- دوشنبه ۲۱ آبان ۰۳
- ۲۳:۵۳
شهدا را فراموش نکنیم
به خاطر آنکه قاب عکس صدام را شکسته بودم، مرا به گودالی که هشتاد و یک پله از زمین فاصله داشت، بردند. آنجا شبیه یک مرغدانی بود. وقتی مرا در سلولم حبس کردند، از بس کوچک بود، میبایست به حالت خمیده در آن قرار میگرفتم. آن سلول درست به اندازة ابعاد یک میز تحریر بود. شب فرا رسید و کلیههایم از شدت سرما به درد آمده بود. به هر طریق که بود، شب را به صبح رساندم. تحملم تمام شده بود. با پا محکم به در سلول کوبیدم. نگهبان که فارسی بلد بود، گفت: چیه؟ چرا داد میزنی؟
گفتم: یا مرا بکشید یا از اینجا بیرون بیاورید که کلیهام درد میکند. اگر دوایی هست برایم بیاورید! دارم میمیرم.
او در سلول را باز کرد و چند متر جلوتر در یک محوطه بازتر کشاند و گفت: همین جا بمان تا برگردم.
در آنجا متوجه یک پیرمرد ناتوان شدم. او در حالی که سکوت کرده بود، به چشمانم زل زد. بیمقدمه پرسید: ایرانی هستی؟
شهید سیدمحمد دیباجی پانزدهم مرداد ۱۳۳۴، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش سیدمحمدعلی، روحانی بود و مادرش، اشرف السادات خانه دار . تاپایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. سال۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. شانزدهم بهمن ۱۳۶۵، با سمت فرمانده گروه در شلمچه شهید شد. تاکنون اثری از پیکرش بدست نیامده است.
سادات دیباجی از سادات حسینی و اصالتا اهل خمینی شهر اصفهان هستند.
یکم فروردین ۱۳۰۴، در شهرستان بوئینزهرا به دنیا آمد. پدرش میرزاعلی، روحانی بود و مادرش امالسلمه نام داشت. به فراگیری علوم دینی پرداخت. سال ۱۳۲۹ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و چهار دختر شد. روحانی و امام جماعت مسجد بود. هفتم شهریور ۱۳۶۰، در تهران مورد سوءقصد نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) قرارگرفت و بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکر او را در بهشتزهرای شهرستان تهران به خاک سپردند.
شهید سیداحمد دیباجی حسینی
سوم مهر ۱۳۱۱، در خمینی شهر اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش سیدنصرالله و مادرش، قمر نام داشت. تا پایان دوره دکترا (حوزه) در رشته اجتهاد درس خواند. روحانی بود. سال۱۳۵۸ ازدواج کرد و صاحب سه پسر و سه دختر شد. هجدهم فروردین ۱۳۵۸، در مسجد محسنی میرداماد تهران مورد سوء قصد گروه ضد انقلاب منافقین قرار گرفت و به همراه دو فرزندش به شهادت رسید. مزار او در قبرستان وادی السلام - خاک فرج قم واقع است.
فرزندانش سیدعلی و سیدمحمد نیز همراه او شهید شده اند.
شهید سیدعلی دیباجی
نام پدر: سیدنصراله
تاریخ تولد: 20-7-1344 شمسی
محل تولد: تهران
شغل: دانش آموز
تاریخ شهادت : 18-1-1358 شمسی
محل شهادت : مسجد محسنی - میدان محسنی تهران
دلیل شهادت : ترور توسط منافقین
گلزار شهدا: وادی السلام - خاک فرج شهر قم
نــام : سیدمحمد
مزار: جاویدالاثر
دهم اردیبهشت ۱۳۴۸، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش میرعلی و مادرش،فاطمه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیستم خرداد ۱۳۶۷، با سمت دیده بان در مهران توسط نیروهای عراقی شهید شد. تاکنون اثری از پیکرش بدست نبامده است. او را امیر نیز می نامیدند.
پس از پایان موفقتآمیز عملیات ثامنالائمه (علیه السلام)، پنج تن از فرماندهان رده بالای ارتش و سپاه جهت تقدیم گزارش به امام خمینی (قدس سره) به وسیله یک فروند هواپیمای سی ـ 130 عازم تهران شدند. هواپیما در ساعت 19 و 59 دقیقه از روز هفتم مهرماه در جنوب غربی کهریزک دچار سانحه میشود و به علتی نامشخص هر چهار موتور هواپیما همزمان خاموش میشود. خلبان تلاش میکند هواپیما را در همان منطقه به زمین بنشاند. چرخهای هواپیما به وسیله دستگیره دستی باز میشود و هواپیما در زمین ناهموار فرود میآید؛ اما پس از طی مسافتی، در نقطهای متوقف و بال چپ هواپیما به زمین اصابت میکند. هواپیما آتش میگیرد و 49 نفر سرنشین آن از جمله 5 تن از سرداران رشید اسلام با نامهای فلاحی، فکوری، نامجو، کلاهدوز و جهانآرا به درجه شهادت نائل آمدند. هشتم مهرماه به مناسبت شهادت ایشان، روز بزرگداشت فرماندهان شهید دفاع مقدس نامگذاری شده است.
بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) پس از اطلاع از ماجرا، فردای وقوع حادثه با صدور پیامی تاثر خود را از این حادثه بیان کردند.
ایشان گفتند: «با کمال تأثر و تأسف خبر دلخراش سانحۀ هوایی یک فروند هواپیمای نیروی هوایی که حامل شهدا و مجروحین جنگ اخیر بود و منجر به شهادت جمعی از خدمتگزاران به اسلام و ملت شهیدپرور ایران گردید، که در بین آنان تیمسار سرلشکر ولی الله فلاحی، تیمسار سرتیپ نامجو، تیمسار سرتیپ فکوری و آقای کلاهدوز بودند واصل گردید. اینان خدمتگزاران رشید و متعهدی بودند که در انقلاب و پس از پیروزی با سرافرازی و شجاعت در راه هدف و در حال خدمت به میهن اسلامی به جوار رحمت حق تعالی شتافتند.»
«امید است که پس از پیروزی شرافت آفرین برای ملت و پس از زحمات طاقت فرسا در راه هدف و عقیده، روسفید و سرافراز به پیشگاه مقدس ربوبی وارد و مورد رحمت خاصه واقع شوند. شک نیست که همه باید این راه را برویم و به سوی حق و سرنوشت خویش بشتابیم؛ پس چه سعادتی بالاتر از آنکه در حال جهاد با دشمنان اسلام و خدمت به حق و خلق و مجاهدت در راه هدف و شرف این راه طی شود و چه سعادتمند بودند این شهیدان که دیْن خود را به اسلام و ملت شریف ایران ادا نموده و به جایگاه مجاهدین و شهدای اسلام شتافتند. اکنون بر ملت ایران و خصوص قوای مسلح است که با شجاعت و قدرت و مجاهدت و افزودن پشتکار، یاد آنان را زنده و به جهاد چون آنان ادامه دهند و در جبهه و پشت جبهه پیروزی آفرینند و به پیش روند و دل دشمنان کوردل را که با شهادت هر یک از رزمندگان ما وعدۀ شیطانی به خود می دهند لرزنده تر کنند و به آنان بفهمانند کسانی که برای هدف و عقیده جهاد می کنند و از میهن عزیز خود دفاع می نمایند، از شهادت این عزیزان سستی و هراسی به خود راه نمی دهند.»
شادی روح این شهدای عزیز صلوات بفرستید.
اطلاعات بیشتر : تیمسار فلاحی ، تیمسار فکوری ، سرتیپ نامجو ، شهید کلاهدوز ، شهید جهان آرا
شهید ولی الله فلاحی در سال ۱۳۱۰ در طالقان متولد شد.۳ سال اول دبیرستان را در دبیرستان علامه گذراند و سپس وارد دبیرستان نظام شد.از مهر ماه سال ۱۳۳۰در دانشکده افسری تحصیلات خود را ادامه داد پس از فارغ التحصیلی ،خدمت خود را در لشکر ۹۲ زرهی آغاز کرد.در سال ۱۳۳۷ شمسی به تهران منتقل شدو در دانشگاه نظامی،در سمت فرماندهی گروهان دانشجویان و فرماندهی گردان انجام وظیفه می کرد
وی در سال های ۱۳۳۹و۱۳۳۴ شمسی،دورۀ پرسنل نظامی و سپس دوره ی عالی آجودانی را در آمریکا گذراند.در سال ۱۳۴۸ جهت گذراندن دوره ی فرماندهی و ستاد به دانشکده فرماندهی و ستاد(دافوس)اعزام شد.از سال ۱۳۵۱ تا اواسط سال۱۳۵۳ شمسی با درجه سرهنگ دومی به همراه گروهی از افسران ایرانی به عنوان ناظر صلح سازمان ملل در آتش بس ویتنام،به آن کشور اعزام شد.
شهید فلاحی پس از بازگشت،به کار تدریس در دانشکده فرماندهی و ستاد ادامه داد تا آنکه در۱۲ مهر ماه ۱۳۵۷ شمسی به درجه سرتیپی ارتقا یافت و در همان تاریخ به شیراز منتقل و به عنوان معاون فرماندهی مرکز پیاده شیراز مشغول به کار شد.
شهید فلاحی به علت اعتقادات مذهبی از نظر ضد اطلاعات ارتش،مظنون بود و به همین جهت به او فقط مشاغل یا ماموریتهای فرهنگی محول می شد.ارتقای درجه امیری او هم به شرطی پذیرفته می شد که به وی شغل فرماندهی لشکر داده نشود.
در هر حال،حضور شهید فلاحی در شیراز مقارن با اوج گرفتن مبارزات انقلابی مردم بر ضد حکومت پهلوی بود.پس از اعلام حکومت نظامی در بسیاری از شهرهای ایران،در اثر کوشش های او حکومت نظامی در شیراز لغو شد و نیروهای نظامی از خیابان ها جمع شدند و مسوولیت این حکم دولتی به شهربانی محول شد.چندی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی،سرتیپ فلاحی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد.
امیر فلاحی پس از پشت سر گذاشتن مشکلات فراوان،بخصوص بحران و تشنج در منطقه کردستان که به دست ضد انقلاب وابسته صورت می گرفت و همچنین پس از موفقیت در تحکیم نظم و انضباط و مقررات و سازماندهی نیروی زمینی،در تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ شمسی به ریاست ستاد مشترک ارتش برگزیده شد.
با شروع جنگ عراق با ایران،شهید فلاحی همواره در مناطق جنوب یا غرب کشور حضور داشت و از نزدیک ناظر طرح های مختلف عملیاتی و لجستیکی بود.
وی هفته ای ۴۸ ساعت در ستاد مشترک حضور می یافت،جلسه ای تشکیل می داد و پس از اعلام دستورهایی جهت تسریع در امور و ایجاد هماهنگی با ارگان های ستادی و سایر نیروها پس از ارائه گزارشی مستقیم به حضرت امام خمینی(ره)،بار دیگر به مناطق عملیاتی عزیمت می کرد.آخرین حضور او در منطقه،همزمان با عملیات ثامن الائمه(شکست حصر آبادان)بود.در هفتم مهر ماه سال ۱۳۶۰ پس از اتمام این عملیات و هنگامی که هواپیمای حامل ایشان و شهید فکوری،شهید کلاهدوز،نامجوی،جهان آرا و تعدادی از رزمندگان و مجروحان عملیات به تهران بازمیگشت دچار سانحه شد و همراه با یاران خود به شرف شهادت نایل آمد.
خاطرات یکی از محافظین شهید فلاحی
« جعفر بریری » یکی از محافظین شهید فلاحی خاطره ای را به این مضمون بیان می کند :
در آبان ماه سال ۱۳۵۹ در سوسنگرد , عملیاتی علیه نیروهای عراقی انجام گرفت تا آن شهر از تعرض دشمنان رهایی یابد. شهید فلاحی در نقطه ای میان خط آتش نیروهای خودی و سربازان دشمن برای نظارت بر این عملیات حضور داشت و تنها فرد همراه ایشان من بودم .
تبادل آتش بین دو طرف به شدت ادامه داشت . انفجار گلوله های توپ و خمپاره در اطراف ما به طور پراکنده شنیده می شد. دکتر چمران در آن عملیات مجروح گردید و تعدادی از رزمندگان ما هم به شهادت رسیدند. به شهید فلاحی پیشنهاد کردم که برای محافظت از ترکشها و گلوله ها , از کلاه آهنی استفاده کند , اما او اظهار داشت :
اگر نگهدار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد با این وجود از ایشان که آن زمان رئیس ستاد مشترک بود خواهش کردم که برای اطمینان خاطر استفاده از کلاه آهنی , هنگام انفجار گلوله ها به روی زمین دراز بکشند.
شهید فلاحی با لبخندی گفت : تو از من خاطر جمع باش , چون انسان شهید نمی شود مگر آنکه قبل از شهادت , کامل شده باشد. ضمن آنکه من هنوز به آرزویم نرسیده ام .
من که در پی راهی برای بازگشت و یا جان پناه امنی بودم , پرسیدم : تیمسار شما مگر چه آرزویی دارید
لحظه ای تامل کرد و سپس گفت : می دانی تنها آرزوی من چیست. گفتم : آرزوی هر فرد نظامی در مرحله اول , سربلندی میهن و اهتزاز پرچم کشور به نشانه عزت و عظمت آن ملت است و این نشان می دهد که مردم آن کشور زنده , پویا و در دنیا قابل احترام هستند.
ایشان گفتند : بله , همه اینها درست است , اما می دانی که من وجب به وجب خاک خوزستان را به علت محل خدمت اولیه ام می شناسم با توجه به پیش روی سریع عراق آرزو داشتم که ارتش عراق زمینگیر شود که چنین شد. تنها یک آرزوی بزرگ دیگر دارم . تنها آرزویم این است که ارتش متجاوز عراق را از اطراف آبادان تا مارد عقب بنشانیم .کمتر از یک سال بعد تیمسار فلاحی به آرزوی خود رسید , اما چند ساعت پس از تحقق این آرزو به والاترین مقام انسانی یعنی شهادت در راه خدا نائل گردید.
* آن قدرعاشق و دلباخته ی امام(ره)بود که همه جا ارادت خودش را به ایشان نشان می داد. یکبار که بنی صدر به دانشگاه افسری آمده بود، با شجاعت شعار داد: فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا وقتی بنی صدر این را شنید فقط یک چیز گفت: دانشکده افسری هم از دست رفت
* وقتی عراق حمله ی خودش را به مرزهای ما آغاز کرد در دانشکده افسری فرمانده بود؛برای سربازان این چنین گفت که هل من ناصر ینصرنی؟ااشک از دیدگان همه سرازیر شد و اینگونه بیان کرد که : عزیزان! عراق تا پشت دروازه های اهواز رسیده است، ما احتیاج به نیرو داریم تا با این تجاوز مقابله کنیم
*می دانست که خداوند جواب آن همه راز و نیاز و ناله های از ته دلش را می دهد و او را به آرزویش می رساند؛برای همین وقتی در پای هواپیما یکی از نمایندگان مجلس از او پرسید: شما کجا می روید؟ او گفت:به کربلا!
فرازی از وصیت نامه شهید بزرگوار ولی الله فلاحی
میخواهم به پروردگار جهانیان معتقد باشید. به رسالت محمد امین و پیغمبران سلف و روز رستاخیز مومن باشید. به پیشوایان دین و مذهب از طوایف مختلف احترام بگذارید. تمام انسانهایی را که در گذشته و حال و آینده به نحوی از انحا برای انسانهای دیگر مفید بودهاند محترم بدانید.
