- پنجشنبه ۱۱ خرداد ۰۲
- ۱۹:۰۱
معرفی شهید سرافراز قاسم مدهنی
نام پدر : عینشا
سال تولد : ۱۳۴۱
محل تولد : روستای چشمه علی، بخش پاپی خرم آباد
سال شهادت : ۱۳۶۷/۰۳/۲۷
محل شهادت : ارتفاعات قمیش
شهید قاسم مدهنی ، سال ۱۳۴۱ در خانوادهای مستضعف و اصیل در روستای چشمه علی واقع در بخش پاپی (منطقه عشایری) در شهرستان خرمآباد دیده به جهان گشود. چون روستای زادگاهش فاقد دبستان بود، وی را به مدرسه یکی از روستاهای مجاور موسوم به کن کبود فرستاند. تحصیلات ابتدایی خود را در این مکان گذارند، ولی از آنجایی که این روستا نیز فاقد امکانات آموزشی بالاتر بود، در نتیجه پدرش او را برای ادامه تحصیل به شهرستان خرمآباد فرستاد. با پشت سر گذاشتن مقطع راهنمایی، مرحله متوسطه را در دبیرستان آیت ا… طالقانی خرم آباد ادامه داد. این زمان مقارن با پیروزی و سالهای اول انقلاب اسلامی بود. وی از طریق انجمن اسلامی دبیرستان تلاش پیگیر خود را در جهت گسترش ارزشهای اسلامی آغاز کرد.
در سال ۱۳۶۰ با علاقهای هر چه تمامتر به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خرم آباد در آمد و تلاش بی وقفه خود را در راستای اهداف عالی اسلام ناب محمدی (ص) و رهبری ولی فقیه بهصورت بسیار فعال و خستگیناپذیر دنبال نمود. ایشان با علاقه زیادی که به دفاع از انقلاب داشت، بلافاصله به صورت داوطلبانه راهی جبهههای نور علیه ظلمت گردید و در عملیات طریقالقدس توانستند با استعانت از عنایات خداوند متعال و بهرهگیری از نیروهای اسلام، شهر «بستان» را از لوث وجود بعثیان عراق پاک نمایند. بعد از آن پیروزی بزرگ و سرکوبی دشمن در آن منطقه، لیاقت و شایستگی قابل توجه و تحسینبرانگیز او باعث شد که مسئولین با مشاهده خصوصیت بارز و کارایی چشمگیر، درصدد برآیند تا به تناسب شرایط، مسئولیتهایی را به شرح ذیل به وی واگذار نمایند: ۱- عملیات والفجر مقدماتی و همچنین والفجر ۱، مسئولیت فرماندهی گردان را به ایشان محول نمودند. پس از تشکیل تیپ مستقل ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع) در واحد عملیات آن تیپ مسئولیت خطیری را تقبل نمود و به تلاش های خستگیناپذیر خود تداوم بخشید. پس از آن مسئولیت یگان حفاظت سپاه ناحیه لرستان را عهدهدار شد. در این وظیفه خطیر مسئولیت محوله را به نحو احسن انجام داد. در آزمون ورودی آموزش فرماندهی عالی جنگ موفق شد و ماموریتهای خطیری را که تقبل میکرد، پیروزمندانه به انجام می رسانید. ۲- در عملیات والفجر ۱۰ در منطقة عمومی حلبچه و بیتالمقدس ۴ که منجر به آزادسازی شاخ شمیران گردید، حضور فوقالعاده موثری داشت و در تمام صحنههای پیکار، ایثارگری به تمام معنا بود. سرانجام این فرمانده دلاور پس از فداکاری ها و ایثارگری های بی دریغ، در تاریخ ۱۳۶۷/۳/۲۷ ارتفاعات «قمیش» به فیض شهادت نایل آمد و همانند شهدای کربلا تربت پاک میدان خون و شهادت را جایگاه عروج خویش ساخت.
: بسم الله الرحمن الرحیم
همان خدایی که خرید از مومنان جانها و مالهای ایشان را برای ایشان است بهشت. جنگ کنید در راه حق پس بکشید و کشته شوید. وعدهای است بر حق در تورات و انجیل و قرآن و کیست وفادارتر به عهد خود از خدا پس آگاه باشید به سوداگرانی که سودا نمودند و این است آن رستگاری.«قرآن کریم» به نام خداوند بزرگ به نام خدایی که نام او راحت روح است و پیغام او مفتاح مفتوح است و ذکر او مرحم دل مجروح است و مهر او امید بلانشینان کشتی نوح است. جانت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو وندر دل آتش درآ فرزانه شو فرزانه شو چند وقتی است که دل پر پر میکند، میخواهم هجرت کنم، میخواهم بروم، میخواهم آنجایی روم که جای حقیقی من است « از این دنیای تنگ کوچک» جدا شوم و به جایی بروم که لایق انسان حقیقی است چند وقتی است احساسی در دل دارم که نمیتوانم در این دنیا بمانم. دوست دارم میخواهم بروم جایی که شهدا رفتند .حسین و علی اکبر حسین، بهشتیها، رجاییها و باهنرها و علی اکبر مدهنی و علی دوستها و سعادتها و دیگر شهدا رفتهاند. حال که چنین هست دیگر این روح سرکش و طغیانگر اجازه نمیدهد که در دنیا لبریز از گناه بمانم. دیگر نمیتوانم، این دل و روح جان من پرپر کنان و عاشقند. مانند تشنهای بر لب آب و مانند گرسنهای که خود را به هر در و پیکر میزند. مانند عاشقی هستم که برای معشوقه دست به خودکشی میزند. این عشق که در دل میزنم و خود را فدا می کنم؛ عشق خدایی است. الان دارم این وصیتنامه را مینویسم، هیچ دلبستگی به این دنیا ندارم و فقط به امید خدا و برای خدا به جبهه میروم .سربلندی اسلام و مسلمین را در سر میپرورانم. من از جهاد خود دو هدف دارم ۱) جهاد در راه خدا و پیروزی اسلام بر کفر ۲) شهادت در راه خدا هر کدام از این دو مورد که نصیب من شد خوشبختی خود را در آن میبینم چون میدانم: ۱- اناالجهاد باب من ابواب الجنه ۲- و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیا عند ربهم یرزقون شکر. خدا ای آفریدگار؛ از آن که مرا سعادت آن بخشیدی که در راهت قدم بردارم و برای تو، به جهد و تلاش دست زنم هزاران بار سپاست میگویم. ای دانای بخشنده تو مرا از لجنزار دنیا به بهشت ابدی که در نبرد حق علیه باطل است، هدایت کردی. تو مرا توفیق آن دادی که خویشتن را درک کنم پی برم که برای چه مرا آفریدهای و آنگاه سعادتم بخشیدی که از میان راههای موجود در زندگیم، شاهراه ایثار حسینگونه بودن را بپذیرم. ای خدا سپاست میگویم از آن که نور عشقت را در قلب من تاباندی و این قلب سرد را با نور عشق فروزانت روشن گرداندی. قلب پرتلاطم مرا با یادت آرامش بخشیدی که به درستی (الا به ذکر الله تطمئن القلوب). ای خدای بزرگ اکنون بنده شرمسارت تو را با خاطر آنچه خواستم و اجابت نمودی و آنچه نخواستم ولی به واسطه لطف و کرمت عطا فرمودی سپاست میگویم. پروردگارا با قلبی سرشار از عشق به تو و با قلبی دردمند از عشق تو و با وجودی آکنده از ایمان به تو به درگاهت روی آورده ام و میدانم که ناامیدم نخواهی کرد. پروردگارا تو را به جلال و عظمت و کرمت سوگند میدهم که لحظهای این بنده حقیر و گناهکارت را به حال خود وامگذاری از آن که بی لطف تو تباهم. خدایا از تار و پود وجودم از تو میخواهم که سعادت شهادت در راهت را به من عطا کنی. بار خدایا مرا توفیق ده تا آنچه که در دل دارم بیریا بر روی کاغذ بیاورم. قسمت دوم/ سلام بر علی ابن ابیطالب ابرمرد تاریخ شهادت و سلام بر حسین ابن علی. ای حسین سلامت میکنم اگر لایق جوابم پس بگو علیکم السلام. آیا شما در زمین کربلا صدای هل من ناصر ینصرنی خود را سر دادی و جواب نشنیدی. در مقطعی از زمان که خمینی کبیر نایب امام زمان هست، ببین چقدر یار و یاور داری و جواب تو را لبیک میگویند و مانند خودت دشمنان اسلام را از بین میبرند و خود شربت شهادت را مینوشند و به لقاء الله میپیوندند. ای حسین قسم به خونت اگر در آن زمان بودم جوابت را لبیک می گفتم. خدا را سپاس میگویم که در زمان فرزند تو، خمینی به دنیا آمدهام. او همان هل من ناصر ینصرنی تو را میگوید. او را یاور شدم. ای حسین، فرزند اسلام در این زمان همانند کربلا، علی اکبرها شهید می شوند و پدران و مردان مسلمان مانند خودت سر از تنشان جدا میشود و علی اصغرها شهید میشوند. خواهران زینب وار بی برادر میشوند شهرهای ما را مانند خیمههای تو به آتش میکشند. آیا اینها همانها نیستند که شما را شهید کردند، کافران زمان (صدام) و (یزید). یک پیام برای مادرم: سلام مادر عزیزم، فرزندت این جگرگوشهات را بپذیر. ای مادر تو را به خدایت مرا ببخش .مادر عزیزم، خوب میدانم که طاقت شنیدن خبر شهادت فرزندت را نداری ولی بدان که باید صبر و استقامت کرد. آیا حسین (ع) در زمین کربلا و زینب و آن همه مصیبتها را فراموش کردهای؟! آیا فراموش کردهای که چگونه فریاد حسین حسین را در برابر جباران تاریخ اقامه کرد و طاغوتیان را رسوا نمود. میدانم که هر چند برایت خبر ناگواری است و برای این که خدای زینب از تو راضی باشد هرگز قطره اشکی در چهرهات مشاهده نشود و خنده پیروزی و قبول شدن در امتحان الهی بر لبانت نقش بسته و به خدای بزرگ اثبات کن که آنچه دادهای تنها امانت بوده است ولی اگر گریه است فقط برای رضای خدا باشد و برای امام حسین (ع)، زیرا که امام حسین (ع) در موقع شهادت مادر نداشت که برایش گریه کند. مادر میدانم چقدر زحمت کشیدی و مرا بزرگ کردهای و چقدر به من علاقه داشتی ولی چه کار کنم که اسلام از اینها بالاتر و فراتر است. مادر عزیزم تو را به خون شهدا قسمت میدهم که مرا ببخش…
خاطرات :
قاسم مدهنی متولد دهم خردادماه سال ۱۳۴۱ تا دوران ابتدایی در روستا و از راهنمایی به بعد در شهر بود. اسم پدرش عینشاه بود بی وضو بر سر سفره ننشست و بی وضو نخوابید. شش روز و شش شب سر پا بود. ایشان تا سال سوم دبیرستان درس خواند و در همان دوران، عشق و علاقه زیادی به جبهه داشت. در کارهای کشاورزی به ما کمک می کرد همان سال اول که در شهر بود امام آمدند از همان اوایل با اجازه پدرش به جبهه رفتند و در عملیات بستان مفقود شد.او عقیده داشت که ما باید در جبهه باشیم و تا جان داریم باید بجنگیم، ایشان پنج سال قبل از اینکه شهید بشوند ازدواج کردند و ثمره آن یک دختر و پسر بوده است. در زمان عروسی به مدت ۴ روز در روستا و بقیه در شهر بودند. وی به ما نصیحت می کرد و می گفتند هرگز غیبت نکنید و باید نماز را سر وقت بخوانید و روزه بگیرید و اگر کسی بیمار شد او را به دکتر ببرید. کارهای زیادی از جمله بخشش به فقرا می نمود و اگر نانی جلو دستش بود به فقرا می داد. پیکر ایشان بعد از شهادت تا ۳ سال مفقود بود و سپس در خرم آباد به خاک سپرده شد. وی با اینکه اولین بچه ذکور خانواده بود، اما همه بچه های خانه را از خود بالاتر می دانست و خیلی آنها را دوست میداشت.
برادر ایشان علی مدهنی:
ما در محرومیت بزرگ شدیم و فاصله ای حدوداً ۲ کیلومتر با مدرسه داشتیم. بعد از دوران ابتدایی(شهید مدهنی) به شهر رفتند و از اوایل انقلاب لباس مقدس پاسداری پوشیدند، بارها می شد که از خواب بیدار می شدند و با ما روبوسی می کردند.
ایشان خصوصیات اخلاقی بسیار خوبی داشت و هنوز ما ایشان را نشناخته بودیم و کاملاً یک فرد روحانی بود. قبل از عملیات مقدماتی وصیت نامه خود را در جیب من گذاشت و بعد از عملیات ایشان سالم برگشتند و بنده به ایشان گفتم که وصیت نامه را پاره کنم ولی ایشان گفتند که نه پاره پاره اش نکنید، چون بعداً این وصیتنامه مفید خواهد بود.
با اینکه به سن تکلیف نرسیده بودیم خیلی تاکید می کردند که همه ما روزه بگیریم
در آبادی خودمان مدرسه نداشتیم و در طول سال خودمان تنها بودیم و کمتر با کسی برخورد داشتیم. محرومیت ما باعث شد که بنده ترک تحصیل کنم و فقط ایشان درس بخوانند. در تابستان در ایام تعطیلات تابستانی مشغول بکار کشاورزی بودیم و در ماه رمضان خودشان روزه می گرفتند و با این حال که ما به سن تکلیف نرسیده بودیم خیلی تاکید می کردند که همه ما روزه بگیریم.
شهید مدهنی در دبیرستان طالقانی تحصیل می کردند و در سال ۵۹ به عضویت سپاه درآمدند و در عملیات طریق القدس، فتح المبین شرکت کردند. در اوایل انقلاب به خاطر فعالیتهای محرمانه و مخالف با رژیم شاهنشاهی مدام تحت تعقیب ماموران ساواک بودند.
ایشان در ناحیه لرستان مشغول خدمت بودند و بعد از طی دوران آموزش نظامی به جبهه رهسپار شدند و با راهنمائیهای ایشان ما هم بسیجی شدیم و بعد از یکی دو سال به عضویت رسمی سپاه درآمدم. وی همچنین از همان اوایل به فرماندهی گردان ولی عصر(عج) منصوب شدند.
شهید مدهنی در دانشگاه امام حسین دوره دافوس را سپری کرد و بعد از آن مسئول طرح عملیات ناحیه لرستان را برعهده گرفت. همچنین ازدواج ایشان بین سالهای ۶۴-۶۳ انجام گرفت که حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای حامده و رضا بود.
ایشان در منطقه قمیش به شهادت رسیدند. ما گفتیم که ایشان اسیر شدند و انتظار داشتیم که همراه آزادگان بیایند اما دیدیم که خبری از اسارت وی نبود و بعد از حدود ۲ یا ۳ سال از مفقود شدن ایشان، پیکر وی را آوردند. شهادت وی افتخاری برای ما و خانواده بوده است و تا ما زنده هستیم راه ایشان را ادامه خواهیم داد و ما هرگز ایشان و دیگر شهدا را از یاد نخواهیم برد.
اردشیر مدهنی برادر کوچکتر شهید قاسم مدهنی:
زمانیکه بنده بدنیا آمدم ایشان حدود هفت یا هشت ساله بود. اخلاق ایشان طوری بود که ما با سن کم شیفته اخلاق وی شده بودیم بطوریکه وقتی که از جبهه برمی گشت سعی می کرد که قبل از همه ما را ببیند.
با توجه به اینکه ایشان فرزند بزرگ خانواده بودند زمانیکه به شهادت رسیدند تحمل آن برای ما خیلی دشوار و ناراحت کننده بود ولی با قوت قلبی که به خود دادیم احساس سربلندی کرده که چنین شهیدی را تقدیم انقلاب نمودیم.
همسر شهید: در این پنج سالی که بنده با ایشان زندگی کردم تمام صحبتهای ایشان در محدوده اسلام بود و ایشان در مدت زمان عقد حضور فعال در جبهه داشت. بنده در اندیمشک از استان خوزستان بدنیا آمدم. اولین فرزندمان دختری به نام حامده بود که در تاریخ ۶۳/۸/۲۵ بدنیا آمد و علت نامگذاری ایشان به این اسم این بود که فرزندمان همیشه حمد کننده خدا باشد. در مواقعی که بنده بیمار می شدم و در بیمارستان بستری بودم زحمات زیادی را متحمل می شدند. وی در خانه اخلاق فوق العاده ای داشت و خیلی به ما کمک می کردند و همیشه به خانواده های شهدا و فامیلان و آشنایان سرکشی می کرد و تاکید بسیاری درخصوص حجاب و پوشیدن لباس داشتند.
فرزند دوم بچه ما که پسری بنام رضا بود وقتی که بدنیا آمد با تاکید آشنایان قرار شد که اسم ایشان را میلاد بگذاریم ولی به خاطر اینکه وی در روز میلاد حضرت امام رضا(ع) به دنیا آمد شهید قاسم مدهنی گفتند که خداوند اسم ایشان را گذاشته بایستی رضا باشد.
من به شهید مدهنی می گفتم که به دانشگاه برود و ادامه تحصیل بدهد ولی ایشان می گفتند که جبهه از دانشگاه بالاتر است و باید از سرزمین خود دفاع کنم و می گفتند ما باید جز السابقون السابقون باشیم و همیشه به دخترش می گفت که حجاب را رعایت کند و اسلام را دوست داشته باشد چونکه بنده برای حفظ اسلام می روم.
شهید مدهنی یک الگو برای من و سایر اقوام بود و ایشان همان موقع نمازهای قضا پدر و مادر خود را با این حال که زنده بودند می خواند و می گفت که شاید من قبل از اینها از دنیا بروم و در آخرین دیدار و آخرین مرخصی که بودند از لشگر آمدند و در آخرین مرخصی که اینجا بودند اواخر مرخصی حالت ایشان بطور کلی منقلب شده بود.
در یکی از عملیات ها که ایشان در خانه بودند از رادیو و تلویزیون اعلام شد که عملیات نشده به خاطر اینکه ایشان در آن عملیات شرکت نکرده به حدی ناراحت شده بود که حتی مریض شدند.
در ایام محرم داستان امام حسین را با شور و شوقی تعریف می کردند در زمان شرکت در راهپیمایی ها و مراسمها احساس می کرد که به جبهه می رود و تاکید داشت که در این مراسمها شرکت کنند.
بچه ها را همیشه طوری تشویق می کرد که از دشمنان نفرت داشته باشند و بیشتر با اسلام انس بگیرند. همیشه بعد از نماز برای طول و بقاء عمر امام خمینی دعا می کردند و در ایامی که مفقود شده بودند بچه های محله خودمان همیشه نذر می کردیم و به زیارت زیدبن علی می رفتیم و دعا می کردیم که شاید سالم برگردد ولی عاقبت این انتظارها به یاس مبدل شد ولی این خود یک افتخار بود برای ما. در این ایام خیلی دلهره داشتیم وقتی کسی در خانه را می زد می گفتیم حتماً یک نفر است که یا خبر بازگشت را می دهد یا اینکه خبر شهادت وی را آوردند.
نحوه شهادت در ارتفاعات قمیش
شهید قاسم مدهنی فرمانده محور گمر بودند و هر روز جای جدیدی را بازپس می گرفتند بنظر می رسید یک پاتک را هم از ارتفاع گمر به سمت ارتفاعات سرگلو شروع کرده بودند.
با این وصف، دفاع از ارتفاعات قمیش هم علاوه بر ارتفاعات سر گلو به یگان ۵۷ محول شد و تصمیم گرفته شد برادر پاسدار عزت کاظمی را به قمیش اعزام نمایند.
زمانی که برادر کاظمی آماده شد و راه افتاد که برود از سنگر کوله پشتی را بیاورد. شهید قاسم مدهنی با اصرار تمام و اظهار این نکته که بنده فقط همرزم ندارم به کوله پشتی و غیره نیازی ندارم (ناگفته نماند هیچ وقت ایشان را اینقدر شاداب و پرطراوت ندیده بودم). اصرار ایشان پذیرفته شد و ایشان را بعنوان محور قمیش همراه برادران شهید داریوش مرادی و شهید حمید ابراهیمی به قمیش فرستادیم.
همزمان با اعزام ایشان تقریباً ارتفاعات قمیش را دشمن تصرف کرده بود و به اصطلاح این برادران را فرستادیم تا توجیه شوند برای شب که گردان عاشورا را به فرماندهی شهید حمید ابراهیمی روی بخش اشغالی عملیات انجام دهند. ایشان با همان شوق و طراوت و شادابی همراه اکیپ اطلاعات و عملیات اعزام شدند و همان شب عملیات انجام شد و نسبتاً موفق بود.
فردای آن شب، گردان شهدا را فقط برای آزادسازی بخش تصرف شده در اختیار شهید مدهنی قرار دادیم که ایشان هم عملیات را انجام دادند ولی با کمین صورت گرفته شده توسط دشمن نتوانستند تمام ماموریت را خوب انجام دهند چون تلفات زیادی به گردان وارد شد از جمله فرمانده گردان که مجروح شده بود.
بعدازظهر همان روز گردان ثارالله را به فرماندهی شهید علی حسن نوری فرستادیم برای حفظ تنها بخش باقیمانده از ارتفاعات قمیش و بلندترین نقطه ارتفاعات که در این ابنا تقریباً دیگر ارتباط بی سیمی با شهید قاسم مدهنی که شب را تا صبح نخوابیده بود و دائم مراقب اوضاع بود قطع شده بود و هرچه صدا می زدیم خبری نبود و نشد تا بعداً اطلاع رسید و اطلاع پیدا کردیم که ایشان شهید شده اند.
روحش شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
به نقل از تارنمای سازمان امور عشایری ایران
سلام آبادی
آشنایی با زندگی نامه شهید شاخص کشوری، سردار "قاسم مدهنی" + تصاویر
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از سفیر افلاک فرهنگ جهاد و شهادت که برگرفته از اسلام ناب محمدی (ص) و پیروی از نهضت عاشورا است، مهمترین پشتوانه فکری و عملی و نقشه راه برای پاسداری از ارزش های اسلامی و مقابله با تهاجم سخت همه جانبه دشمنان غدار انقلاب اسلامی می باشد.
, شبکه اطلاع رسانی راه دانا, سفیر افلاک,
یادواره معارف شهدای گرانقدر، گنجینه ای پایان پذیر است که نباید در استخراج و بهره برداری از آن غفلت کرد.
و امام خمینی (ره) در این زمینه می فرمایند: خدا می داند که راه و رسم شهادت کور شدنی یست و این ملتهاد و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود.
سازمان بسیج جامعه عشایر کشور هر ساله یک شهید بزرگوار را به عنوان شهید شاخص جامعه عشایری معرفی می نماید.
سردار شهید قاسم مدهنی فرمانده محور عملیاتی 57 حضرت ابوالفضل استان لرستان به عنوان شهید شاخص جامعه عشایری کشور در سال 1394معرفی گردید.
مروری کوتاه بر زندگی سردار شهید قاسم مدهنی,
سال 1341 در خانواده ای مستضعف و اصیل روستای چشمه علی واقع در بخش پاپی (منطقه عشایری ) در شهرستان خرم آباد دیده به جهان گشود .چون روستای زادگاهش فاقد دبستان بود، وی را به مدرسه یکی از روستاهای مجاور موسوم به کن کبود فرستاد.
تحصیلات ابتدایی خود را در این مکان گذراند، ولی از آنجایی که آیبن روستا نیز فاقد امکانات آموزشی بالاتر بود، در نتیجه پدرش او را برای تحصیل به خرم آباد فرستاد. با پشت سر گذاشتن مقطع راهنمایی، مرحله متوسطه را در دبیرستان آیت الله طالقانی خرم اباد ادامه داد.
در این زمان مقارن با پیروزی و سال های اول انقلاب اسلامی بود . وی از طریق انجمن اسلامی دبیرستان تلاش پی گیر خود را در جهت گسترش ارزش های اسلامی آغاز کرد.
در سال 1360با علاقه ای هرچه تمام تر به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خرم آباد در آمد و تلاش بی وقفه خود را در راستای اهداف عالی اسلام ناب محمدی (ص) و رهبری ولی فقیه به صورت فعال و خستگی ناپذیر دنبال نمود.
وی با علاقه زیادی به که به دفاع از انقلاب داشت، بلافاصله به صورت داوطلبانه راهی جبهه های نور علیه ظلمت گردید و در عملیات طریق القدس توانستند با استعانت از عنایات خداوند متعال و بهره گیری از نیروهای اسلام شهر، «بستان» را از لوث وجد بعثیان عراق پاک نمایند.
بعد از آن پیروزی بزرگ و سر کوبی دشمن در آن منطقه، لیاقت و شایستگی قابل توجه و تحسین برانگیز او باعث شد که مسئولین با مشاهده خصوصیت بارز و کارایی چشمگیر، در صدد بر آیند تا به تناسب شرایط، مسئولیت هایی را به شرح ذیل به وی واگذار نمایند:
1- مسئولیت یگان حفظت سپاه ناحیه
2- مسئول اطلاعات و عملیات تیپ مستقل 57 حضرت ابوالفضل (ع)
3- مسئول محور عملیاتی و الفجر 6 تنگه چزابه
4- مسئول طرح و عملیات یگان قائکم در عملیات گمو
5- مسئول محور عملیاتی تیب 57 حضرت ابوالفضل (ع)
سوابق جبهه : شرکت در عملیات های والفجر مقدماتی، یک، هشت و ده – عملیات بیت المقدس در آزاد سازی شهر خرمشهر – عملیات های خیبر و بدر – عملیات کربلی 4 و 5 (منطقه عمومی شلمچه )- عملیات بیت المقدس 2 در منطقه عمومی ماوت- عملیات طریق القدس و آزاد سازی شهر بستان و سرانجام این فرمانده دلاور پس از فداکارهای و ایثارگری ها بی دریغ ، در تاریخ 27/3/1367 در ارتفاعات (( قمیش )) به فیض شهاد ت نائل آمد و همانند شهدای کربلا، تربت پاک میدان خون و شهادت را جایگاه عروج خویش ساخت.
فرازی از وصیت نامه شهید مدهنی:,
من از جهاد خود دوهدف دارم: یکی جهاد در اه خدا و پیروزی اسلام بر کفرودیگری شهادت در راه خدا که هرکدام از این دو مورد که نصیب من شد خوشبختی خود را در آن می بینم چون می دانم که جهاد دری از درهای بهشت است و اینکه کسانی که درراه خدا کشته می شوند مرده مپندارید همانا آنها زنده اند و در نزد خدا روزی می گیرند.
