- يكشنبه ۴ تیر ۰۲
- ۱۱:۳۰
خاطره ای از رزمنده دلاور داریوش گراوند، در رابطه با سردار شهید حمیدرضا ابراهیمی
🟠 «هو الحی»
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون.
کسی را که در راه خدا کشته شد، مرده نپندارید، بلکه او زنده جاوید است ولیکن شما این حقیقت را نخواهید یافت سوره آل عمران ، آیه ١٤٠-١٣٩
از بنده خواسته شده خاطره ای از سردار شهید حمیدرضا ابراهیمی نقل کنم. کاش قلمی داشتم تا عبارات را با جوهر روح و روان آدمی بر صفحه کاغذ می چرخاند و کلماتی در صندوقچه بیان که در هیچ گنجینه ای از لغات ناب و شیوای فارسی یافت نمیشد اما چه کنم که دست روزگار ما را با پای لنگ ادبیات به وادی خاطره نویسی از حمید کشانده . خدا کند دست حمید همچون روزهای سخت جنگ در این وادی نیز دستگیرم گردد. به قول خواجه خوش سخن حافظ شیراز :
ما در درون سینه هوایی نهفته ایم
بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود
آشنایی اینجانب با سردار شهید حمیدرضا ابراهیمی به دوران مدرسه و نوجوانی بر میگردد. این آشنایی با حضور در مراسمات مذهبی ، مسجد ، بسیج ، سپاه و نهایتاً حضور در جبهه های جنوب به رفاقتی ناگسستنی مبدل گشت. اوایل سال ۱۳۶۲ بنده به همراه برادران حاج بهروز باقری و شهدای عزیز حمید سوری و حجت ا... سرتیپ نیا به جبهه های جنگ در غرب کشور (استان کردستان ) اعزام شدیم. آن زمان شهید حمید در دوره آموزش نظامی جهت عضویت در سپاه مشغول بودند. بعد از اتمام دوره آموزش با اصرار اینجانب و دیگر دوستانی که به اسامی آنها اشاره شد، شهید در واحد آموزش نظامی بسیج و با همراهی شهدای گرانقدر مرتضی حسن پور و حسن رضا یوسف زاده مشغول گردید سال ۶۲ به خاطر حضور پررنگ احزاب و گروهک های ضد انقلاب در روستاهای بوکان و گاهاً قسمتهایی از شهر ایجاد درگیریهای مکرر با نیرو های مدافع شهر اعم از سپاه ، ژاندارمری و شهربانی را به دنبال داشت در اولین حضور عملیاتی شهید حمید و با همراهی شهید یوسف زاده و شهید حسن پور و همچنین تعدادی از پیشمرگه های کرد مسلمان ، مشغول گشت و سرکشی از نیروهای کمین خودی بودیم که در خیابان کمربندی بوکان با یک یل (دسته) از نیروهای حزب دموکرات برخورد که منجر به درگیری مسلحانه شدید در آن حوزه گردید. بعد از ساعتی اکثر نیروهای ضد انقلاب کشته و مابقی متواری گردیدند.
رشادت بی باکی و دلاوری شهید حمید در این درگیری منجر به محبوبیت و مقبولیت ایشان در بین اکراد همراه نظام و بسیجیان و پاسداران و نیز شناخته شدن وی به عنوان فردی دارای تفکر ، توان و تحلیل نظامی با شهامتی بی نظیر در لحظات بحرانی گردید.
پس از این جنگ مالامال از عشق و تفکر بود که اطرافیان و دوستان حمید پی برند در سینه خاموش این نوجوان آرام و بی ادعا قلب شیر می تپد.
روزها سپری می شد و حمید در مدرسه ،جنگ مشق تجربه مینوشت تا پس از مدتی با فرماندهی زنده یاد قربانعلی رنجبران فرمانده عملیات تیپ بوکان دستهای متشکل از حدود ۲۲ نفر از جنگجویان تواب و پیشمرگه کرد از جمله علی کاکولا زاده (معروف به علی شوانه ) ، سالار کاکایی ( به قول حمید سالار جنگ)، محمد بایزیدی (معروف به محمد فشنگ ) و همچنین رزمندگان عثمان سواره ، عمر خضری ، علی یاسین پرست، مصطفی یکشوهای و زنده یاد حسن شاهی و تعدادی دیگر از برادران پیشمرگه کرد که متأسفانه بدلیل گذشت زمان ، اسامی آنها در خاطرم نیست - جهت انجام عملیاتهای ویژه به منظور انهدام تیمهای حزبی دموکرات و کومله در منطقه تشکیل گردید.
دلاوری، نبوغ جنگی معرفت و صمیمت خاص حمید منجر گردید تا تیم مورد اشاره که از استقلالی نسبی برخوردار بودند و فرامین فرمانده تیپ بوکان (سردار صفرزاده، سپس سردار صلاحی و نهایتاً سردار باقری) جهت اجرا مستقیماً به آنها ابلاغ میشد. گرایشی معرفتی و همیشگی به وی پیدا کنند، بطوریکه سخن حمید برای آنان سرمشقی از امید و پیروزی بود و در اجرای آن تلاشی دوچندان به کار می بستند.
سال ۶۳ حمید طرحی ارائه نمود مبنی بر شناسایی پایگاههای دشمن در منطقه شامل نقاط ضعف و قوت تعداد نفرات ، ساعات عبور و مرور میانگین سنی نیروها ، شناسایی مخبرین و... لازم به ذکر است حمید در این طرح بصورت میدانی و بازدید فیزیکی از منطقه فعالیت جدی و مستمر می نمود.
🔴 خاطره
شبی با همراهی شهید حسن پور، شهید حمید و تیم اکراد پیشمرگه ، به منظور اجرای عملیات ضربتی با هیز پیشوا (گردان حزب دموکرات مهاباد) در روستای قالوشیخان از توابع بوکان درگیر شدیم. در این درگیری برادر عزیز ، شجاع و همراه همیشگی حمید، مرتضی حسن پور به فیض شهادت نایل آمد. در اوج درگیری ، یک آن حمید جنازه مرتضی را به کناری کشید و در زیر نور ماهتاب بر جنازه او گریست و به من سفارش کرد نزد جسد بمانم تا برگردد. در این حین از بالای یکی از پشت بامها نارنجکی به طرفمان پرتاب و دقیقاً سمت چپ جنازه شهید حسن پور منفجر گردید که آثار ترکش آن در عکسهای ثبت شده از جنازه آن شهید بزرگوار کاملاً مشهود است در اثر این انفجار چند عدد ترکش نیز به اعضای بدن من و حمید اصابت که مجروحیت و خونریزی را بدنبال داشت . حمید بدلیل نبود فرصت و با بهره گیری از شجاعت بی مانندش بدون اعتنا به جراحات و با تمام قدرت، عامل پرتاب نارنجک را که از اعضا حزب دموکرات بود به رگبار بست و جنازه وی پس از سقوط از پشت بام ساختمان مشرف به محل استقرار ما متلاشی گردید. پس از این واقعه حمید که رفیق لحظه های سختی و تنگنا بود، دست چپ مرا با سرعت و قدرتی وصف ناشدنی کشید و از مهلکه به در برد.
نقشه بعدی او که همواره بر مبنای تسلط کامل بر دشمن پی ریزی میشد ، در کوتاهترین زمان ممکن طراحی و اجرا گردید با پوشش یکدیگر وارد خانه ای شدیم که محل کمین و تجمع حدود ۱۰ نفر از اعضا حزب دموکرات بود. حمید با شجاعت بی نظیرش به محض ورود به محوطه ساختمان و با به رگبار بستن دشمن ؛ تعدادی از آنها را به هلاکت رسانده و تعدادی را نیز مجروح نمود. باقیمانده دشمن که از این تک بی نظیر انفرادی و حمله متهورانه هاج و واج مانده بودند فرار را بر قرار ترجیح داده و از محل حادثه گریختند.
بعد از شکست سخت دشمن در روستای قالوشیخان و جمع آوری اجساد و غنایم ، صبح على الطلوع همراه بقیه پیشمرگه های کرد به پایگاه خودمان در شهر بوکان بازگشتیم در واقع شجاعت بی بدیل ، عشق به میهن ، قدرت و ابتکار عمل و طراحی جنگی حمید در لحظات بحرانی ، کلید این پیروزی بود و به همگان اثبات شد حمید فرماندهای عاشق و عاقل است و آمیزه ای از تدبیر و عمل را در دفاع از خاک میهن به کار میبندد. همین اقدام مدبرانه حمید و ایمان قلبی نیروهای سپاهی و پیشمرگههای کرد به وی منجر شد تا عملیاتی در سطحی وسیع تر و بر مبنای شناسایی و به هلاکت رساندن اعضا کادر حزب کومله در منطقه ، طراحی و اجرایی گردد. اجرای این عملیات تا اسفند ماه سال ۶۴ با ثبت موفقیتهای بی نظیر ادامه یافت و در سال ۶۵ با حضور سردار حاج حسن باقری فرمانده تیپ -بوکان و مدیریت جنگی بی نظیر ایشان تکمیل گردید.
***
🟡دلنوشته
اجازه دهید به زبان خودم برایتان بگویم من ساکن سرزمین جنگ بودم ، ادبیات جنگی نمیدانم داریوش گراوند، برادر حقیر شما و فرزند ایران اسلامی ده سال در هوای حمید نفس کشید در آینه اشکهایش منعکس شد و پس از گذر سالها و در روزمرگیهایش، با حمید عالمی دارد. از کلمه توصیف ، بیزارم چرا که هیچگاه حق حمید را ادا نکرد. حسرت آن را میخورم ، عمری با حمیدی به سر بردم که در نابترین و آرامترین خلوتهایش حضور یافتم و او را نیافتم. من هنوز نمیدانم جنگاوری که در روشنای روز زهره بر شیران می درید چگونه در فراخنای شب کنج خلوت میگرفت و چونان اسیران، دست به دامان گریه میشد. از سفری می آیم که ارمغانش نبات ناب اشک است و مرور خاطراتش حمید و حمید و حمید....
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود؟
.
از راست : کریم نورایی- شهید حمیدرضا ابراهیمی – داریوش گراوند – محسن محمدی از نورآباد
از راست: شهید حمیدرضا ابراهیمی – شهید حمید سوری – سیروس لرستانی – داریوش گراوند
شهید مرتضی حسن پور و محمود رضایی
شیر دلاور لرستان ، شهید حمیدرضا ابراهیمی -کوهدشت
منبع: هومیان نیوز