یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

سرهنگ دوم پاسدار شهید علی پرورش ، شهدای لرستان

  • ۱۹:۰۹

https://yas-kabood14.kowsarblog.ir/media/blogs/yas-kabood14/mobile/wp-image--135954405jpeg.jpeg?mtime=1563601103

نام:سرهنگ دوم شهید علی پرورش
تاریخ تولد: 1348
تاریخ شهادت: 1390/5/3
محل شهادت: پیرانشهر ارتفاعات قندیل کردستان منطقه جاسوسان
سمت:جانشین اطلاعات عملیات یگان ویژه صابرین نزسا
نحوه شهادت:شهید علی پرورش در سحرگاه سوم مرداد ماه سال 1390 در ارتفاعات قندیل کردستان بعد از اقامه نماز صبح در یک درگیری تن به تن که منجر به هلاکت رسیدن شمار زیادی از گروهک ضد انقلاب پژاک انجامید به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
روحش شاد و راهش پر رهرو
 
خاطره ای از برادر شهید :
برادر شهید علی پرورش از این شهید نین می گوید :
زبان من برای سخن گفتن از شهید قاصر است .من و بقیه اعضای خانواده تا بعد از شهادت از مسئولیت و درجه شهید خبر نداشتیم و وقتی دوستان شهید از شجاعت ایشان به عنوان مسئول اطلاعات عملیات یگان ویژه صابرین تهران می گفتند باز افتخار میکردم که برادرم در اوج تواضع بود و ادعای دنیایی نداشت. همیشه ما را توصیه به نماز جمعه و جماعت می کرد و در صحنه بودن و اطاعت از ولایت. در ایام کودکی نماز خواندن را او به من یاد داد .

سرهنگ پاسدار شهید علی پرورش

اول فروردین ماه 1348 در روستای پرسک از توابع شهرستان الشتر استان لرستان در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود پدر بزرگوارش یک کشاورز ساده بودند و علی اولین فرزندی بود که خدا به او عطا کرد.
علی سالهای ابتدایی زندگی را در روستای پرسک گذراند و در سال 1355همراه خانواده به خرم آباد مهاجرت کرد تا تحصیلات ابتدایی را در این شهر بگذراند.سالهای نوجوانی شهید پرورش همزمان شده بود با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و به همین دلیل در سال 1364ترک تحصیل کرده و به صورت پنهانی و بدون اطلاع پدر و مادر عازم جبههها شد. در سال1365 در منطقه شاخ شمیران و در عملیات نصر از ناحیه پیشانی مجروح شد اما این جراحت باعث نگردید تا در عزم راسخ او در مورد دفاع از اسلام وانقلاب خللی ایجاد شود و او را از ادامه حضور در جبهه ها منصرف سازد.علی بعد از بهبودی دوباره عازم جبهه شد و اینبار به مناطق عملیاتی جنوب رفت.
مدتی بعد در همان سال براثر انفجار موشک هواپیماهای رژیم بعثی عراق در عملیات کربلای 5 تعداد پانزده ترکش ریز و درشت به او اصابت کرده و باعث شد تا مدتی در بیمارستان بقیةالله (عج) تهران بستری شود در حالی که در تمام این مدت زخمی شدنش را از خانواده پنهان داشته و تا هنگام ترخیص از بیمارستان به خانواده اش هیچگونه اطلاعی نداده بود.با پایان یافتن جنگ، چند سالی را در مشاغل گوناگون گذرانید تا اینکه سرانجام به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در تیپ 57حضرت ابوالفضل العباس خرم آباد مشغول به خدمت شد.
با تاسیس نیرو های ویژه صابرین سپاه، او جزو اولین نیروهایی بودند که توانست به این یگان بپیوندد.

 

شهید علی پرورش دارای دان 5 هنر های رزمی بود و قهرمانی تیر اندازی ارتش های ایران و قهرمانی آمادگی جسمانی ارتش ها را نیز در کارنامه ورزشی خود داشت.مدتی بعد علی پرورش یه عنوان جانشین فرماندهی اطلاعات یگان صابری برگزیده شد. تواناییهای خارق العاده و هوشیاری زیاد و دید بسیار عالی او در عملیات های شناسایی در مناطق کوهستانی باعث شد تا همرزمانش به وی و دیگر شهید گرانقدر «فرشاد شفیع پور» لقب چشمان عقاب را بدهند.وی در طول مدت خدمت در این یگان در عملیات های امنیتی زیادی در گوشه و کنار این مملکت شرکت داشته و در بسیاری از مرزهای غرب و شرق کشور با نیروهای خرابکار و تروریستی وابسته به غرب به مبارزه پرداخت و چندین سال در مناطق شرق کشور با گروهک تروریستی ریگی دوشادوش دیگر نیروهای سپاه جنگید و یکی از عوامل اصلی سرکوب این گروهک تروریستی بود.

علی پرورش همرزم شهیدانی چون سردار نورعلی شوشتری، سردار شهید شفیع پور، شهید زلفی و دیگر شهیدان عزیزی بود که درآبان ماه سال 1388 در منطقه «سرباز» سیستان و بلوچستان بر اثرانفجار تروریستی به شهادت رسیدند. اما آنروز سرنوشت طوری برای پرورش رقم خورد که وی از یاران شهیدش جا بماند.ماجرا از این قرار بود که ایشان به خاطر تولد پسر کوچکش (امیررضا) جایش را با دیگر شهید سرافراز پاسدار یعنی شهید زلفی عوض کرد اما بعد از مراجعت به تهران، جهت تولد فرزندش و هنگامی که مشغول انجام کارهای بستری شدن همسرش در بیمارستان بود، خبر شهادت همرزمانش را میشنود.
بعد از این حادثه بود که دیگر کسی علی را آن علی سابق ندید و این امر آخرین دلبستگی های او را با این دنیا و زندگی برید و پاره کرد تا اینکه معبر دیگری برای پیوستن به قافله شهدای کربلا، این بار در شمال غرب باز شد.
با حضور در مناطق عملیاتی غرب جهت مقابله با گروهک تروریستی پژاک، درساعت 5 و 45 دقیقه بامداد روز سوم مرداد ماه 1390 بعد از اقامه نماز صبح و در کوههای قندیل پیرانشهر بعد از رشادتی بی نظیردر حالی که به تنهایی همراه با فقط دو نفر دیگر از همرزمانش با تقریبا 60 تا 70 نفر از عوامل گروهک پژاک به مدت چند ساعت درگیر شده بودند، در اثر اصابت تیرمستقیم به پیشانی به آرزوی دیرینه و همیشگی اش یعنی شهادت نائل گردید و روح بزرگش به جوار رحمت حضرت حق و همنشینی با سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) و دیگر شهیدان اسلام و انقلاب شتافت. از ایشان یک فرزند دختر به نام «فاطمه» که هم اکنون مشغول تحصیل دردبیرستان است و دو فرزند پسر به نامهای «محمد» دانش آموز مقطع راهنمایی و «امیررضا»ی دو ساله به یادگار مانده است.

شهید علی پرورش در تمام سالهای خدمتش اقدام به نوشتن وصیت نامه نکرده بودند اما شب قبل از شهادتش بر اثر خوابی که می بیند و خود وی از آن تعبیر به شهادت میکند، وصیت نامهاش را برای اولین و آخرین بار می نویسد و در آن برای همه دوستان، اقوام وآشنایان و برای خانواده اش الطافی را که خداوند به پیامبران گرامیش داده ونعمت های را که به اهل بیت رسول اکرم (ص) عطا فرموده است را از ذات مقدس پروردگارش مسئلت کرده و آنان را به صبر و شکیبایی و ثبات قدم در راه اسلام و انقلاب و پیروی از مکتب ولایت دعوت میکند.

و اما سال های آخر شهید پرورش :

http://askdin.com/sites/default/files/gallery/images/27708/1_211849_690.jpg

همسر شهید پرورش تعریف می کنند :

هر وقت می خواستیم از تهران به خرم آباد برویم از قم ، اراک و بروجرد رد می شدیم اما تعطیلات عید 90 که می خواستیم به خرم آباد برویم ، نرسیده به اراک برتابلویی نوشته بود ازنا ! و علی آقا راه رو به آن طرف کج کردند و از اونجا رفتیم .
بهشون گفتم : چرا از این طرف میری ، گفتند راهش کوتاهتره و دست اندازهاش هم کمتر .
بعد از لحظه ای ادامه دادند و گفتند : سال 65 که بسیجی بودم و چهارده-پانزده سالم بود ، دو تا دوست صمیمی داشتم که با هم مثل داداش بودیم ...
این دوتا رفیق در فاصله 10 یا 11 روز شهید شدند .
یکی از اونها که بزرگتر بود و پسری داشت ولی دیگری مجرد بود. آدرس مزارشون رو گرفتم بریم یه سری بزنیم.شهید پرورش که از سال 65 تا حالا خبر نداشت مزارشون کجا بود ، سر یک خیابون اصلی پیچید داخل جاده خاکی
خیلی از جاده اصلی دور شدیم . روستا متروکه شده بود . همه رفته بودن شهر . مزار شهدا رو پیدا کرد . سنگ مزار شهدا شکسته و داغون شده بود اما هنوز اسم شهدا مشخص بود . نشست سر مزار دوستاش و بسیار گریه کرد . «چون طفل دوان در پی گنجشک پریده ...»
تعطیلات تابستون 90 هم که سفر آخرش در این دنیا بود ، وقتی خواستیم به خرم آباد بریم دوباره سر مزار دوستاش رفت و نحوه شهادتشون رو برای ما تعریف کرد .
نزدیک روستا چند خانواده ای که ازشون مونده بود کنار خیابون اصلی خونه ساخته بودن . علی آقا گفتند برم از مغازه دار آدرس خانواده همون شهیدی که پسر داشت رو بپرسم و ببینم پسرش کاری داره براش انجام بدم.
فروشنده گفت خانواده اش رفتن تهران ، اون موقع پسرش یه ساله بود و الان 25 سال از اون موقع میگذره ، الان احتمالا پسرش 26 سالشه .
متأسفانه خانواده اش رو پیدا نکردیم ...
این نکته از فرمایشات همسر صبور شهید پرورش جالب هست که این شهید آنقدر به شهدا عشق و علاقه داشت که اهمیت پیگیری پیدا کردن مزار رفیقش و کمک به خانواده برادرش رو 25 سال از خاطر نبرده بود !

مطالب مرتبط:

شهـــــید علــــــی پرورش- طرح : امیر امید نژاد
صفحه ویژه شهید علی پرورش + گفتگو با مادر شهید
متن گفتگویی با همسر شهید علی پرورش 
فاتحان قله های غرب (۳)، زندگینامه و خاطرات و عکس های زیبا :
«چشم عقاب» در کوههای قندیل چگونه بسته شد؟+عکس
 سلام بر شهیدان راه حق

http://hamsafar-shohada.blogfa.com/post/79


شهید علی پرورش

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan