- سه شنبه ۲۷ شهریور ۰۳
- ۱۴:۲۴

شهدا را فراموش نکنیم
شهید مهدی لطیفی (داریوش)
نـام خـانوادگـی : عیسی پور باروق
نـام پـدر : برات
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۱/۰۷/۱۵
مـحل تـولـد : اردبیل
سـن :۳۶ سـال
دیـن و مـذهب :اسلام شیعه
وضـعیت تاهل :متاهل
شـغل :پاسدار سپاه پاسداران
تـاریخ شـهادت :۱۳۷۷/۱۰/۲۰
مـحل شـهادت :شهادت تهران
نـحوه شـهادت :حوادث ناشی از جراحت
پانزدهم مهر ۱۳۴۱، در اردبیل چشم به جهان گشود. پدرش برات و مادرش،سنبله خانم نام داشت. تا پایان کارشناسی در رشته ادبیات درس خواند. پاسدار(رزمنده) بود. ازدواج کرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. از سوی سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. در سال 61 در شلمچه مجروح شیمیایی شد. بیستم دی ۱۳۷۷، در تهران بر اثر عوارض ناشی از مصدومیت شیمیایی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
موسیان عروجگاه شهیدی از وادی خبر
شهرستان مرزی دهلران معراج شهدای زیادی از ایران اسلامی بوده که برای دفاع از مام وطن خویش جان شیرین را از دست دادند و عروجی فرشته وار به آسمان داشتند.
خبرگزاری ایرنا نیز از قافله شهدای دهلران عقب نمانده و روح مطهر یکی از خبرنگاران این خبرگزاری در منطقه عمومی دهلران به آسمان نیلگون پرکشید و نام خود و خبرگزاری ایرنا را در دفتر شهدای ایران اسلامی برای آیندگان ثبت کرد.
شهید حسین فرهادی کوهپایی در تاریخ 20 آبانماه 1331 در استان تهران متولد شد و در 10 مهرماه 1359 و در همان روزهای آغازین جنگ تحمیلی در منطقه عملیاتی موسیان به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاک و مطهر این شهید در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران به خاک سپرده شد.
وی تحصیلات خود را همزمان با خدمت در نیروی هوایی ارتش در رشته ادبیات به پایان رساند. او که به دلیل علاقه به خدمت نیروی هوایی درآمده بود بعد از مدتی به سبب روحیه ظلم ستیزی و انقلابی، به تدریج درگیر فعالیتهای سیاسی علیه رژیم پهلوی شد و مورد سوءظن ماموران امنیتی قرار گرفت و پس از چندی دستگیر و به بندرعباس تبعید شد.
شهید فرهادی کوهپائی دهم شهریور ماه 1359 همکاری خود را با ایرنا آغاز کرد و با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، عازم جبهه های جنگ در کردستان شد.
او با عشق و شوری وصف ناپذیر انجام وظیفه میکرد و پس از مدتی برای راهاندازی دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی به ایلام اعزام شد.
وی پس از دو ماه حضور دلاورانه و ایثارگرانه در منطقه، هنگامی که همراه همرزمان خود در حال خنثی کردن تله انفجاری دشمن بود، مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد.
قسمتی از وصیت نامه شهید حسین فرهادی کوهپائی:
با دلی لبریز از عشق امام و کوله باری که حاصل یک عمر تجربه و مبارزه مداوم در راه انقلاب اسلامی است به مزار شهدا آمدم تا جای خود را میان آنها باز کنم. اگر شهید شدم جز برای اسلام و تداوم انقلاب نبوده و به خانواده ام بگویید که شهادت تولد من است و باید خوشحال باشند.
پدرش عشقعلی و مادرش طاهره نام داشت. تا پایان سوم راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دهم اردیبهشت ۱۳۶۱، در ام الرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش به سر شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
خاطرات شهید
فرمانده لشکر ۹۲ زرهی اهواز
شهید، دختری داشت که مریض بود و مدام ایشان را برای مداوا نزد پزشک میبردند تا زمانی که وضعیت جسمانی دختر شهید، بحرانی شد. حین عملیات فتحالمبین بود که همسر شهید منفرد نیاکی به ایشان نامه نوشت که دخترمان به شدت بیمار است؛ شما هم به بالین دخترت بیا. شهید نیاکی نیز گفته بودند نزد دخترم، خاله، عمه و بستگان دیگر هستند که کمکش کنند و نیازی به وجود من نیست اما اینجا به من نیاز هست. پس از گذشت حدود یک ماه، دختر شهید فوت کرد. تلگراف زدند که دخترمان فوت کرده خودت را برسان، شهید نیاکی جواب تلگراف را اینطور داد که آنجا کسی هست که فرزند من را تشییع کند اما اینجا 12 هزار بچه هستند که کسی بالای سرشان نیست. شهید نیاکی عملیات را رها نکرد تا به عزیزان خود برسد بلکه بعد از اتمام عملیات و بعد از گذشت چهل روز از فوت فرزندش به خانه برگشت. اینطور که تعریف کردهاند، شهید وقتی به خانه باز میگردد به اتاق دخترش میرود، در را باز میکند و در نجواهای خود با دخترش میگوید؛ دخترم ناراحت نباش! چیزی نمیگذرد که من هم به تو میپیوندم.
یک روز به امام خمینی(ره) خبر میدهند که دیدیم سرهنگی وسط تانکها نشسته و هقهق گریهاش به گوش میرسد! به ایشان میگویند که این سرهنگ منفرد نیاکی است. امام(ره) میفرمایند که هنوز زود است که شما منفرد نیاکی و منفرد نیاکیها را بشناسید.
سال 1361 بازنشسته شد، ولی بسیار پیگیری کرد تا در ارتش بماند؛ به همین خاطر به آیتالله خامنهای که آن زمان رئیسجمهور بودند، نامهای نوشت که با ماندن ایشان موافقت نمایند.
حضرت آقا هم در جواب نامه ایشان مرقوم داشتند: شایستگی خدمت ممتد وی در جبهههای نبرد مورد توجه قرار گیرد. بدین ترتیب در ارتش ماند و سه سال بعد به شهادت رسید.
شنیدهام که همسر ایشان نقل کرده که یکی از صفات بارز شهید منفرد نیاکی این بود که به مال دنیا بیاعتنا بود. همه اطرافیان میگفتند ایشان فرمانده بزرگی است، حتما پول فراوانی هم دریافت میکند، آن وقت شما در زندگی ترقی نمیکنید و همان پیکان مدل پایین را دارید.
بعد از شهادت ایشان، متوجه شدیم تمام مبالغی را که به عنوان فوقالعاده دریافت میکرده یا به سربازان شهرستانی به عنوان پاداش خوب جنگیدن میداده یا برای گرفتن عکس از مناطق جنگی هزینه میکرده است. به طوری که در حال حاضر شاید بالغ بر هزار قطعه عکس از مناطق جنگی از ایشان به یادگار مانده است.
مصاحبه حاتم مظفری همرزم شهید منفرد نیاکی/ روزنامه کیهان 28 فروردین
نام و نام خانوادگی: سید مسعود منفرد نیاکی
محل تولد: آمل
تاریخ تولد: ۱۳۰۸/۰۳/۰۲
شاخه نظامی: ارتش جمهوری اسلامی ایران
مسئولیت: جانشین اداره سوم ستاد مشترک ارتش
تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۵/۶
سن: ۵۵ سال
مزار شهید: گلزار شهدای بهشتزهرا (س)
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، بغضهای حقیر ما، روبهروی تصاویر گلگون شما سرریز میشود و راه را برای کلام میبندد؛ با شما شقایقهایم. از شما چه باید گفت و چه باید نوشت؟
واژههای خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبهروی شما ضجه بزنند. اما کاش میدانستند که یاد شما حرکت است؛ حرکتی برای بهبودی وضعِ «بودن». چه باید گفت که شما حنجرههای خود را عبور دادید تا آن سوی مرزهای تکبیر، آن سوی مرزهای ندیدن؛ جایی که واژهای یافت نمیشود تا شما را با آن ستود. اصلاً شما که برای تحسین برانگیزی قلمهای ما بوسه بر عطر پرواز نزدید!
کانال شهدای ایران در ایتا در مطلبی با انتشار تصویری معروف از زمان دفاع مقدس که برگرفته از کتاب «گنجینه آسمانی» است، نوشت:
صاحب این عکس شهید ابراهیم حسامی است. اما ماجرا چه بود؟
معاون فرمانده گردان میثم لشکر محمد رسول الله بود که سال قبل از شهادت پای راستش بر اثر ترکش خمپاره از ران قطع و حتی امکان استفاده از پای مصنوعی هم برایش فراهم نشد اما دوباره به منطقه بازگشت و در تمام عملیاتها شرکت کرد و حتی در کوهستان های غرب نیز پا به پای دیگر رزمندگان از کوه بالا میرفت و می جنگید!
در عملیات خیبر قصد داشت به خط مقدم طلائیه برود اما فرماندهان شهید جزمانی و نوزاد از او خواستند که عقب بماند. دلش شکست و با بغض گفت: «حالا ما شدیم وبال گردن گردان؟»
فردا صبح درحالی که عصا زنان تلاش میکرد که خود را به خط برساند، عکاس قصد عکس گرفتن از او را داشت که با عصا وی را دور کرد و گفت: «من سوژه نیستم، بروید از رزمندگان عکس بگیرید!»