پروردگارا؛ از آن که مرا سعادت آن بخشیدی که در راهت قدم بردارم و برای تو ، به جهد و تلاش دست زنم هزاران بار سپاست می گویم . ای دانای بخشنده تو مرا از لجن زار دنیا به بهشت ابدی که در نبرد حق علیه باطل است ،هدایت کردی.
تو مرا توفیق آن دادی که خویشتن را درک کنم پی ببرم که برای چه مرا آفریده ای و آنگاه سعادتم بخشیدی که از میان راههای موجود در زندگیم ، شاهراه ایثار حسین گونه بودن را بپذیرم.
ای خدا سپاست می گویم از آن که نور عشقت را در قلب سرد را با نور عشق فروزانت روشن گرداندی . قلب پر تلاطم مرا با یادت آرامش بخشیدی که به درستی (الا به ذکر الله تطمئن القلوب ).
ای خدای بزرگ اکنون بنده شرمسارت ،تو را به خاطر آنچه خواستم و اجابت نمودی و آنچه نخواستم ولی به واسطه لطف و کرمت عطا فرمودی سپاست می گویم.
پرودگارا با قلبی سرشار از عشق به تو و با قلبی دردمند از عشق تو و با وجودی آکنده از ایمان به تو به درگاهت روی آورده ام و می دانم که ناامیدم نخواهی کرد .
پرودگارا تو را به جلال و عظمت و کرمت سوگند می دهم که لحظه ای این بنده حقیر و گناهکارت را به حال خود فرو مگذار ، ز آن که بی لطف تو تباهم .
خدایا از تار و پود وجودم از تو می خواهم که سعادت شهادت در راهت را به من عطا کنی. بار خدایا مرا توفیق ده تا آنچه که در دل دارم بی ریا بر روی کاغذ بیاورم.
, شهید به روایت صنعت زاده همرزم شهید :,
وی به عنوان یکی از صاحب نظران و طراحان عملیات ها در دوران دفاع مقدس بود و در مناطق عملیاتی حضور مستمر، خستگی ناپذیر و تاثیر گذاری داشت.وی در ارتفاعات قمیش حماسه بی نظیری آفرید و به عنوان فرمانده محور ، تمامی گردان ها را تا لحظه آخر مدیریت می نمود .اعتقاد به ولایت فقیه و مبانی جمهوری اسلامی از جمله خصوصیات مهم شهید به شمار می رفت.
شهید به روایت سردار مرتضی کشکولی فرمانده سپاه حضرت ابوالفضل (ع) استان :
شهید دارای ویژگی و خصوصیات منحصر به فردی از جمله شجاعت ، فرماندهی، طراح زبده عملیاتی، جستجو گر، یاد گیرنده ، اعتماد به نفس و همچنین طبع بلند و همت والایی داشت که هرکدام در جای خود قابل توصیف است . لذا اگر زنده بود بدون شک یکی از فرماندهان موفق و توانمند یگان های نظامی بود . حتی با توجه به سن کمش دارای نظرات و ایده های مستحکمی بود.
, شهید قاسم مدهنی به روایت احمد مدهنی: ,
قاسم جثه کوچکی داشت. خوب به یاد دارم به قاسم گفتم : شما بمانید کنار خاکریز ما برویم جواب پاتک عراقی ها را بدهیم . رو به من کرد و گفت: چرا من بمان؟!
گفتم شما سن کمی دارید بمانید اینجا . با همان لبخند مهربانانه اش رو به من کرد و گفت: خمپاره که می آید کوچک و بزرگ نمی شناسد.
تنظیم/کبری دریکوند
سردار قاسم مدهنی فرمانده محور عملیاتی تیپ 57 حضرت ابوالفضل (ع) استان لرستان بود که در تاریخ 27/3/67 در ارتفاعات قمیش به شهادت می رسد این شهید والا مقام به عنوان شهید شاخص سال 94 سازمان بسیج عشایری کشور شناخته شد .