منبع: 8000 قهرمان گیلان
خودش در این زمینه میگوید: «در روز 22 و 23 بهمن سال 1357، مجموعهای به نام ارتش با ویژگیهایی که از یک ارتش میدانیم، وجود نداشت. به سرعت شروع کردیم به سازندگی ارتش و در دو جهت، تلاشها هدایت شد: یکی تبدیل ارتش دیروز به یک ارتش اسلامی و مردمی و دیگری آمادگی رزمی. درگیریهای داخلی آغاز شده بود و ارتش باید تهدیدات نظامی، روانی و سیاسی درون مرزی و برونمرزی را خنثی کند. همزمان میبایست نظام ارتش دیروز، به نظامی مردمی تحول پیدا کند و تلاش در دو جهت برای ارتشی که متلاشی شده بود، بسیار مشکل بود. مشکل سوم ما، حضور منافقین داخلی بود که سعی میکردند با نفوذ در ارتش، از انسجام آن بکاهند و این نیروی مسلح منسجم و متحد را به کلی متلاشی کنند.»
هنوز مدت زمان زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل ارتش جمهوری اسلامی ایران نگذشته بود که عناصر ضد انقلاب با حمایت کشورهای خارجی، در غرب و شمال غرب درگیریهایی را ایجاد کردند و شهید فلاحی جهت حفظ انقلاب و میهن اسلامی، به آن مناطق شتافت. سپس با سامان دادن به اوضاع آن مناطق و فداکاریهای متعدد، در تاریخ 29 خرداد 1359 شمسی از سوی رهبر کبیر انقلاب، به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران برگزیده شد و مدتی نیز پس از عزل بنیصدر از مقام جانشینی فرمانده کل قوا، طی حکمی از سوی حضرت امام خمینی(ره)، اختیارات فرماندهی کل قوا را برعهده داشت و سرانجام با حضور در جبهههای جنگ با دشمن متجاوز عراقی و فرماندهی عملیاتهای متعدد،در هفتم مهرماه 1360، پس از عملیات غرورآفرین ثامنالائمه، در حادثه سقوط هواپیمای سی – 130 به همراه چند تن از فرماندهان ارتش و سپاه به شهادت رسید.
شادی روح بلندش سه صلوات
شهید محمد قاسمی همساری
نـام پـدر :محمود
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۴/۰۵/۰۲
مـحل تـولـد :اردستان
سـن :۲۲ سـال
دیـن و مـذهب :اسلام شیعه
وضـعیت تاهل :متاهل
شـغل :کارگر
دسـته اعـزامـی :بسیج مردمی
تـحصیـلات :پنجم ابتدائی
تـاریخ شـهادت :۱۳۶۶/۰۱/۱۸
مـحل شـهادت :شلمچه
عـملیـات :کربلای۸
نـحوه شـهادت : اصابت ترکش خمپاره
مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران- قطعه 29 ردیف 96 شماره 4
دوم مرداد ۱۳۴۴، در روستای همسار از توابع شهرستان اردستان به دنیا آمد. پدرش محمود، کارگر کارخانه و چوپان بود و مادرش ماهرخ خانه دار. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. او نیز کارگر کارخانه بود. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و یکم فروردین ۱۳۶۶، با سمت مسئول دسته در شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پاها، شهید شد. مزار وی در بهشتزهرای شهرستان تهران قرار دارد.
نام :غلام رضا
نام خانوادگی : رحمانی
نام پدر : علی اکبر
تاریخ تولد : 1339/03/04
محل تولد : کاشان
سن : 21 سـال
مذهب : اسلام شیعه
تاریخ شهادت : 1360/07/05
محل شهادت : تهران
شغل : دانشجو
دسته عملیاتی : مردمی
مزار: تهران- گلزار شهدای امامزاده علی اکبر (ع) چیذر
شهید غلام رضا رحمانی در 4 خرداد ماه سال 1339 در کاشان پا به عرصه هستی نهاد. این شهید والامقام دارای ملیت ایران و مذهب اسلام شیعه بود. وی تحصیلات خود را تا مقطع دانشجو سال اول ریاضی ادامه داد و به عضویت بسیح مردمی درآمد.
این شهید گرانقدر سرانجام در 5 مهر ماه سال 1360 در سن 21 سـالگی توسط ضد انقلاب در تهران به شهادت رسید.
مزار این شهید در امام زاده علی اکبر چیذر قرار دارد.
سلام و عرض ادب ببخشید میخواستم خدمتتون زندگی نامه و عکس یک ...