شدم میلم به غذا کاهش یافته و شروع کردم به کاهش وزن، به پزشک داخلی مراجعه کردم و سوال و جوابهایی کرد و منو ارجاع داد به پزشک متخصص اعصاب، با کمال تعجب متخصص اعصاب گفت که افسردگی شدید به میزان ۶۰ تا ۷۰ درصد دارید?

با همسرم در مطب کلی خندیدیم و همسرم به پزشک گفت که ایشون به قدری شاداب و پرانرژی هست که اصلا صحبت شما قابل قبول نیست ولی پزشک گفت اگر داروها رو استفاده نکنه دچار مشکل جدی میشه!

یک نایلون بزرگ داروهای اعصاب که روز به روز حالمو بدتر میکرد.

کم کم خواب شدید و خواب رفتن ذهنم به علائم افسردگی اضافه شد.

خاطراتی از شهید حسن حق نگهدار - شهیدی که شوخی زیاد می کرد

  • ۱۰:۱۶

ماجرای ازدواج شهیدی که هم «حسن» بود هم «حسین»+عکس

بعد از عملیات سوسنگرد و حماسه آفرینی شهید حسن حق نگهدار در این عملیات ، با او آشنا شدم . یکی از تکه کلامهای او برای کسانی که با او شوخی داشتن بکار بردن کلمه " شافتک " بود و این کلمه بین ما زیاد رد و بدل می شد.
مدتی بود که در بنیاد مشغول بکار شده بودم و کارم رفتن به منزل شهدا و تشکیل پرونده برای آنان بود.
طبق معمول اسامی شهداء ، اسرا و مفقود الجسد ها به قسمت ما می آمد و پس از هماهنگی با خانواده به منزل ایشان مراجعه و نسبت به تشکیل پرونده اقدام می کردیم .

برای من رفتن به منزل دوستان و هم رزمان خیلی مشکل بود ولی حسن کار در این بود که وقتی خانواده می فهمید از هم رزمان شهید هستیم بهتر پذیرای ما بودند.
شب قبل از رفتن به منزل حسن، به خوابم آمد و با همان چهره خندان و بشاش که خصوصیات مومنین واقعی است شروع کرد به شوخی کردن و گفت شافتک حالا کارت به جایی رسیده که میخای برا من پرونده درست کنی !

راوی:حاج احمد عبدالله زاده

منبع: شهدای شیراز

زندگینامه  و وصیت نامه شهید در اینجا

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan