- يكشنبه ۱۷ دی ۰۲
- ۲۳:۳۷
شهید علی حیدر حیدری
فرزند : محمدحسین
تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۰۲/۱۱
محل شهادت : سنندج
مزار : فیروز آباد الشتر – گلزار شهدای روستای تملیه
نهم مرداد ۱۳۴۸، در روستای تملیه از توابع شهرستان الشتر به دنیا آمد. پدرش محمدحسین و مادرش زیبا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه کمیته انقلاب اسلامی در جبهه حضور یافت. یازدهم اردیبهشت ۱۳۶۷، در پادگان انصارالحسین سنندج بر اثر اصابت گلوله هنگام آموزش نظامی به شهادت رسید. مزار او در روستای تملیه بخش فیروزآباد از توابع شهرستان الشتر واقع است.
وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
الله اکبر -اشهد ان لا اله الا الله -اشهد ان محمداً رسول الله -اشهد ان علی ولی الله -حی علی الصلوة -حی علی الفلاح -حی علی خیر العمل -الله اکبر - لا اله الا الله
پدر و مادر عزیز هیچ وقت برای من ناراحت نباشید و گریه نکنید و برایم سیاه نپوشید بلکه من نزد پروردگار خود زنده‌ام و روزی می‌خورم. پدر و مادر عزیز شهادت من مثل عروسی من است و پدر و مادر چه قدر شهادت در راه خدا زیباست مانند گل خوشبو است من در این سرزمین با دشمن خود می‌جنگم تا پیروزی و موفقیت نصیبم گردد یا در این راه به شهادت برسم. راستی مرگ در راه خدا چه خوب و خواستنی است و آغاز زندگی جاودان و خوشبختی است و به برادرانم و خواهرانم بگویید که هیچ وقت برای من ناراحت نباشند که فقط جسم من از میان شما رفته است.
شیون مکن مادر در مرگ خون بارم - بگذر از من دیگر عزم سفر دارم - شیون مکن مادردر مرگ خون بارم گرکشته گردیدم در جبهه ای مادر -بهرم مکن زاری بهرم مزن بر سر - یک پرچم سبزی بر خانه بزن مادر-بهرم چراغان کن شوق خدا دارم - شیون مکن مادر در مرگ خون بارم -رخت حسین بر تن عزم سفر دارم- شیون مکن مادر در مرگ خون بارم - چو قاسم داماد بهرم حنا سازید- در هر شب جمعه قدری از آن آرید- بر قبر من مادری قدری از آن مالید -چون قاسم داماد این آرزو دارم -شیون مکن مادردر مرگ خون بارم- بگذر ازمن مادر عزم سفر دارم- شیون مکن مادر در مرگ خون بارم - خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.
این یاداشت برای یادگاری از طرف من بماند (علی حیدر حیدری)
بسم الله الرحمن الرحیم
اولاً با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و با درود فراوان به ارواح طیبه شهدای صدر اسلام از قول شکارچی جوانی دلاور و فتح جو به نام علی حیدر حیدری به عنوان تیر بارچی در سن 14 سالگی به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد و خواست برای حفظ میهن اسلامیش جان خود را فدا می‌کند در این موقع بود که این برادر عزیزمان در 22 بهمن سال 62 در ساعت دو بعد از نصف شب در منطقه جنگی زبیدات به سنگرهای عراقی حمله کرد و خودش تنها چهار تا اسیر آورد و آنان را تحویل داد و در این موقع این برادر فتح جو در شب 22 بهمن که ما 500 نفر بودیم ما را نجات داد و ما خواستیم به او یک سکه طلا تقدیم کنیم که اجازه نداد و قبول نکرد و گفت من برای میهن خود دفاع کرده‌ام و من خود سرپرست نه نفر هستم و الآن آماده‌ام تا جان خود را در این راه اهدا کنم. والسلام علیکم در تاریخ... ... .. امضا صلوات
*( یعنی سرپرست ۹ نفر عائله و خانواده هستم )
