- شنبه ۱۸ آبان ۰۴
- ۱۴:۰۳

زندگینامه شهید محمد فاطمی
در فضای پر آشوب و طوفانی دلهای کویری ما انسانهای رهانیده شد از شرق اقلیم وجود به غربت غربی عالم ناسوت این نور شهید است که دلیل را همان می شود و این تنها شهیدان هستند که خضر راه گمشدگان طریق آرامش و سکونند تا راه را از بیراهه باز شناسیم و این سرخی خون اوست که خزان وجودمان را در دنیای پاییزی امروز بهاری و پر نشاط ساخته است، این وجود شهید است که جامعه را از رخوت و سستی نجات می دهد و در یک جمله این نگاه شهید است که به ما جان می دهد.
در خرداد ماه سال 1346 آن هنگام که خورشید تازه در حال طلوع در خانه ای محقر و گلی ولی سرشار از مهر و عاطفه در روستای باغ شالی 4 کیلومتری جنوب کاکی فرزندی چشم به جهان گشود. پدر ایشان مشهدی محمود فردی کشاورز که از راه کشت گندم، جو، ذرت و.... روزگار را با عزت و بزرگواری سپری می نمود، دوران کودکی محمد در کنار خانواده در همان روستا و تحت تربیت و پرورش پدر و مادر گذشت تا اینکه ایشان به سن 6 سالگی رسید، بدلیل نبود مدرسه در روستای مذکور محمد برای آموختن علم و دانش به همراهی تعدادی از هم سن و سالهای خود راهی دبستان کوچک روستای بنیاد گردید. سال اول و دوم دبستان را با موفقیت تمام در حالیکه جزو شاگردان ممتاز کلاس بود در آنجا به اتمام رسانید و برای ادامه تحصیل به دبستان تازه ی تأسیس روستای باغ شالی برگشت، تعطیلات تابستان که فرا می رسید شهید فاطمی وقت را غنیمت می شمرد و به مکتب خانه می رفت در آنجا قرآن را با نهایت وقت ختم کرد به طوریکه بعدها یکی از قاریان ممتاز آموزشگاه گردید.

شهید همچنین سختی ها را پشت سر می گذاشت، سال سوم و چهارم دبستان را در همان روستا سپری نمود و چون کلاس پنجم ابتدایی در آن مدرسه دایر نبود با همه ی فقر و تنگدستی به دبستان عنصری سابق کاکی آمد. او هر روز مسیر چند کیلومتری خانه تا مدرسه را با پای پیاده طی می کرد و غروب به خانه برمی گشت. در سال تحصیلی 56/55 کلاس پنجم ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت، در سال 56 پا به مدرسه راهنمایی ارشاد کاکی گذاشت در مدرسه ی راهنمایی محمد از آنجا دارای هوش و استعداد تحصیلی بسیار بالایی بود همواره مورد توجه و تشویق معلمـــان قرار می گرفت در این سال اوج تظاهرات های مردم ایران و جرقه های انقلاب شروع شده بود، و این جرقه ها به کاکی نیز رسید، اینجا بود که شهید فاطمی به اتفاق دوستانش شهیدان اسماعیلی و بردستانی و کمالی و دیگر همکلاسی هایشان اکثر راهپیمایی ها و تظاهرات را که در کاکی بر پا می گردید با شعارهای کوبنده و انقلابی خود گـــــرم می کردند.
محمد فعالیت های خود را آگاهانه کرد و با روشنگری های خود، علیه رژیم و پخش اعلامیه ها و عکس های حضرت امام ماهیت انقلاب را در میان مردم روشن می کرد، ایشان در اکثر تظاهرات هایی که در کاکی برگزار می شد شرکت می کرد، از جمله در جریان سخنرانی آیه الله طاهری در زمستان 57 در کاکی که جمعیت زیادی از سراسر استان آمده بودند شهید فاطمی انتظامات مراسم را برعهده داشت و با پذیرایی از مهمانان نقش بسزایی در این مراسم ایفا کرد.
بالاخره در 22 بهمن سال 57 انقلاب اسلامی با زحمات مجاهدان و تلاشگران به پیروزی می رسد محمد دوباره به سر درس و کلاس برمی گردد.
دوره ی سه ساله راهنمایی را با فقر و تنگدستی و با طی مسیر چند کیلومتری روستا تا مدرسه گاهی با پای پیاده و گاهی نیز با دوچرخه با موفقیت به اتمام می رساند. در آموزشگاه ایشان جزو اولین کسانی است که انجمن اسلامی تشکیل می دهد و در انجمن اسلامی با تبلیغــات بسیار خوب خود دانش آموزان را با مسایل روز آگــــــاه می نماید. با شروع جنگ تحمیلی شهید وارد بسیج می شود، در بسیج نیز دوشادوش دیگر همکلاسی های خود فعالیت های چشمگیری ارائه می دهد.
بعد از اتمام دوره ی راهنمایی وارد دبیرستان شهید بهشتی کاکی که در آن زمان هجرت نام داشت می گردد، مدتی را در دبیرستان ادامه تحصیل می دهد، در این زمان شهید اخبار و گزارشات جنگ را مرتب و به صورت حساس دنبال می کند و در عین حال بسیار علاقمند است که در صفوف رزمندگان اسلام به جهاد برعلیه دشمنان بشتابد، تا اینکه موفق می شود برای اولین بار در اواخر پائیز سال 61 به همراه عده ای از همکلاسی ها و سایر بسیجیان با بدرقه ی گرم مردم از کاکی عــــــازم جبهه های نبرد می شوند، به مدت چند ماه در جبهه های جنوب به جهاد و مبارزه علیه دشمن بعثی پرداخت و با پایان یافتن مأموریت سرافرازانه به جمع خانواده و دوستان می پیوندد.
اما شوق و شوری عجیب وجودش را فرا گرفته بود، آن شورلقاء و دیدار دوست بود که این بار تاروپود وجود این انسان آسمانی را فرا گرفته بود، بار دیگر در سال 1362 برای رزم و پیکار با چند تن از دوستان خود روانه جبهه جنوب گردید. دوباره فعالیت های خود را در جبهه آغاز نمود، دو ماه و نیم در جبهه ماند، آخرین بار به مدت 24 ساعت مرخصی می گیرد و برای دیدار از خانواده به زادگاهش بر می گردد. او همواره می گفت که ماندن من در اینجا مانند کسی است که در قفس باشد و من هروقت به خانه می آیم یک روز یا دو روز بیشتر نمی توانم در خانه بمانم، وداع آخر را با خانواده، اقوام و همکلاسی هایش می نماید دو باره جهت ادامه ی مأموریت به جبهه بر می گردد. هنگامی که بر می گردد، رزمندگان در تب و تاب عملیات بودند، محمد با شنیدن این خبر که می تواند در عملیات شرکت کند بسیار خوشحال می گردد.
تا اینکه عملیات محرم در منطقه عملیاتی زبیدات آغاز می گردد، ایشان تا آخرین گلوله در آن جا مقاومت می نماید. عاقبت در مورخه 2/11/62 با همرزم و هم سنگرش فرشاد احمدی بر اثر اصابت ترکش خمپاره در شهرک زبیدات عراق به درجه شهادت می رسد و با بدنی خونین به دیدار معشوق خویش شتافت.
آخرین سروده ای که بر لب هایش زمزمه می کرد این بود:
قرار است گر که در آخر بمیرم
نمی خواهم که در بستر بمیرم همی خواهم که در سنگر بمیرم بــــرای یاری رهبــــر بمیـرم پیکر پاک این شهید از منطقه ی عملیاتی به شهرستان دشتی منتقل گردید و در بهمن ماه سال 62 پس از تشییع در خورموج به کاکی آورده شد در حالیکه تمامی معلمان، دانش آموزان دبیرستان شهید بهشتی او را مشایعت می کردند تا زادگاهش، روستای باغ شالی برروی دست های همکلاسی تشییع گردید و در همان روستا به خاک سپرده شد.
شهادت این شهید باعث شد که دیگر دوستان و همکلاسی ها برای رفتن به میادین نبرد پرشورتر گردند و همان طور که شهید در هنگام حیاتش مایه تحرک و پویایی جامعه بود با شهادت و مرگ و خود نیز زندگی دوباره ای به جامعه ی آنروز بخشید. یادش همیشه در خاطره ها خواهند ماند، در قیامت نیز بر سفره عند ربّهم یُرزقون روزی خواهد گرفت، ان شاءالله.
آنان که ما سِــــرّ سحـــــــر را گفتند
بر شحنه ی شب همچو شهاب آشفتند
کردند دگـــــــــر همسفران را بیدار
خود گرچه درون بستــر خون خفتند
ما دشمن آه و آوخ و افسوسیــــــم
با شوق لبــان مـــرگ را می بوسیم
دریا، دریا اگــر زما بـــــــــر گیرند
کم می نشویـم از آنکه اقیـانوسیم
وصیت نامه شهید محمد فاطمی
پدر و مادرم اگر شهید شوم اول از شما می خواهم حتماً مرا ببخشید چرا که من گاهی اوقات شاید به شما بی احترامی کرده باشم امیدوارم که مرا ببخشید و اگر شهید شدم ، مادرم بگو گریه کند ولی حرفی نزند که کفر باشد و از شما می خواهم که جوانان را تشویق کنید تا برای خدمت به اسلام آماده شوند و مادر و پدرم امیدوارم که فرزندانتان را مانند علی اکبر فدای اسلام کنید و از امام امت و اسلام جاوید طرفداری نمایید و راه اسلام را بشناسید و دنبال حرفهای امام بگردید و اگر شهید شدم عزیز تر از بردستانی و فاتحی مجرد که نیستم بهتر از علی اکبر که نیستم ولی برادرم می دانم از من راضی می شوی ولی مرا ببخش چرا که من به تو بعضی وقتها احترام نمی گذاشتم . و پدرم را دلداری می دهید. برادرانم را سلام برسانید و به جای من صورت مهدی و هادی را ببوسید و اگر شهید شدم اسم پسر برادرم را محمد بگذارید و یا اسم نامدار را بگذارید محمد. امیدوارم که مادرم از من راضی باشد و مرا ببخشید زیرا که در راه اسلام شهید شده ام و به علی اکبر پیوستم و من برای خدا و خمینی کبیر جنگیده ام. اگر شهید شدم مرا در باغ شالی پهلوی مسجد دفن نمایید.
« محمد فاطمی از باغ شالی »
مدارک تحصیلی شهید دانش آموز محمد فاطمی


مراسم تشییع جنازه شهید


مصاحبه با مادر شهید محمد فاطمی
با عرض سلام،در ابتدا خود را به طور مختصر معرفی نمایید.
?با سلام به مقام معظم رهبری و سلام به روح شهیدان، اینجانب امینه واردی مادر شهید محمد فاطمی هستم.
4 درباره تحصیلات و درس و مدرسه شهید بفرمایید.
?فرزندم به مدرسه علاقه ی خاصی داشت در سن 6 سالگی به مدرسه رفت، همیشه با نمرات خوبی قبول می شد و معلم هایش از او خیلی تعریف می کردند، همیشه او را مورد تشویق قرار می دادند و حتی تا زمان شهادت درس و تحصیل را رها نکرد.
4 رفتار شهید نسبت به شما(والدین) و سایر اعضای خانواده چگونه بود؟
?یا همه بسیار مهربان بود، هیچ موقع کاری که باعث ناراحتی پدر و مادر می شد انجام نداد او نسبت به دوستان و همسایگان خیلی علاقه داشت، هر وقت مشکلی را در جایی می دید تا آنجا که ممکن بود سعی می کرد آن مشکل را حل کند.
4شهید نسبت به امام چه احساسی داشت؟
?امام را خیلی دوست داشت تا آنجا که عاشق رهبر شده بوده و به فرمان امام عضویت بسیج درآمد و از طریق بسیج به جبهه اعزام گردید.
4 انس و علاقه شهید به قرآن کریم و ذکر خدا(ادعیه، راز و نیاز و....) چگونه بود؟
?همیشه و در همه حال نماز و دعا را رها نمی کرد، با وجودی که به سن تکلیف نرسیده بود نماز می خواند و روزه می گرفت، قرآن را با صدای خوبی می خواند، حتی به مراسمات مذهبی روستا های همجوار نیز می رفت و در آن شرکت می کرد.
4 شهادت ایشان چه تأثیری بر شما و اعضای خانواده گذاشت؟
?ما احساس کردیم شهادت هدیه ای الهی است که نصیب خانواده ما شده و من از این امر بسیار خوشحال شدم و خدا را شکر کردم و از خداوند خواستم تا به ما توان و صبر در برابرمصائب و مشکلات را عنایت فرماید.
4 شما به عنوان مادر شهید چه پیامی برای مردم و مسؤولین دارید؟
?مردم و مسؤولین خانواده های شهدا را رها نکنند زیرا این مملکت به برکت خون شهیدان بوده که با پر جا مانده است. پس فراموشی خانواده های شهدا فراموشی اسلام و قرآن و ایران است.
مصاحبه با برادر شهید محمد فاطمی
در ابتدا خود را معرفی کنید.
?به نام خدا، اینجانب ابول فاطمی فرزند محمود متولد سال 1348 دیر آموزش و پرورش، متأهل، لیسانس.
4در ابتدا بفرمایید تفاوت سنی شما با شهید چقدر است؟ و شهید چندمین فرزند خانواده بود؟
? 2سال شهید از من بزرگتر بود و شهید سومین فرزند خانواده بود.
4 در زمان کودکی آیا به بازی و سرگرمی علاقه داشت؟ کدام بازی؟
?به فوتبال خیلی علاقه داشت، بیشتر با همکلاسی ها و کسانی که با هم به جبهه اعزام می شدند.
4 نماز خواندن را چه کسی به ایشان یاد داد؟
?نماز خواندن را از قبل از سنین تکلیف از پدر و مادر یاد گرفت.
4 آیا برادر شهیدتان به مکتب رفته؟ توضیح بفرمایید.
?بله، زمانی که کلاس پنجم ابتدایی بود در روستای بنیاد به مکتب رفت و قرآن نزد حجة الاسلام سید علی حسینی یاد گرفت به مدت 27 روز قرآن را ختم کرد، سوره های کوچک قرآن را از حفظ بود، پدرم او را در فعالیت های قرآنی تشویق می کرد او قرآن را با صدای دلنشینی می خواند.
4 میزان علاقمندی شهید به نماز و روزه چقدر بود؟
?خیلی زیاد، ایشان نماز خواندن را قبل از سن تکلیف شروع کرد و روزه گرفتن را هم چنین در آن زمان وسایل خنک کننده نبود و تابستان گرمای طاقت فرسایی داشت، شهید در این گرما ی بیش از 45 درجه روزه می گرفت به طوریکه از شدت گرما چند بار در طول روز با آب خود را شستشو می داد.
4 آنچه درمورد شهید می دانید بیان کنید.
?شهید کلاس اول ابتدایی را در روستای بنیاد، دوم و سوم و چهارم را در روستای باغ شالی، کلاس پنجم را دبستان عنصری کاکی که اکنون شهید منفرد است گذرانید ایشان با شهیدان منفرد، عبدالرسول اسماعیلی، فرشاد احمدی و شهید عبدالرسول بامنیری دوست بود، ایشان در راه تحصیل مشکلات زیادی را متحمل شدند زیرا فقر و درآمد کم خانواده و همچنین نبود مدرسه در روستا این مشکلات را مضاعف می کرد به بسیج خیلی علاقه داشت و عاشق جبهه بود، در اکثر مراسمات مذهبی که در روستا برگزار می گردید شرکت فعال داشت یکی از اعضای اصلی و از مؤسسین انجمن اسلامی در روستا بود، به همه توصیه می نمود که تحصیلاتمان را ادامه بدهیم به تحصیل و درس خیلی علاقه داشت، قبل از اینکه برای آخرین بار به جبهه برود به مرخصی آمد و با موتورسیکلت به منزل تمامی اقوام و دوستان سرزد. ایشان در مورخه 1/11/61 به شهادت رسید و در مورخه 3/11/63 نیز به صورت باشکوهی تشییع گردید.
4از اینکه برادر شهید هستید چه احساسی دارید؟
?احساس افتخار می کنم و احساس می کنم وظیفه سنگینی در ارتباط با خون شهدا دارم، در این جا تشکری دارم از مردم شریف و باوفای روستای باغ شالی که از همان شهادت این عزیز خانوداه با ما کمال همدردی و همکاری نمودند تا جایی که پس از گذشت بیست سال هنوز افراد روستا در اعیاد فطر و نوروز اولین بار به دیدار خانواده ما می آیند و هیچگاه ما را تنها نگذاشتند، این شهید متعلق به ما تنها نیست بلکه متعلق به همه جامعه است من از مردم کمال تشکر و قدردانی دارم.
پدر شهید ابراهیم گونه این چنین می گوید : خدایا این قربانی را از ما بپذیر.

روستای باغ شالی ، سال 1361 ، شهید فاطمی ایستاده از سمت راست ، ایستاده از سمت چپ شهید بهنام

عکس شهید در بین دوستانش

نشسته از سمت راست :شهید فاطمی ، موسی بهنام ، عبداله رستگار مجرد

شهید فاطمی در راه مدرسه

+ نوشته شده در سه شنبه هجدهم مهر ۱۳۹۱ ساعت 19:22 توسط کریم قلندری | نظر بدهید