با فاصله گرفتنش از دوربین، این عکس به عنوان آخرین تصویر زندگی اش ثبت شد. دقایقی بعد هواپیماهای دشمن خط را بمباران کردند و او نیز نیز به کاروان عاشورا پیوست.
شهید آوینی: «انسان کافر روح را در خدمت اهوای تن می خواهد، اما مؤمن تن خویش را به مثابه مرکَبی برای تعالی روح می بیند و اینچنین، با پاهای بریده نیز از راه باز نمی ماند؛ می رود و پاهای بریدهاش را نیز عصاکشان به دنبال خود تا قلههای فتح می کشاند.
ای کاش می شد تا تو را در مأمن گمنامی ات رها کنیم و بگذریم، که تو اینچنین می خواستی. اما ای عزیز، اجر تو در کتمان کردن است و اجر ما در افشا کردن، تا تاریخ در افق وجود تو قلههای بلند تکامل انسانی را ببیند.»
یک شب پیش از رفتن حاجی، او لرز کرده بود و برای همین از بچه ها خواست که بخاری را روشن کرده و رختخوابش را هم در کنار آن، پهن کنند... این بود که من، قدری هم نگران حال حاجی شدم.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - بعضی مواقع که حاجی در مراسم تشییع جنازه شهدا می دید همسرانشان، بلندگو را به دست می گیرند و صحبت می کنند، از من می پرسید: «شما هم میتوانید بعد از شهادت من، اینگونه بایستید و صحبت کنید؟» من هم ناراحت می شدم و در جواب می گفتم: «ان شاءالله زنده باشید و راه شهیدان را ادامه بدهید و خداوند، اجر شهید را به شما بدهد...»
خلاصه! وقتی که حاجی به شهادت رسید، به ذهنم آمد که این خواسته را از من داشت و این کار را کردم.»
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بعد از گذشت 4 سال، خبر پیدا شدن پیکر مطهر یکی از فرماندهان مقاومت در سوریه منتشر شده است. شهید جواد الله کرم که سال 95 خبر شهادتش در عین ناباوری حماسه عظیم او را تا ابد ماندگار کرد. پیکر مطهر این فرمانده شهید در کربلای خانطومان در جریان تفحص پیکر شهدا کشف شده و هویت او از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. پیکر این فرمانده شهید به زودی به کشور باز خواهد گشت.
اما جواد الله کرم چه کسی بود؟ شهید مدافع حرم «جواد الله کرم» متولد دوم تیر ماه سال 1360 و اهل محله مهرآباد تهران بود. وی از مستشاران زبده نظامی و فرماندهان مقاومت بود که برای دفاع از حرم عمه سادات داوطلبانه به سوریه اعزام شد. او سه بار در سال های 93 و 94 در جریان جنگ سوریه مجروح شد. در جریان حمله نیروهای تکفیری به خانطومان در جنوب غرب حلب در زمان آتش بس در 19 اردیبهشت سال 95 به شهادت رسید. پیکر وی در منطقه ماند و در زمره شهدای جاویدالاثر قرارگرفت. او می گفت: «مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم.»
روری بر زندگی شهید سیدجعفر موسوی به روایت برادرش
معلمی که قرار بود پزشک شود
بعد از گذشت سالها از شهادت آقا معلم، دانشآموزانش هنوز نیکیهای او را به یاد دارند و هر بار که نامش برده میشود دلشان میلرزد. آقا سیدجعفر موسوی، الگوی معرفت و خلاقیت بود. رفقا دستنوشتههای او را در مسجد امامرضا(ع) به یادگار نگه داشتهاند. هر زمان هم که دلتنگ او میشوند سری به مسجد میزنند. سیدجعفر در روزهای آرام ایران پای تختهسیاه، درس معرفت میداد و به محض مطلعشدن از عملیات، راهی جبهه میشد. دلاوری بود شجاع و نترس. داستان جنگاوریاش را باید از همرزمانش شنید که چطور جسورانه به قلب دشمن میزد و از جراحت یا شهادتش باکش نبود. او در همان روزها به فکر افتاد که سراغ رشته پزشکی برود تا بیشتر بهکار مردم بیاید. سال67 در آزمون سراسری شرکت کرد، در رشته پزشکی هم قبول شد اما کارنامهاش زمانی بهدست مادر رسید که میخواستند پیکرش را تشییع کنند.
یادشهید عزیزواکبر همیشه ماندگارست ، روحش شاد. این وصیت نامه ...