یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید محمدعلی پاپی و خانواده اش، شهدای دزفول

  • ۰۰:۵۲

تصویری از شهدای خوشروانی ، بمباران موشکی دزفول در ۴ آبان ۵۹

شهید محمدعلی پاپی
نام پدر: یوسف علی
شغل: فروشنده
تاریخ تولد: 10-5-1305 شمسی
محل تولد: لرستان - خرم آباد - سپیددشت
تاریخ شهادت : 4-8-1359 شمسی
محل شهادت : دزفول 
دلیل شهادت : اصابت موشک دشمن بعثی به منزلشان 
مزار: گلزار شهدای شهیدآباد شهر: دزفول -خوزستان 

نوید شاهد

تصویری از شهید گرانقدر محمدعلی پاپی و همسر و فرزندانش پیدا نشد . اما در کنکاشی به این نتیجه رسیدیم که خانواده شهید پاپی در موشک باران منزلشان در دزفول در تاریخ ۱۳۵۹/۰۸/۰۴ به شهادت رسیده اند‌ و مزارشان در گلزار شهید آباد دزفول واقع است. همسر و چهار فرزندش نیز در همان حادثه به شهادت رسیده اند‌. 

شهیده گل آفتاب پاپی ( همسر شهید)

فرزند: محمدحسین تولد: ۱۳۱۰/۰۹/۰۵ دزفول ، شغل: خانه دار، محل شهادت: دزفول - موشک باران دشمن بعثی

مشخصات فرزندان :

لیلا ۱۴ ساله / قدم خیر ۱۱ ساله / هادی ۸ ساله / مینا ۶ ساله

https://shohada.org

اسامی شهدای چهارم آبان۵۹ در دزفول  ۶۶ شهید 

حسینیه شهدای خوشروانی -دزفول

امروز ۴ آبان سالروز اصابت ۵ موشک ۱۲ متری به شهرستان دزفول و شهادت جمعی از خانواده های توکل ، چرمبریان، خوشروانی ،کوپایی ، پاپی ، زادمهر ، رشیدیان، برغشی و اسدی ذاکر است.

۴ آبان سال ۱۳۵۹یکی از روزهای تلخ دزفول است که ۸۶ نفر از مردم مقاوم دزفول شهید و ۲۹۲ نفر مجروح می شوند. شهادت خانواده ی شهید حاج عبده خوشروانی ، شاید یکی از تلخ ترین اتفاق این روز خونین دزفول است.

حسینیه شهدای خوشروانی -دزفول

راوی سطرهای زیر یکی از دخترهای شهید حاج عبده خوشروانی است که از بازماندگان حادثه است

 

هشت شهید ، یک مزار

روایتی کوتاه از خانواده ای که پیکر شهدایشان پیدا نشد

خانه ی ما نزدیک منزل مادرم بود آن شب مادرم آمد و گفت: خانه ی شما کوچک است و شوادون ندارد به خانه ی ما بیایید گفتم: یک روز و دو روز که نیست. گفتم: قول نمی دهم که بیایم. برادرم با ماشین آمد که ما را به خانه ی پدرم ببرد. من آن موقع باردار بودم. آن شب نرفتم، سعادت نداشتم. نمی دانم چرا نرفتم، شب ها در کوچه می نشستیم و اخبار جنگ را تحلیل می کردیم.

 آن شب ساعت ۱۲ شب با صدای مهیب موشک ها از خواب پریدیم همه جا تاریک و بوی باروت و گرد و خاک و دود موشک، کل شهر را در بر گرفته بود. درب خانه ی ما قفل شده و کاملاً حبس شده بودیم. برادر شوهرم آمد با پا زد به درب و درب را باز کرد و به شوهرم در گوشی چیزی گفت و رفت، آمدم بیرون، برادرم مش رحمان را دیدم که سراسیمه روی آوار به دنبال خانواده مان می گشت. وقتی روی صحنه ی خرابه ها آمدم دیدم خانه ی پدری کاملا ویران شده است. اسم هرکس از اعضاء خانواده را که می پرسیدم می گفتند: بردند بیمارستان. درخت کُنار واقع درخیابان و کنار درب همسایه از آتش موشک خشک شده و خانه ی همسایه هم ویران شده بود. از منزل ما با آن همه آهن و آجر و سیمان و ساختمان بجز ویرانه ای دیگر اثری نبود . پدر و ۵ برادرم در جلو ساختمان و مادر و خواهرم در داخل ساختمان خوابیده بودند. ولی به علت حجم سنگین خرابی ها تشخیص موقعیت ساختمان امکان پذیر نبود. تا به صبح خاک ها را گشتیم هیچ چیز پیدا نشد. دم دمای صبح، برادرم غلامرضا را پیدا کردند که در چادر خوابیده بود فکر کردند مادرم است. آمدند گفتند: خودتان بیاید ببینید چه کسی است؟ رفتم، دیدم برادرم است کاملا از هم پاشیده بود. بعد از او قطعاتی از پدرم و علیرضا را پیدا کردند. سپس پای پدرم را پیدا کردند. همه ی مردم سیل آسا با جان سوزی کمک می کردند. پدرم آدم معروفی بود. شوادون ما با شوادون منزل کوپائی، همسایه امان یکی شده بود آنها از شوش آمده بودند به دزفول و همگی شهید شدند. ساختمان خانه ی آنها روی شوادون آور شده و تمام آنها به شهادت رسیدند، ولی اجساد آنها سالم بود.

حسینشهدای خوشروانی -دزفول

بعضی ها جلوی دماغ خود را می گرفتند ما خیلی ناراحت می شدیم. می گفتیم: چرا دماغ خود را گرفته اند. گرد وخاک و باروت و بوی اجساد سوخته باعث شده بودکه جلوی دماغ خود را بگیرند. ولی ما ناراحت می شدیم. مادرم و خواهرم و ۴ برادرم پیدا نشدند و همگی پودر شدند. بخاطر همین یادبودی در شهیدآباد دزفول برایشان بنا کردند. از جمع خانواده، فقط سه خواهر و تنها برادرمان مش رحمان باقی مانده بودیم. با آه و سوز دل تا یک ماه روی خرابه ها ماندیم. تا شاید قطعاتی از اجساد را پیدا کنیم.

 انصافا آن شب مردم با تمام توان و بزرگ و کوچک به یاری ما آمدند. احتمال موشکباران دوباره بود ولی بدون ترس کمک می کردند. در عزاداری روی مزار، مردم آنقدر ما را دلداری می دادند که فراموش می کردیم داغ خانواده را، هیچ کس مثل ما نبود موشک کل اعضاء را جاروب کرد و برد.

 برادران من در دوران انقلاب همیشه در کل صحنه ها حاضر بودند. پدرم تا ساعت 11/30عصر با راننده اش تسویه حساب می کند و صبح راننده گریه می کرد و خودش را می زد که چرا دیشب پدرم این کارها را می کرد.

بعدها منزل و محل شهادت خانواده ی شهید خوشروانی به حسینیه شهدای خوشروانی تبدیل گردید. و مأمنی گردید برای عاشقان دلسوخته ی حضرت اباعبدالله الحسین(ع). واقع در خیابان فردوسی نبش بلوار ۴۵ متری فتح المبین.

 نگارنده: ناصر آیرمی

برگرفته از کتاب جغرافیای حماسی شهرستان دزفول

اثر: غلامحسین سخاوت و ناصر آیرمی

 

شهدای خوشروانی

https://alefdezful.com/4299/4299/

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan